کتاب آدولف هیتلر (شخصیت های تاثیرگذار)

کتاب آدولف هیتلر از مجموعه ی شخصیت های تاثیرگذار نوشته ی برندا هاوگن و ترجمه ی رضا علیزاده توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسیده است.

این اثر به زندگی آدولف هیتلر رهبر حزب نازی آلمان می پردازد. او در بیستم آوریل 1889 در براوناو شهر کوچکی که در مرز اتریش و آلمان قرار دارد، به دنیا آمد. اوچهارمین فرزند خانواده بود و سه نوزاد قبلی خانواده به دلیل بیماری از دنیا رفته بودند، همین موضوع باعث شده بود آدولف بسیار مورد حمایت و محبوب مادرش کلارا باشد، اما برخلاف مادر، پدر او الویس به شدت در مورد آدولف سختگیر بود. الویس هیتلر کارمند بود و دوست داشت پسرش جا پای او بگذارد و روزی کارمند شود، اما آدولف که رویای هنرمند شدن را در سر داشت و استعدادی نیز در نقاشی داشت تصمیم گرفت به دنبال هنر برود. او در سال 1907 به وین رفت تا در امتحان ورودی دانشگاه هنر شرکت کند، اما امتحانات از آنچه او تصور می کرد سخت تر بود و هیتلر نتوانست به دانشکده ی نقاشی راه یابد و تنها به او اجازه داده شد در دانشکده ی معماری ثبت نام کند، ولی هیتلر به معماری علاقمند نبود. در سال 1908 هیتلر بار دیگر در آزمون هنر شرکت کرد و باز هم در این آزمون شکست خورد. سال بعد را در وضعیت اسفباری گذراند و گاه لباس های پاره به تن می کرد و مجبور بود برای امرار معاش گدایی کند. اما در سال 1909 وضعیت مالی او بهبود یافت و توانست با فروش تابلوهای نقاشی اش که از مناظر مختلف می کشید خانه ای اجاره و زندگی آبرومندانه ای برای خود مهیا کند. در همین سال ها بود که عقاید یهودی ستیزی او به شدت اوج گرفت و جزوات و روزنامه هایی را خواند که مردم آریایی نژاد و سفیدپوست را برتر از هر کس دیگری می دانستند. او رویای تشکیل ملتی از نژاد ناب ژرمن و پاک کردن زمین از یهودیان را در سر پروراند، رویایی که باعث به وجود آمدن جنگ جهانی دوم و کشته شدن میلیون ها انسان بی گناه شد و ... .

در هر یک از جلدهای مجموعه ی شخصیت های تاثیر گذار به معرفی یک فرد که چهره ای برجسته در ادبیات، علم، مذهب یا سیاست جهان بوده است پرداخته می شود. همچنین جنبه های مختلف زندگی این افراد از تولد، خانواده، تحصیلات و کارهایشان مورد بررسی قرار می گیرد. این مجموعه از سه بخش دوران معاصر، دوران رنسانس و دوران باستان تشکیل شده است، و در هر دوران تعدادی از افراد برجسته ی همان زمان به خوانندگان معرفی می شوند. کتاب پیش رو به دوران معاصر این مجموعه اختصاص دارد.

 

فهرست

روی صحنه جهان خشمگین بار آمدن ناکامی در وین سرباز آلمانی ورود به سیاست به قدرت رسیدن دیکتاتور آلمان جنگ با جهان به رغم شکست مرگ یا اسارت گاهشمار زندگی آدولف هیتلر در یک نگاه منابعی برای مطالعۀ بیشتر شرح اصطلاحات یادداشت ها کتاب شناسی برگزیده نمایه

برشی از متن کتاب

ورود به سیاست وقتی آلمان در یازدهم نوامبر سال 1918 محاصره شد، هیتلر در بیمارستانی نزدیک برلین بستری بود تا کوری موقتش بر اثر استنشاق گار خردل بهبود یابد. خبر شکست آلمان روحیه او را ویران کرد. او بعدها نوشت: از روز خاکسپاری مادرم تا به آن روز گریه نکرده بودم ... و به این ترتیب همه چیز بیهوده بود. بیهوده بود ایثارگری ها و سختی کشیدن ها؛ بیهوده بود ماه ها گرسنه و تشنه سر کردن که اغلب پایانی نداشت ... ؛ و بیهوده بود مرگ دو میلیون نفری که از پا درآمدند... د راین شب ها نفرت در دلم موجو می زد، نفرت از همه کسانی که مسئول این عمل بودند. هیتل می خواست مسئولیت شکست این همه مرگ و رنج را، که منجر به سقوط آلمان شده بود، متوجه کسی کند. اول نمی دانست باید از چه کسی متنفر باشد. آن ماه از بیمارستان مرخص شد. جنگ تمام شده بود و او باز هدفی در زندگی نداشت. او که هنوز در ارتش بود به مونیخ باز گشت و چندماهی را به عنوان نگهبان خدمت کرد. بعد از فرار قیصر، کورت آیزنر، که یهودی بود، رئیس حکومت انقلابی و شبه کمونیستی باواریا در آلمان شد. هیتلر از سوسیالیست ها و یهودی هایی که برسرکار بودند بدش می آمد، اما چنان از رفتار قیصر خوشحال بود که در مخالفت با حکومت جدید کاری نکرد. در واقع در فوریه 1919 هنگی که هیتلر در آن خدمت می کرد او را به عنوان نماینده خود در حکومت باواریا انتخاب کرد. در این میان، اوضاع آلمان رو به وخامت می رفت و بسیاری از همقطاران هیتلر در ارتش، آیزنر و دیگر یهودی ها و سوسیالیست های حاکم را مقصر می دانستند. هیتلر با زنده کردن پیشداوری های قدیمی اش در زمان اقامت در وین، تقصیر را به گردن یهودی ها انداخت. او همچنین جمهوری وایمار را که اولین کوشش آلمان در برقراری حکومتی دموکراتیک بود، مقصر می دانست. با این که تعداد یهودی ها در کابینه و رایشستاگ، مجلس نمایندگان آلمان، انگشت شمار بود، ادعا می کرد که عنان این حکومت به دست یهودی هاست. در آخر آوریل سال 1919 انقلاب باواریا در هم شکست. هیتلر را به بازجویی از همقطارانش گماشتند تا بهفمند چه کسی از حکومت جدید پشتیبانی می کند. بعد او در کلاسی آموزش در باره خطرات سوسیالیسم افراطی شرکت کرد. معلم متوجه شد که هیتلر سخنران با استعدادی است و از او خواست که به سربازان بیاموزد که چرا نباید از سوسیالیسم حمایت کنند. ارتش خیلی زود هیتلر را مأمور کرد تا برای سربازان از جنگ برگشته که ممکن بود به آرمان های کمونیستی گرایش پیدا کنند، حرف بزند. هیتلر سخت کوشید تا نفرت از کمونیسم را در میان سربازان رواج بدهد. علاوه بر این، او کسان دیگری را مسئول تمام مشکلات آن ها دانست: یهودی ها. او هرچه بیش تر برای گروه های بزرگ تری از مردم حرف می زد، کشف می کرد که برای قانع کردن آن ها از طریق سخنرانی عمومی قریحه ای ذاتی دارد. شنوندگانش این موضوع را تصدیق می کنند. ...    

(دیکتاتور آلمان نازی) نویسنده : برندا هاوگن مترجم: رضا علیزاده انتشارات: ققنوس