loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی اش

5 / 1
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
19,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب ادسون آرانتس دونا سیمنتو و خرگوش هیمالیایی اش نوشته ی جمشید خانیان توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

کتاب فوق داستانی فانتزی درباره‌ی نویسنده ای را روایت می کند که تصمیم دارد قصه ای جدید بر اساس حقیقت بنویسد. نویسنده در کودکی پدر و مادر خود را در حادثه‌ی آتش سوزی سینما رکس آبادان از دست داده و حالا دلش می خواهد قصه ای درباره‌ی این حادثه‌ی دلخراش بنویسد و دینش را به پدر، مادر و بقیه‌ی کشته شدگان در این حادثه ادا کند. او هر گاه می خواهد داستان تازه ای بنویسد، خطوطی حلزونی شکل روی کاغذ می کشد تا بتواند تمرکز کند و شخصیت های قصه اش را خلق کند. نویسنده چندین و چند بار خطوط حلزونی دایره واری بر روی برگه‌ی پیش رویش می کشد تا متمرکز شود؛ ناگهان حس می کند چیزی از داخل این خطوط دایره وار حلزونی بیرون می آید و وقتی دقت می کند، در کمال تعجب پسری لاغر و سیاه چرده را می بیند که به او زل زده! اول خیال می کند چشمانش اشتباه می بینند اما وقتی پسر شروع به صحبت می کند، باورش می شود که واقعا یک آدم روبه رویش ایستاده است. نویسنده از پسر می پرسد که کیست و آنجا چه کار می کند. پسر خود را اِدسون آرانتس دوناسیمنتو معرفی می کند و می گوید دنبال خرگوش هیمالیایی گوش شکلاتی اش می گردد! نویسنده که کاملا گیج شده سوالات دیگری از او می پرسد و بعد از گذشت زمان کم کم متوجه می شود او کسی نیست به جز...

 


برشی از متن کتاب


"گوشتان با من است آقای نویسنده؟" استخوانی ارنجم را از روی میز برداشتم و نگاهش کردم. "آقا این همان خرگوشه است که گفتم. هیمالیایی گوش شکلاتی من! عشق من!" اینکه دوباره کِی آمده بود ایستاده بود آنجا و بِر و بِر به من نگاه می کرد، درست نمی دانم؛ ولی حدس می زنم باید موقعی آمده باشد که من حسابی غرق کشیدن منحنی پیچ در پیچ خط حلزونی ام بوده ام. یادم می آید همان موقع بود که برای یک لحظه – با عبور تند یک نقطه‌ی سیاه – پلک چشم راستم پرید. زیاد بهش توجه نکردم. ولی دستم لرزیده بود و انتهای خط حلزونی، صافی و یکدستی خودش را از دست داده بود. وقتی شنیدم که گفت: "این همان خرگوشه است که گفتم..." استخوانی آرنجم را از روی میز برداشتم و نگاهش کردم. ایستاده بود سمت راست منحنی و طوری خرگوش را گرفته بود توی بغلش که چیزی به جز سر سفید، چشم های کنجکاو، گوش ها و پوزه‌ی شکلاتی رنگ خرگوش دیده نمی شد. در حالی که چانه اش را چسبانده بود به یکی از دو گوش خرگوش، با لبخند ادامه داد: "سلام کن به آقای نویسنده!" خرگوش با چشم های کنجکاو و عجیب و غریبش خیره شده بود به من و بینی اش را تند تند تکان می داد. گفتم: "خب، به سلامتی خرگوشت را هم پیدا کردی. حالا دیگر برگرد برو همان جایی که قبلا بودی. قبلا کجا بودی؟" گفت: "من و زیته و ژان لویی و شَملی و همین هیمالیایی گوش شکلاتی نشسته بودیم پشت دیوار کلیسای قاراپت مقدس." چیزی نگفتم. و سکوت کردم. و لبم را گزیدم. و بعد سعی کردم خیلی کوتاه و با خونسردی جوابش را بدهم. گفتم: "ببین، تو نمی توانی آنجا بوده بتشی!" یک لحظه سکوت کرد و با چشم هتی درشتش خیره شد به من. بعد با لحن معصومانه‌ی نابود کننده ای گفت: "ولی من آنجا بودم آقا...

(کتاب طوطی) نویسنده: جمشید خانیان انتشارات:فاطمی

جمشید خانیان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی اش" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل