loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب استینک و حمله ی کپک غولی (استینک دمدمی 10)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب استینک و حمله ی کپک غولی دهمین جلد از مجموعه ی استینک دمدمی اثر مگان مک دونالد با ترجمه ی ریحانه جعفری و تصویرگری پیتر اچ. رینولدز توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

استینک و خانواده اش برای تماشای فیلم کپک غولی به سینما می روند؛ استینک در فیلم، کپک غولی را می بیند که آهسته در خیابان ها حرکت می کند و همه چیز را می بلعد و هیچ چیزی نمی تواند مانعش شود. استینک از تماشای فیلم خیلی وحشت می کند. بعد از این که استینک و خانواده اش به خانه برمیگردند، او به رختخواب خود می رود اما به محض خوابیدن، خواب یک کپک غولی وحشتناک را می بیند که آهسته آهسته می خزد و می خواهد سیاره ی زمین را ببلعد. وقتی بیدار می شود سعی می کند که آن خواب را از ذهنش پاک کند؛ اما موفق نمی شود. در تمام مدت رسیدن به کلاس فوق برنامه ی علوم، استینک نمی تواند از فکر کپک غولی بیرون بیاید. بعد از حضور در کلاس فوق برنامه ی علوم، خانم معلم عنوان می کند که درس امروز درباره ی مراحل کشت یک موجود آغازی تک سلولی به نام کپک لجنو و نگهداری از آن است. خانم معلم مراحل کشت کپک لجنو را به بچه ها آموزش می دهد و عنوان می کند که هر دوازده ساعت کپکتان را چک و هر تغییری را که می بینید یادداشت کنید و دو هفته بعد همراه با گزارش به کلاس بیاورید. استینک از این که یک کپک لجنو دارد خیلی خوشحال است؛ او اسم آقای مک گو را برای کپکش انتخاب می کند، مدام به کپکش سر می زند و به آن غذاهایی مثل سبوس جو و ... می دهد. برایش کتاب شعر و داستان می خواند و هر روز جعبه ی محتوی کپکش را با خود به گردش، فروشگاه حیوانات خانگی و ... می برد. کپک هر روز بزرگ و بزرگ تر می شود و استینک هم مشاهدات روزانه خود را یادداشت می کند. یک روز یکی از دوستان استینک به نام رایلی به منزل آن ها می آید تا کپک لجنوی استینک را ببیند اما چند لحظه ای از حضور رایلی در آنجا نمی گذرد که ...

استینک دمدمی مجموعه مصور چند جلدی فوق العاده جذابی است که ماجراجویی های مهیج و شاد برادر کوچکتر جودی دمدمی، استینک را در قالب طنز روایت می کند. استینک در این مجموعه ها دست به کارهای عجیب و غریب بسیاری می زند و در کنار دردسرهایی که برای خودش به بار می آورد تجربیات بسیاری کسب می کند. این مجموعه کتاب ها به پرورش خلاقیت و توانایی های کودکان و نوجوانان می پردازد و نتایج آموزنده ای را در اختیار خوانندگان قرار می دهد.

 


فهرست


درباره ی نویسنده و تصویرگر کپک غولی! کپک لجنوی شنبه آقای مک گو دنیا را می بیند! عطسه ی مرگبار کپک همه چیز خوار کپک خیلی آب رفته آقای مک گوی شماره ی دو

برشی از متن کتاب


استینک از مدرسه که رسید خانه، آقای مک گو را برد بالا. آقای مک گو مثل میوه های سبز رنگی شده بود که شبیه مغز هستند. کمی عقی به نظر می رسید. استینک گفت: "می دانم روز بدی تو مدرسه داشتی، اما بخش خوبش را ببین؛ حداقل هیچی مشق نداری." استینک برای اینکه آقای مک گو را خوشحال کند گفت: "رایلی دارد می آید." رایلی رتنبرگر اصلا آدم دلچسبی نبود، اما دست کم دوست خوبی برای مسائل کپکی بود. استینک با لحن بچگانه گفت: "رایلی کپک لجنو را دوست دارد، آره دوست دارد." وقتی رایلی به خانه ی استینک رسید گفت: "وقت کپک رسیده!" استینک چراغ خوابش را که شکل کره ی زمین بود، روشن کرد و آورد جلوتر تا حیواناتشان را بهتر ببینند. رایلی بادی توی لپ هایش انداخت و گفت: "کپک من از مال تو خیلی گنده تر شده." استینک یواش گفت: "بهش گوش نده آقا مک گو!" رایلی گفت: "خوشم می آید چه اسم باحالی روی کپکت گذاشتی." استینک پرسید: "مگر تو برای کپک خودت اسم نگذاشتی؟" رایلی گفت: "اوووم ... بله که گذاشتم. اسمش را ... اوووم ... گذاشته ام ... خانم مک گو." استینک گفت: "وااا! کپک های ما که زن و شوهر نیستند." رایلی جواب داد: "درست است، پس من اسمش را می گذارم شاهزاده کپک لجنو." استینک پرسید: "چی کار کردی که شاهزاده کپک لجنو این همه رشد کرده؟" رایلی گفت: "کاری ندارد، بهش غذا دادم. بعدش هم باید کاری کنی که خوشحالش کند. مثل کارهایی که توی اردوی مدرسه گفتند برای حیوانات آن مزرعه بکنیم." استینک یادش آمد: "آهان، آره. برای جوجه ها کتاب و برای گاوها آواز خواندیم." این شد که استینک و رایلی شروع کردند به شعر خواندن برای آقای مک گو و شاهزاده کپک: "چشمک بزن، چشمک بزن، کپک کوچولو!" آن ها داستان ماما مومو، گاوه را تا جایی که گاوها به خانه رسیدند، خواندند. استینک داستان روزی را تعریف کرد که با نوشتن یک نامه ی همین جوری، 21280 تا آب نبات فک از کارانداز گرفت. بعد یک جوک گفت: "می دانی چی بین کپک، آب دماغ و خواهرهای بزرگ تر مشترک است؟" رایلی پرسید: "چی؟" استینک گفت: "همگی کپک هستند." به حرف مسخره اش خندید و ادامه داد: "شرط می بندم الان آقای مک گو دارد رشد می کند." رایلی گفت: "فکر کنم خوش به حالت شده. منظورم این است که ادامه بده!" هر دو زدند زیر خنده. رایلی زیپ کوله پشتی اش را باز کرد و گفت: "یادت نرود بهش غذا بدهی. من به کپکم اسنک دادم." بعد یک سیب و یک بسته پفک پنیری از تو کوله اش درآورد. تا رایلی داشت در پفک را باز می کرد، استینک سیب رسیده را گاز زد. عطر فوق العاده ی پنیر پفک تو هوا پخش شد. خرچ – خورچ – خیریچ استینک گفت: "پفک چه خرچ خروچی می کند." رایلی خرچ خورچ کنان گفت: "آره." استینک گفت: "پفک پنیری بوی شیر و خامه می دهد." رایلی خرچ خارچ کنان گفت: "آره." استینک گفت: "پفک، انگشت هایت را حسابی نارنجی می کند." رایلی که انگشت هایش را تا ته می لیسید گفت: "بیا همه را لیس بزنیم."  

(کتاب های فندق) نویسنده: مگان مک دونالد مترجم: ریحانه جعفری تصویرگری: پیتر اچ. رینولدز انتشارات: افق

پیتر اچ. رینولدز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب استینک و حمله ی کپک غولی (استینک دمدمی 10)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل