loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب استاد و مارگریتا - بولگاکوف

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب استاد و مارگاریتا نوشته میخائیل بولگاکوف با ترجمه ی بهمن فرزانه در انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده است.

استاد و مارگاریتا از برجسته ترین آثار ادبیات روسیه در قرن بیستم محسوب می شود.بیش از صد کتاب و مقاله درباره این کتاب به رشته تحریر درآمده است. این رمان از سه داستان موازی تشکیل شده است که در نهایت یکپارچه شده و به هم می رسند: سفر شیطان به مسکو، داستان پونتیوس پیلاطوس و به صلیب کشیده شدن حضرت مسیح(ع) و عشق استاد و مارگاریتا. داستان شروع این رمان و به چاپ رسیدن آن خود رمانی طولانی است. نویسنده، نوشتن این کتاب را در سال 1928 میلادی شروع کرد اما دو سال بعد این نسخه خطی را خودش به آتش کشید. دوباره در سال 1931 روی این رمان کار کرد و در سال 1935 آن را به پایان رسانید ولی آن را به چاپ نرساند. برای سومین بار در سال 1937 نسخه ای از این رمان را آماده کرد. اما در این زمان دیگر بیمار شده بود و مجبور شد به کمک همسرش چهارمین پیش نویس را از کتاب آماده کند و حتی بعد از مرگش در سال 1940 نیز کار ادامه داشت و همسرش بالاخره کتاب را در سال 1941 به پایان رساند. اما در زمان استالین اجازه چاپ به کتاب داده نشد. بالاخره 27 سال بعد از مرگش اثر بولگاکوف با سانسور به چاپ رسید. از جمله این حذفیات می توان به 25 صفحه حذف شده از کتاب و تغییر نام ها و مکان ها اشاره کرد. به علاوه، تیراژ کتاب محدود بود ولی استقبال از آن شدید بود به طوری که یک روزه همه نسخه ها به فروش رفت و به قیمتی صد برابر قیمت پشت جلد رسید.


برشی از متن کتاب


" مارگریتا خود را روی صندلی راحتی انداخت و فریاد زد:" چه روغنی! چه روغنی!" نه تنها جسما بلکه روحا نیز احساس شادی می کرد. از تمام وجودش حبابهای شادی می جوشید، مارگریتا احساس می‌ کرد که خلاص شده است. احساس رهایی می کرد. به وضوح آنچه آن روز صبح حس کرده بود، درک کرد. می دانست که اکنون برای ابد از آن خانه و زندگی سابق خود دور خواهد شد. ولی قبل از آن که زندگی جدید خود را آغاز کند، قبل از آنکه آن نیرو او را به هوا بلند کند، باید آخرین وظیفه خود را در زندگی سابق انجام می داد. همانطور برهنه از اتاق خواب به اتاق دفتر شوهرش دوید، چراغ را روشن کرد و با عجله پشت میز تحریر نشست. صفحه ای کاغذ از یک دفترچه یادداشت جدا کرد و با عجله با مداد با حروف درشت و بدون خط خوردگی یادداشت زیر را نوشت:" مرا ببخش. سعی کن فراموشم کنی. تو را برای ابد ترک می کنم، بیهوده مرا جستجو نکن. درد و رنجی که کشیده ام مرا تبدیل به جادوگری ساخته است. باید بروم. الوداع، مارگریتا." مارگریتا با خیال راحت پرواز کنان به اتاق خواب برگشت. ناتاشا دوان دوان پشت سر او داخل شد. مقداری لباس در دست داشت. یک جارختی هم به دست گرفته بود که پیراهنی از آن آویزان بود. دستمال های ابریشمی و کفش ابریشمی سرمه ای که قالبی در آن فرو کرده بود و یک کمربند، همه چیز از دستش به زمین رها شد و ناتاشا دستهای خالی خود را به هم کوفت. مارگریتا نیکولا اونا آهسته فریاد زد:" چطورم؟ خوشگل شدم؟" ناتاشا دو سه قدمی به عقب برداشت و زمزمه کنان پرسید:" مارگریتا نیکولا اونا چه کار کرده اید؟" مارگریتا نیکولااونا همانطور که در جلوی آینه می چرخید جعبه درخشان روغن را نشان داد و گفت:" به سبب آن روغن است! بله، روغن!" ناتاشا بی اعتنا به پیراهنی که روی زمین افتاده بود به طرف آینه دوید، با نگاهی براق به داخل جعبه و باقی مانده روغن خیره شد. چیزی زیر لب زمزمه کرد سپس بار دیگر به طرف مارگریتا نیکولااونا برگشت و با نوعی پرستش گفت: " مارگریتا نیکولااونا چه پوستی دارید! چه پوست شفافی!" بلافاصله متوجه حال خود شد. پیراهن را از زمین برداشت و آن را صاف کرد. مارگریتا فریاد زد:" ولش کنید! ولش کنید! گور پدر پیراهن، ولش کنید. آن را به عنوان یادگاری از طرف من قبول کنید. گفتم یادگاری، بله هرچه در این اتاق است به عنوان یادگاری بردارید." ناتاشا گویی عقل خود را از دست داده باشد، مدتی سر جای خود بی حرکت ماند سپس به طرف او دوید، او را در آغوش گرفت و بوسید، فریاد می زد:" چه پوستی، مثل تور لطیف است. ابروانتان چه زیباست." مارگریتا فریاد می‌زد:" تمام پیراهن های من را بردار، عطر هایم را به تو می بخشم، همه را به اتاق خودتان ببرید و در صندوق پنهان کنید. فقط جواهراتم را بر ندارید. شما را متهم به دزدی خواهند کرد!"

نویسنده


میخائیل آقاناسیویچ بولگاکوف، در سال 1891 میلادی، در مسکو به دنیا آمد و در سال 1940 در همان جا وفات یافت. او بر خلاف تصور در رشته پزشکی تحصیل کرد ولی علاقه اش به ادبیات و زبان، منجر شد که به نویسندگی هم بپردازد. از دیگر کتاب های او می توان به یادداشت های پزشک جوان روستا، دل سگ، برف سیاه، مرفین و تخم مرغ های شوم اشاره کرد.

نویسنده: میخائیل بولگاکوف ترجمه: بهمن فرزانه انتشارات: امیرکبیر


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب استاد و مارگریتا - بولگاکوف" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل