محصولات مرتبط
کتاب آقای پروست نوشتۀ سلست آلباره و ژرژ بلمون با ترجمۀ شهرزاد ماکویی و مینو حسینی توسط نشر آگه منتشر شده است.
کتابِ آقای پروست داستان زندگیِ نویسندۀ کتابِ «درجستجوی زمان از دست رفته»، یکی از شاهکارهای ادبیات جهان، میباشد. در این کتاب جزئیات زندگی مارسل پروست از زبان سلست آلباره، خدمتکار، همراه و همدمِ او بیان میشود. این خاطرات دورۀ زمانی هشت سالهای را پوشش میدهند که سلست آلباره، در خانۀ او زندگی میکرد و پروست او را هیچگاه چیزی جز «سلست عزیزم» نخواند. کتاب نثری بسیار روان و دلنشین دارد و این خاطرات شخصیت زیرک، نکتهسنج، بسیار مهربان و لطیفِ پروست را نشان میدهند. سلست جوان تنها کسی بود که شاهد زندگیِ این نویسندۀ نابغۀ عزلتگزین بوده است و از واقعیات زندگی او،دوستانش، افکار، عقاید و عشق او آگاهی داشت. این کتاب 30 فصل دارد و بخشهای مهم زندگی پروست، بیماریاش، شبنشینیها، عشقهای دورۀ جوانی، عقاید سیاسی و اجتماعی و تلاشِ بی وقفۀ او برای به اتمام رساندن یکی از بزرگترین و طولانیترین رمانهای دنیا، «در جستجوی زمان از دست رفته» را روایت میکند. سلست پس از مرگ پروست به مدت 50 سال از بازگوییخاطرات و جزئیات زندگیِ پروست خودداری کرد ولی در نهایت در سن 82 سالگی، طی 70 ساعت گفتوگو با آقای ژرژ بلمون، از روزها و شبهای پروست برایش سخن گفت. خاطرات این کتاب با شرح اولین ملاقات آلباره با پروست آغاز میشود و در آخر با مرگ وی به پایان میرسد. در بخشِ آخر نیز برخی نامهها و تلگرامهای مارسل پروست با دستخط خودش، برخی متعلق به خانم آلباره و برخی متعلق به والدینش، منتشر شدهاند.
برشی از متن کتاب
وقتی از دنیای کودکی و نوجوانیاش شروع به صحبت کرد، تازه متوجه شدم که در رؤیای خاطراتاش سیر میکند و برای این رویا زندگی میکند. از این دورۀ زندگیاش، تصاویری خیرهکننده و در عین حال شیرین در ذهن داشت. اما نه تأسف آن دوران را میخورد و نه غمگین میشد و وقتی آن را به یاد میآورد، گویی هنوز درآن دوره زندگی میکرد. طبق گفتههای خودش و همانطور که بعدها نسبت به او شناخت پیدا کردم در این دوران انسانی درونگرا و متفکر و در عین حال برونگرا بود زیرا خیلی دوست داشت خود و اطرافیاناش را به خوبی بشناسد. برای این کار جذابیت خاصی داشت. نه برای اینکه جلبتوجه کند یا دوستی و محبت کسی را به دست بیاورد بلکه به خاطر آنکه با دید بازتری به مردم بنگرد و از تجاربشان استفاده کند و دیدش نسبت به افراد غنیتر شود. مثل زنبوری بود که بدون خطا روی گلهای خوب مینشست. روی هم رفته بهخوبی از عهدۀ کارهایش بر میآمد. در کلاس هیچ مشکلی نداشت جز در درس جبر. برای حل مسائل جبر از روبر کمک میگرفت: روبر میگفت:« فقط مثل من انجام بده، تمرین کن، یاد میگیری». اما من دوست نداشتم؛ از جبر خوشام نمیآمد و برایم جالب نبود. شاید حالا دوباره روی آن کار کنم... آنوقت لب و لوچهاش آویزان میشد و در ادامه میگفت: ـ استحقاق نداشتم؛ وگرنه هیچچیز برایم سخت نبود. وقتی میبینم بعضیها به خودشان مغرور میشوند و میگویند:« لیسانس دارم، استادم، دکترا دارم...». خندهام میگیرد. انگار کوه کندهاند. همیشه بدون آمادگی سر جلسۀ امتحان حضور پیدا میکردم. نوعی سادگی و رضایت تعجبآور از زندگیاش حس میشد، زیرا هیچ تلاشی نمیکرد. در ایجاد روابط دوستانهاش هم همینطور بود. فقط از یک چیز رنج میبرد: ضعف جسمانیاش که ناشی از بیماریاش بود. اما در مقابل، محسنات دیگری داشت که حتی باهوشترین آدمها آن را نداشتند. خودش اذعان میکرد در مورد همکلاسیهاش در دبیرستان کُندورسه در پاریس شانس آورده و میگفت: ـ سلست وقتی به یادش میافتم میبینم دار و دستۀ خوبی بودیم. با غرور اسامی دوستاناش را که معروفیتی کسب کرده بودند نام میبرد: لئون بلوم که بعدها رئیس حزب سوسیالیست شد، برادرش رنه وکیل مشهوری شد؛ عدۀ زیادی از دوستانام به شغل نویسندگی روی آوردند. مثل هانری باربوس، فرنان گرگ، روبر دو فِلر، پیر دو لاسال، لئون برونشویک که بالاخره استاد فلسفه شده؛ پل بنازه و موریس هربرت که اولی ویزر و دومی سفیر شد و بالاخره ژاک بیزه که او را «پسر کارمن» مینامید. این گروه در فصل گرما تقریبا هرروز بعد از کلاس و هر پنجشنبه عصر دور هم جمع میشدند و در خیابان شانزهلیزه الاغسواری میکردند یا در میان بوتهها مشغول بازی میشدند.
فهرست
مقدمه فصل یکم: ورود یک «سرور» فصل دوم: در میان هالهای از دود فصل سوم: آغاز ناگهانی جنگ فصل چهارم: آخرین سفر به کابور فصل پنجم: عزلتگزینی فصل ششم: حبس به بهانۀ بیماری فصل هفتم: علاقهمند به خاطراتاش فصل هشتم: بینهایت نجیب و باوقار فصل نهم: شبهای سیاه پاریس فصل دهم: مادرتان مرده است فصل یازدهم: توصیف شبنشینیها فصل دوازدهم: عشق او به مادرش فصل سیزدهم: دورانی که گل کاملیا به سینهاش میزد فصل چهاردهم: خانواده فصل پانزدهم: عشقهای نخستین فصل شانزدهم: عشقهای دیگر فصل هفدهم: سیاست فصل هیجدهم: مستبد و بدگمان فصل نوزدهم: دوستان، نه دوستی فصل بیستم: به دنبال شخصیتهای داستانی فصل بیست و یکم: آقای شارلوس فصل بیست و دوم: سلست، خوب تلاش کردم فصل بیست و سوم: دو روز در تشویش فصل بیست و چهارم: رد دستنوشتهها فصل بیست و پنجم: آقای ژید با رفتار کشیشمآبانهاش فصل بیست و ششم: اطمینان از موفقیت فصل بیست و هفتم: ترک خانه فصل بیست و هشتم: کوارتر پوله در منزل فصل بیست و نهم: سلست کلمۀ پایان را نوشتم فصل سیام: زمان متوقف شد چند خاطره
(خاطرات سلست آلباره از زندگی با مارسل پروست) نویسنده: سلست آلباره - ژرژ بلمون ترجمه: شهرزاد ماکویی - مینو حسینی انتشارات: آگه
مشخصات
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 2
- تعداد صفحه 479
- انتشارات آگه
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران