loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آدم ها و کلاغ ها (قصه های قرآنی)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب آدم ها و کلاغ ها، از مجموعه ی قصه های قرآنی اثر امید پناهی آذر و تصویرگری زهره ثقفی از انتشارات گاج به چاپ رسیده است.

این جلد از مجموعه ی قصه های قرآنی به داستان هابیل و قابیل فرزندان حضرت آدم (ع) می پردازد، این داستان در آیات 27، 28 و 30 سوره ی مائده ذکر شده است. هابیل و قابیل پس از این که به سنین جوانی رسیدند هر یک شغلی را برای خود انتخاب کردند، هابیل به نگه داری از گوسفندان مشغول شد و قابیل به کشت گندم پرداخت. پس از چند سال گوسفندان هابیل به گله ی بزرگی و مزرعه ی قابیل نیز به کشتزاری پهناور تبدیل شدند. یک روز آن ها تصمیم می گیرند برای شکرگزاری به درگاه خداوند هر یک هدیه ای را انتخاب کرده و به بالای کوه برده و آن را تقدیم درگاه خداوند کنند. هابیل یکی از بزرگترین گوسفندان گله اش را برای این منظور انتخاب می کند، اما قابیل که فردی خسیس است در کشتزار بزرگش یک دسته گندم که به خوبی رشد نکرده را پیدا کرده و می چیند. هر دو، بالای کوه می روند و در دل دعا می کنند خداوند هدیه ی آن ها را قبول کند. در این هنگام صاعقه ای به گوسفند برخورد می کند که از نظر آنها نشان دهنده ی این است که گوسفند هابیل پذیرفته شده است. قابیل از همان لحظه کینه ی برادر خود را به دل می گیرد و منتظر فرصتی می باشد تا از او انتقام بگیرد و ... .

قصه های قرآنی مجموعه ای 40 جلدی است که در هر یک از جلدهای آن داستان هایی بر اساس آیات قرآن کریم برای کودکان به زبانی ساده و شیوه ای جذاب بیان شده است. در هر جلد یک یا دو داستان کوتاه از آیات قرآن که در کتاب های تفسیر شرح آن ها به تفصیل آمده، انتخاب و برای کودکان نقل شده است. در هر یک از داستان ها سوره و آیات مربوط به آن با ذکر نام و شماره آیات و متن عربی آن ها به چاپ رسیده است. این مجموعه برای کودکان گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


یک روز صبح، هابیل و قابیل از پدر و مادرشان جدا شدند تا هر کدام، برای خودشان کاری دست و پا کنند. آنها مثل پدر و مادرشان با الیاف و برگ های درختان، خودشان را می پوشاندند، چون هنوز بلد نبودند با پشم گوسفندان برای خود لباس ببافند. آن ها حتی نمی‌دانستند چطور می شود با پوست گوسفندان پوشش بهتری مثل پوستین درست کرد! به هر حال، هر کدام مشغول کاری شدند. هابیل یک جفت گوسفند برداشت، به دشت و صحرا رفت و مشغول چراندن آن ها شد. قابیل هم در کنار چراگاه گوسفندان هابیل گندم کاشت و مشغول کشاورزی شد. روزهای زیادی این گونه گذشت. چند سال بعد، کشتزارهای قابیل زیاد شده بود. آنقدر که زمان برداشت محصول نمی‌توانست همه محصولاتش را جمع کند. اما با این همه، اگر یکی از گوسفندان هابیل وارد کشتزارهای او می شد، هوار می کشید و وحشیانه با چوب دستی خودش به جان گوسفندان می افتاد. از آن طرف هم، گوسفندان هابیل زاد و ولد کرده و تبدیل به گله ای بزرگ شده بودند. هابیل مثل برادرش خسیس و حسود نبود. حتی گاهی گوسفندی به برادرش می داد تا او مجبور نباشد فقط میوه یا دانه های گیاهی بخورد. روزها گذشت تا این که یک روز دو برادر تصمیم گرفتند برای شکرگزاری هدیه برای خداوند آماده کنند. هابیل میان گله بزرگش رفت و بعد از جستجوی فراوان، گوسفند چاق و چله ای را انتخاب کرد. و آن را از گله اش بیرون کشید و به طرف کوه بزرگ به راه افتاد. گوسفند هابیل، آنقدر بزرگ بود که خودش نمی‌توانست از دامنه کوه بالا برود! برای همین آن را به کول گرفت و با زحمت زیاد از دامنه کوه بالا رفت. وقتی به بالای کوه رسید، دیگر توانی در بدن نداشت. از خستگی، روی تخته سنگی نشست و به تماشای دشت و کشتزار قابیل مشغول شد. قابیل را دید که هنوز به چپ و راست می دود تا بتواند محصولی پیدا کند. قابیل، عرق کرده بود. انگار نمی دانست به دنبال چیست. به هر جای مزرعه اش می رفت، حاصل خیز بود و خوشه های گندم، همه بلند و پربار بودند. عاقبت، قسمتی از مزرعه را پیدا کرد که خوشه ها، آب خوبی نخورده بودند و گندم هایش، آفت زده و لاغر بودند. قابیل با خوش حالی، چاقوی سنگی خود را از کمر برداشت و خوشه ی آفت زده را دسته کرد، چید و با یکی از ساقه ها دور آن را بست و به سمت کوه به راه افتاد. هابیل او را می دید اما هرچه دقت کرد چیزی در دست قابیل ندید. عاقبت، قابیل به بالای کوه رسید. هابیل نگاهی به خوشه ی گندم قابیل انداخت، سپس گوسفندش را روی دستانش بالا برد و به طرف آسمان گرفت .قابیل هم به سرعت، خوشه گندم را رو به آسمان بالا گرفت و پشت سر هم، فریاد زد. او در دلش نی گفت: «خدایا می دانم که هدیه ی من را قبول می کنی، چون خیلی با ارزش تر است!» هابیل به آسمان چشم دوخته بود و لبخند می زد که ناگهان در آسمان صدای وحشتناکی پیچید و صاعقه ای به سمت گوسفند جهید و به آن خورد. گوسفند از ترس پایین پرید و هابیل بلند بلند خندید.      

روایتگر: امید پناهی آذر تصویرگر: زهره ثقفی انتشارت: گاج


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آدم ها و کلاغ ها (قصه های قرآنی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل