کتاب آمبر براون یک مداد شمعی نیست (آمبر براون 1)

کتاب آمبر براون یک مداد شمعی نیست جلد اول مجموعه ی آمبر براون نوشته ی پائولا دانزیگر توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

این کتاب، داستان اتفاقات و ماجراهای زندگی " آمبر " دختر شلخته، باهوش و شیطونی را روایت می کند که قدرت تفکر و خلاقیت بالایی دارد. او معمولا به خاطر اسمش مورد تمسخر بچه های مدرسه  قرار می گیرد، چون هم نام و نام خانوادگی اش در زبان انگلیسی،  دو رنگ نزدیک به هم است  و به همین دلیل به او می گویند " مداد شمعی " اما این اصلا برای او ناراحت کننده نیست. تنها مشکل جدی آمبر در زندگی اش جدا شدن پدر و مادرش می باشد. او و عروسک بامزه اش " گوریل " و بهترین دوست صمیمی اش " جاستین " همیشه با هم بازی می کنند و در کنار هم وقت می گذرانند. تنها چیزی که در این روز ها باعث می شود آمبر کمتر به رفتارهای آزار دهنده ی مادرش و سختی های دوری پدرش فکر کند، وقت گذراندان با جاستین و گوریل می باشد.داستان اصلی از زمانی شروع می شود که پدر جاستین در شهر دیگری کار پیدا کرد و به آن جا رفته و قرار است با فروش خانه شان جاستین، مادر و برادر کوچکش هم پیش پدرش بروند و این حتی از جدایی پدر و مادرش هم برای آمبر سخت تر است. همه چیز دست به دست هم داده تا جاستین هم از آمبر دور شود، مثل: شکلات های شانسی که برای جاستین سفری جدید و زندگی جدید را پیش بینی کرد یا خریدار های خانه خانم " دانلیز " مادر جاستین، تمام این ها مشکلات بزرگی به نظر می آمدند تا زمانی که آمبر و جاستین طبق معمول برای رسیدن به خانه مسابقه گذاشته بودند که ناگهان متوجه شدند...

 

برشی از متن کتاب

انگار توی خانه  خانواده ی دانیلز گردباد شدیدی آمده بود و بعد هم یک توفان و پشت سرش زلزله و بالاخره هم یک شهاب آن جا فرود آمده بود. خانم دانیلز توی آشپزخانه ایستاده بود و دور و برش را نگاه می کرد که گفت: « چه قدر به هم ریخته و کثیف است. » وسایل زیادی این طرف و آن طرف افتاده بود. قابلمه ها، ماهیتابه ها، بشقاب ها، جعبه های غذا، ادویه ها. آن جا واقعاً به هم ریخته و کثیف بود. تقریباً مثل اتاق من، ولی اصلا شباهتی به خانه ی همیشگی خانواده ی دانلیز نداشت. اما من فکر می کنم دیگر چیزی مثل قبل نبود، چون همه چیز تقریباً بسته بندی شده بود. خانم دانلیز آهی کشید: « بچه ها، لطفاً از توی دست و پای من کنار بروید. ما دو هفته و نیم دیگر باید اسباب کشی کنیم . » ای کاش مجبور نبودم الان آن جا باشم، اما با این که امروز شنبه است، مادرم ناچار شد چند ساعتی سر کار برود. از اولین باری که واقعاً متوجه شدم آن ها باید بروند، برای قبول کردنش تقریبا پنج هفته وقت داشتم و حالا نصف آن گذشته بود. جاستین حتی درباره ی واقعی بودن رفتن شان هم با من صحبت نکرده بود. او طوری رفتار می کرد انگار... . از دیگر کتاب های مجموعه " آمبربراون " می توان " آمبربراون آبله مرغان خوردنی نیست " ، " آمبربراون به کلاس چهارم می رود " ، " آمبربراون امتیاز بیش تری می خواهد " ، " همیشه آمبربراون " ، " آمبربراون از عصبانیت قرمز می شود " ، " آمبربراون احساس آبی دارد " ، " من آمبربراون " ، " آمبربراون از حسودی کبود می شود " ، " آمبربراون خیلی خوشحال است " و " آمبربراون اسباب کشی می کند " را نام برد.

نویسنده: پائولا دانزیگر ترجمه: فرمهر منجزی انتشارات: افق