loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آلبوم خانوادگی - مجتبا پورمحسن

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب آلبوم خانوادگی نوشته مجتبا پورمحسن توسط نشر زاوش به چاپ رسیده است.

داستان در مورد پسر یک خانواده چهار فرزندی می‌باشد و راوی قصه همین پسر است. پدر خانواده که فردی از سطح پایین اجتماع است، جوشکاری می‌کند و به سختی مخارج زندگی را تأمین می‌کند. تمام آرزوی این مرد این است که پسرش راهی را که خودش نتوانسته برود، طی کند و درس بخواند. مادر خانواده، به نوعی درگیر مشکلات روحی و روانی است و سه فرزند دیگر خانواده که هر سه دختر هستند، سرگرم زندگی خودشان هستند. روایت پسر از داستان بسیار جالب و متفاوت است. او آلبوم خانوادگی اش را به یکی از دوستانش نشان می‌دهد و با هر عکسی که ورق می‌خورد خاطرات بسیاری در ذهنش زنده می‌شود. او این خاطرات را برای دوستش تعریف می‌کند و از این طریق روایت داستان، شکل می‌گیرد. این کتاب ترکیبی از داستان روایی و داستان‌های نوستالژی می‌باشد و همه خاطرات تعریف شده در دهه شصت و هفتاد اتفاق می‌افتند. قلم نویسنده پیچیدگی خاصی ندارد و به‌سادگی هرچه تمام‌تر، هر آن‌چه که در ذهنش می‌گذرد در قصه پیاده‌سازی می‌کند. زیباترین بخش کتاب، حس نوستالژی است که با خواندن آن، به انسان دست می‌دهد. مخاطب برای لحظه‌ای به خودش می‌آید و می‌بیند که در میان روزها و حال و هوای دهه شصت و هفتاد غرق شده و تک تک آن روزها را از نزدیک لمس می‌کند. آلبوم خانوادگی، با سبک روایی جدید و متفاوتش، کتابی است که می‌توان چندین و چند بار آن را خواند و از مطالعه آن نهایت لذت را برد، پس به همه رمان دوستان پیشنهاد می‌کنیم این کتاب زیبا را از دست ندهند.


برشی از متن کتاب


این تنها باری نبود که اکرم عاشق شد. یک‌بار دیگر هم درگیر ماجرایی عاشقانه شده و شکست خورده بود. اکرم اگر تا دنیا دنیاست هم عاشق می‌شد، شکست می‌خورد. جنس عاشقی او، شکست‌خوردنی بود. هر چند نمی‌دانم عشق بدون شکست هم داریم یا نه. انگار همه‌ی ما عشق را چیزی می‌دانیم که در آن برنده نبوده‌ایم، برای همین از عشق‌های از دست رفته‌مان به نام عشق یاد می‌کنیم و بی آن‌که بدانیم عشق‌های منجر به وصل را از دایره‌ی عشق‌های زندگی‌مان حذف می‌کنیمو اکرم عاشق یکی از همکلاسی‌هایش شده بود. سامان تهرانی بود. اصلیتش را اکرم نمی‌دانست به کجا برمی‌گردد، اما می‌شد کاملا آن‌ها را تهرانی دانست، چون چند دهه‌ای بود که در تهران ساکن بودند. آن‌طور که خود سامان می‌گفت، حداقل تا سه نسل قبل از سامان نیز خانواده‌شان در تهران زندگی کرده بودند. وضع مالی خانواده‌ی سامان خوب بود. اصلا کلاس‌شان خیلی بالاتر از ما بود. نه که عاشقی سامان و اکرم، نسخه‌ی دیگری از داستان شاهزاده و گدا باشد، نه ما وضع‌مان آن‌قدر بد بود که بشود ما را در گروه گداها قرار داد و نه سامان و خانواده‌اش خیلی پول‌دار بودند، اما خب کلاس فرهنگی خانواده‌های‌مان به هم نمی‌خورد. چیزی از سامان نمی‌دانستیم. فقط در عکس‌هایی که اکرم از پیک‌نیک دسته‌جمعی دانشجویان پرستاری آورده بود، سامان بین بیقه دیده می‌شد، برای این‌که همه‌ی بچه‌های کلاس توی عکس بیفتند، عکس با نمای باز گرفته شده بود. به همین خاطر از سامان چیزی جز سری که مواهایش از دو طرف ریخته بود دیده نمی‌شد. اکرم می‌گفت بزرگ‌ترین مانع عشق آن دو مادر سامان است. خب طبیعی بود. چه انتظاری داشت اکرم؟ این که مادر سامان که استاد دانشگاه بود و پدرش نمایشگاه اتومبیل داشت، پسرشان را بدهند به دختر یک جوشکار؟ همه جای این معادله اشکال داشت، اما شاید مهم‌ترین اشکالش این بود که اکرم روی سامان بیش از حد حساب کرده بود. بیش‌تر که فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که اکرم در ناخودآگاهش می‌دانست که از سامان آبی برایش گرم نمی‌شود. اصلا اکرم آدم شکست بود، معتاد به شکست و محکوم به شکست. اگر این‌طور نبود، بین آن‌همه پسرهای محل، رحیم را انتخاب نمی‌کرد که می‌دانست رفتنی است. رحیم نه، اگر اکرم محکوم به شکست نبود، به پیشنهاد ازدواج مجید - همان که پشت سامان سر پا ایستاده - جواب منفی نمی‌داد تا روزهایش را به پای سامان بریزد.

نویسنده: مجتبا پورمحسن انتشارات: زاوش

مشخصات

  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • سال انتشار 1392
  • تعداد صفحه 92

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آلبوم خانوادگی - مجتبا پورمحسن" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل