loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب اجاق سرد آنجلا - فرانک مک کورت

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب اجاق سرد آنجلا اثر فرانک مک کورت با ترجمه ی گلی امامی توسط نشر فرزان روز به چاپ رسیده است.

کتاب "اجاق سرد آنجلا"، توصیف کننده ی سرگذشت واقعی نویسنده در دوران کودکی و نوجوانی اش می باشد؛ سرگذشتی تلخ، مشقت بار و باورنکردنی که بخشی از زندگی این دبیر بازنشسته ی سابق ادبیات و نویسنده ی صاحب نام کنونی را تشکیل می دهد. مک کورت، در "نیویورک" دیده به جهان می گشاید، سرزمینی که محل آشنایی و ازدواج پدر و مادرش با یک دیگر می باشد. او روایت زندگی اش را از سن چهار سالگی برای مخاطب تشریح می کند؛ یعنی زمانی که والدینش به دلیل فرار از فقر و فلاکت مالی، از نیویورک به "ایرلند"، زادگاه مادرش بازمی گردند. در این مقطع زمانی، اعضای خانواده ی مک کورت شامل برادر سه ساله اش "ملکی"، و دوقلوهای کوچک، "الیور" و "یوجین" می باشد؛ "مارگارت"، خواهر نوزاد او نیز به تازگی مرده است. پدر خانواده، "ملکی مک کورت"، به الکل اعتیاد دارد و "آنجلا شیهان"، مادرش نیز، زنی سرخورده و غمگین است که برای تامین غذا و پوشاک مورد نیاز فرزندانش، حاضر به هر فداکاری ای می باشد. تحت چنین شرایط اسف باری، کودکان این زوج دچار سوء تغذیه هستند و همین موضوع نیز عامل مرگ مارگارت شده است و جان دیگر کودکان خانواده را هم تهدید می کند. از سویی دیگر نیز، پدر فرانک، به دلیل اختلافات شدید خود با سیاست های دولت حاکم، فراری و تحت تعقیب می باشد و در نتیجه، خانواده اش را با بحرانی جدی مواجه می سازد.


برشی از متن کتاب


در ایرلند هوا سرد و مرطوب است ولی ما این بالا در ایتالیا هستیم. مادر می گوید بهتر است پاپ بیچاره را هم از پایین بیاوریم و اینجا روی دیوار مقابل پنجره نصب کنیم. هر چه باشد او دوست کارگرهاست، ایتالیایی ست و آن ها مردمانی هستند که به هوای گرم عادت دارند. مادر کنار آتش می نشیند و می لرزد، و وقتی که می بینیم که دست نمی برد که سیگارش را بردارد، می دانیم که حالش خوش نیست. می گوید حس می کند دارد سرما می خورد و دلش یک نوشیدنی جانانه می خواهد، مثلا یک لیموناد. ولی در خانه پولی نیست، حتی برای نان صبح هم پول نداریم. مادر چای می نوشد و می رود می خوابد. تمام شب از غلت و واغلت او جیرجیر می کند و تمام مدت ناله کنان از ما طلب آب می کند. صبح، او تب و لرز دارد و در تخت خواب می ماند و ماها ساکتیم. اگر بیش تر بخوابد، مدرسه ی من و ملکی دیر می شود. ساعت ها می گذرند و او تلاشی برای بیدار شدن نمی کند و از ساعت مدرسه ی ما مدت ها گذشته و من آتش را برای جوشاندن آب می گیرانم. تکانی میخورد و لیموناد می خواهد ولی من یک شیشه ی خالی مربا به او می دهم. از او می پرسم چای می خواهد ولی طوری رفتار می کند که انگار کر شده. صورتش گر گرفته و سرخ است و عجیب است که اسم سیگار را هم نمی آورد. ما ساکت و آرام کنار آتش می نشینیم، ملکی، مایکل، آلفی و من. ما چای مان را می خوریم در حالی که الفی تکه ای نان خشک شکر زده را به نیش می کشد. از تماشای شکرهایی که به تمام سر و صورتش مالیده می شود و با آن لپ های کپل و نوچش به ما لبخند می زند به خنده می افتیم. ولی نمی توانیم زیاد بخندیم چون مادر از رخت خواب می پرد بیرون و به من و ملکی می گوید برویم مدرسه و آن وقت آنجا، ما را به خاطر دیر آمدن می کشند. مدت زیادی نمی خندیم، دیگر نانی در کار نیست، و همه گرسنه ایم. مغازه ی اوکانل هم دیگر به ما نسیه نمی دهد. جرئت نمی کنیم طرف مادربزرگ هم برویم. تمام مدت سرمان فریاد می زند، چون پدر اهل شمال است و از انگلستان، جایی که در کارخانه ی اسلحه سازی کار می کند، پولی برای ما نمی فرستد. مادر برزگ می گوید حتی اگر از گرسنگی هم بمیریم، برایش مهم نیست. تا این که برای مادر درسی بشود که نرود و با لات آسمان جلی از اهالی شمال ازدواج نکند، با آن رفتار عجیب و غریب و قیافه ای که حالت پرسبیتارین ها را دارد. با وجود این مجبورم یک بار دیگر بروم سرغ کاتلین اوکانل. به او می گویم که مادر آن بالا مریض افتاده توی رختخواب، برادرانم دارند از گرسنگی می میرند و ما به خاطر نداشتن نان ممکن است از دست برویم. کفش هایم را می پوشم و از میان کوچه ها و خیابان ها ...

نویسنده: فرانک مک کورت مترجم: گلی امامی انتشارات: فرزان روز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب اجاق سرد آنجلا - فرانک مک کورت" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل