کتاب از این ولایت - علی اشرف درویشیان

درباه کتاب از این ولایت به قلم علی اشرف درویشیان

این مجموعه شامل 11 داستان کوتاه می باشد. داستان های این مجموعه عبارتند از 1-ندارد، 2-سه خُمِ خُسروی، 3-قبر گبری، 4-گازولک، 5-هَتاو، 6-کاه، 7-زمین، 8-گرگ، 9-خالو رسول، 10-موتور برق و 10-کاکه مراد می باشد. نویسنده داستان زندگی آدمهایی  را که تحت تاثیر شرایط اقتصادی، اجتماعی و فقر تغییر کرده است، را بازگو می کند. داستان کاه روایت داستان غلامرضا می باشد. غلامرضا سرایدار مدرسه یک روستای دور افتاده می باشد که بر اثر سرما تمام آذوقه و علوفه دام هایش از بین رفته است. در مدرسه یک انبار بزرگ کاه وجود دارد که معلم مدرسه نگهبان آن است. غلامرضا از معلم می خواهد تا برای گاو هایش کاه ببرد و در عوض هر روز ظرف شیری برای آقا معلم بیاورد. او هر روز یک ظرف شیر برای آقا معلم می آورد. تا روزی که برای آقا معلم خبر می آورند زن غلامرضا مریض است. او هم برای دیدن زن غلامرضا به خانه شان می رود و در آنجا متوجه می شود که غلامرضا اصلا گاو ندارد. غلامرضا کاه ها رو به اهالی روستا می فروخته تا برای زنش دارو بخرد و از مردم روستا شیر می گرفته تا برای آقا معلم بیاورد. در ادامه اتفاقاتی می افتد که...

کتاب از این ولایت به قلم علی اشرف درویشیان در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

نویسنده

"علی اشرف درویشیان" متولد 3 شهریور سال 1320 در کرمانشاه می باشد. درویشیان فارغ التحصیل کارشناسی رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد روانشناسی تربیتی از دانشسرای عالی تهران است. درویشیان نویسنده، پژوهشگر، عضو کانون نویسندگان ایران و از فعالین سیاسی انقلاب بوده است. او در آثارش مشکلات فقر و تنگدستی جامعه را به سبک رئالیسم بازگو می کند. درویشیان برنده جایزه شورای کتاب کودک در سال 1357، دهمین دوره جایزه ادبی هوشنگ گلشیری، جایزه ادبی مهرگان، جایزه سازمان دیدبان حقوق بشر و جشنواره فرهنگی گلاویژ می باشد. برخی آثار او عبارتند از: 1- سال های ابری، 2- از این ولایت، 3- آبشوران، 4- درشتی، 5- شب آبستن است، 6- همراه آهنگ های بابام، 7- فصل نان، 8- روزنامه دیواری مدرسه ما، 9- بیستون، 10- چون و چرا، 11- سلول، 12- آتش در کتابخانه بچه ها.

برشی از متن کتاب

"چراغ را پایین می کشید. چراغ پِرت پِرت می کرد. مادر بزرگ سرش را می گذاشت روی متکا ولی بعد از چند لحظه سرش را بر می داشت و به متکا می گفت: (ای متکا، دین و گناه سه راه دار و سه جاه دار و سه گمرکچی به گردنت اگر صُب زود بیدارمان نکنی.) مادر هتاو که اسمش سحر بود، چند سال پیش مرده بود. هتاو آن شب را خوب به یاد داشت. آن شب، مادرش توی جل پیچ و تاب می خورد. شبی بارانی بود. آسمان برق می زد. پدرش بلند شده بود و با مادربزرگ هرچه کرده بودند، دل درد آرام نشده بود؛ خشت داغ زیر مادرش گذاشته بودند. کهنه داغ دور کمرش پیچیده بودند. قند داغ به خوردش داده بودند؛ خوب نشده بود. مادرش از درد کبود شده بود. لب هایش کبود و پف کرده و به هم فسرده بود. پدرش دستپاچه شده بود. خر از طویله بیرون آورده بود. مادرش را سوار کرده بود و رفته بودند. دو تا برادرهایش گریه و زاری کرده بودند. یکی شیرخور بود و دیگری کمی بزرگتر. آسمان برق زده بود و در یک لحظه سایه طویل و خمیده پدرش را روی دیوارهای کوچه انداخته بود. در آن نیمه شب پدر با چوبدستی و مادر، که تکیده بود و سرش را روی پالان خر گذاشته بود، رفته بودند و در تاریکی شب گم شده بودند. باران هر چه کرده بود، تاریکی را نشسته بود. هتاو زده بود زیر گریه. مادربزرگ دعا خوانده بود و بچه ها را برده بود که بخواباند."

فهرست

1. ندارد
2.   سه خُمِ خُسروی
3.   قبر گبری
4.  گازولک
5.  هَتاو
6.  کاه
7.  زمین
8.  گرگ
9.  خالو رسول
10.   موتور برق
11. کاکه مراد

• (داستان های کوتاه)
• نویسنده: علی اشرف درویشیان
• انتشارات: چشمه