loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب اختراع هوگو کابره - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

معرفی کتاب اختراع هوگو کابره

کتاب اختراع هوگو کابره اثر برایان سلزنیک، ترجمه ی رضی هیرمندی از نشر افق به چاپ رسیده است.

این کتاب انتشارات افق در نوع خود منحصر به فرد بوده و اثری نوین در ادبیات، رمان و تصویرگری به شمار می رود که با نام سینما رمان شناخته می شود. بخش های بسیاری از کتاب شامل طراحی های سیاه و سفید است که بخشی از داستان کتاب را بیان می کند و خواننده با دنبال کردن این تصاویر پی به ماجرای آن می برد، همانند فیلم های سینمایی صامت در سالیان بسیار دور. هوگو پسری 10 ساله است که پس از مرگ ناگهانی و دلخراش پدرش در آتش سوزی شبانه ی موزه مجبور می شود پیش عمویش که وظیفه ی تعمیر و نگه داری ساعت های ایستگاه قطار پاریس را بر عهده دارد، برود و با او زندگی کند. پدر هوگو نیز یک ساعت ساز بوده و در اوقات فراغتش به کار در موزه نیز اشتغال داشته و روزی به طور اتفاقی یک آدم آهنی که توسط مسئولان موزه دور انداخته شده بود را در انبار پیدا می کند. آدم آهنی پر از چرخ دنده است و قلمی به دست دارد طوری که انگار قصد طراحی دارد. پدر هوگو سعی می کند آن را تعمیر کند و راز آدم آهنی را کشف کند. پس از آتش سوزی و مرگ پدر، هوگو موفق می شود آدم آهنی را در خاکسترهای به جا مانده از موزه پیدا کند و تصمیم می گیرد آن را با خود به محل زندگی با عمویش در ایستگاه قطار و قسمت بالای برج ببرد. او برای تعمیر آدم آهنی احتیاج به چرخ دنده دارد و با دزدیدن اسباب بازی های فروشگاهی در نزدیکی برج ساعت چرخ دنده های مورد نیازش را تامین می کند. صاحب مغازه که ژرژ نام دارد یک روز موفق می شود هوگو را در حین دزدی دستگیر کند و دفترچه ی او را که ملو از طراحی هایی از یک آدم آهنی است، می گیرد. هوگو تلاش می کند دفترچه اش را پس بگیرد، زیرا بدون آن نمی تواند کار بر روی آدم اهنی را به پایان برساند، اما او نمی تواند حدس بزند زندگی او و آدم آهنی تا چه اندازه به گذشته ی ژرژ در ارتباط خواهد بود و این رازی است که به زودی خواهد فهمید ... .


فهرست


بخش اول: پیش گفتار کوتاه دزد ساعت ها بارش برف پنجره پدر هوگو خاکستر رازها کارت ها کلید دفترچه اشیاء دزدیده شده پیام بخش دوم: امضا گنجه نقشه اختراع رویاها بابا ژرژ فیلم ساخته است هدف ملاقات بازکردن در روح در ایستگاه قطاری وارد ایستگاه می شود شعبده باز کلام آخر سپاسگزاری

نویسنده


" برایان سلزنیک " نویسنده و تصویرگر آمریکایی در سال 1966 میلادی در نیوجرسی به دنیا آمد. او از دانشگاه طراحی رود آیلند فارغ التحصیل شد و پس از فارغ التحصیلی به طراحی در کتاب های کودکان پرداخت. اولین کتاب تصویریش که متشکل از 56 صفحه بود در سال 1991 به چاپ رسید. اولین رمان بلند او که شهرت فراوانی برایش به دست آورد " اختراع هوگو کابره " نام دارد که در ژانر " سینمارمان " شناخته می شود. بر اساس این رمان فیلمی توسط " مارتین اسکورسیزی " کارگردان آمریکایی ساخته شده که جوایز بسیاری از اسکار دریافت کرده است.

برشی از متن کتاب


... خوشبختانه چند لحظه نشد که پیرمرد دست هایش را روی سینه گذاشت و چشم هایش را بست. هوگو بی سر و صدا از میان دیوارها گذشت، از راه یکی از هواکش ها بیرون آمد و با عجله فاصله ی راهرو را طی کرد و خود را به دکه ی اسباب بازی فروشی رساند. برای آخرین بار با دلواپسی به دفترچه دست کشید و آن وقت با احتیاط دستش را به طرف اسباب بازی کوکی ای که دنبالش بود، دراز کرد. اما در همین لحظه از داخل دکه صدایی بلند شد و پیرمرد خوابیده، ناگهان از جا پرید و پیش از آن که هوگو فرصت فرار پیدا کند، پیرمرد بازویش را چنگ زد. موش کوکی کوچولو و آبی رنگی که هوگو کش رفته بود، از دستش رها شد، روی پیشخوان سر خورد و ترق روی زمین افتاد. پیرمرد توی راهروی خلوت، با دادو فریاد گفت: «دزد! دزد! یکی مأمور ایستگاه رو خبر کنه.» هوگو با شنیدن اسم مأمور ایستگاه به وحشت افتاد. با پیچ و تاب تقلا کرد خود را خلاص کند؛ اما دست های پیرمرد محکم او را گرفته بود. -خوب گرفتمت. زود باش جیب هات رو خالی کن. هوگو مثل سگ زوزه می کشید. از دست خودش به خاطر دستگیر شدن کفری بود. پیرمرد دست او را آن قدر محکم فشار داد که هوگو درست روی نوک پاهایش ایستاد. -دردم می آد -جیب هات رو خالی کن. هوگو بی اراده دها چیز را یکی یکی از جیبش بیرون ریخت: میخ، پیچ و مهره. چندتا آهن قراضه، چرخ دنده، کارتهای بازی مچاله شده و خرده ریزهای ساعت. یک قوطی کبریت خرده شده و چندتا شمع کوچک را هم از جیبش درآورد. پیرمرد گفت: «اون یکی جیبت چی؟» -تو اون چیزی نیست. -برش گردون -مال تو نیست. ولم کن برم. پیرمرد رو به سمت راهرو فریاد زد: «پس این مأمور ایستگاه کو؟ چرا هروقت بهش احتیاج داریم، پیداش نیست؟» اگر سرو کله مأمور ایستگاه - با آن لباس کار سبزرنگش - از انتهای راهرو پیدا می شد، هوگو یقین می کرد که کار تمام است. پسرک باز هم تقلا کرد تا خودش را از دست پیرمرد خلاص کند، اما فایده ای نداشت. آخر سر، با دست لرزان، دفترچه ی جلد مقوایی کهنه اش را درآورد، جلد دفترچه ساییده شده بود. پیرمرد همان طور که بازوی پسرک را گرفته بود، دفترچه را از دستش قاپید، دور از دسترس هوگو بازش کرد و شروع کرد به تند تند ورق زدن. صفحه ای نظر پیرمرد را گرفت. هوگو فریاد زد: «بده بمن! اون مال خودمه!» پیرمرد زیر لب گفت: «ارواح! ... می دونستم آخرش پیدام می کنند.» و دفترچه را بست. حالت چهره اش تندتند عوض می شد: از ترس به غم و اندوه و از غم و اندوه به خشم و عصبانیت. -آخه تو کی هستی، پسر؟ این عکس ها رو تو کشیدی؟ هوگو جواب نداد؟ -گفتم این عکس ها رو تو کشیدی؟ هوگو باز غرغر کرد و به زمین تف انداخت -این دفترچه رو از کی دزدیدی؟ -ندزدیدمش. پیرمرد غرر کنان هوگو را هل دادو بالاخره دست از سرش برداشت: «برو تنهام بذار. دیگه هم دورو و بر من و دکه ام پیدات نشه.» هوگو بازوی خود رامالید، عقب عقب رفت و بی هوا موش کوکی ای را که از دستش افتاده بود، زیرپا خرد کرد. پیرمرد با شنیدن صدای شکستن اسباب بازی به خود لرزید. هوگو تکه های شکسته ی اسباب بازی را جمع کرد، گذاشت روی پیشخان و گفت: «بدون دفترچه ام از این جا نمی روم.» پیرمرد قوطی کبریت پسرک را تکان تکان دادو گفت:«اون دیگه دفترچه ی تو نیست. بعید هم نیست آتشش بزنم.» ...    

  • برنده ی مدال کلدکات 2008 و نشان طلای لاک پشت پرنده 1397
  • نویسنده: برایان سلزنیک
  • مترجم: رضی هیرمندی
  • انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اختراع هوگو کابره - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل