loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آتش دزد تسلیم نمی شود 3 - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب آتش دزد تسلیم نمی شود جلد سوم از این مجموعه اثر تری دیری با ترجمه ی نوشین ابراهیمی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

ایزد آتش دزد، پس از سفرهای متعدد در طی زمان، این بار به سال 1785 رفت تا شاید بتواند فردی که در معبد قهرمان پرستش می شد را پیدا کند و با نشان دادن او به زئوس آزادی اش را به دست آورد و از دست الهه‌ی انتقام نجات پیدا کند. وقتی به زمان مورد نظرش رسید، با پسری به نام سم آشنا شد که به اتفاق مادرش داروهایی جادویی به مردم می فروختند و با فریب مردم ساده لوح پول زیادی به جیب می زدند. پدر سم سال ها پیش به زندان افتاده بود و مادرش به تنهایی بار زندگی را به دوش می کشید. پرومتئوس خودش را به سم و مادرش معرفی کرد و برای یافتن قهرمان از آنها کمک خواست ولی متوجه شد که هنوز معبد قهرمان در عدن ساخته نشده و احتمالا باید برای پیدا کردن قهرمان مورد نظرش کمی بیشتر صبر کند. از طرفی ایزد انتقام توانسته بود رد پرومتئوس را دنبال کند و به او نزدیک شود. او یک شب به طور ناگهانی وارد مهمانخانه ای که پرومتئوس و دوستان جدیدش در آن ساکن بودند شد و سم و مادرش را تهدید کرد که یا باید محل اختفای پرومتئوس را به او بگویند یا اینکه در آتش خشم و انتقام او بسوزند.

پرومتئوس یکی از ایزدان الهی به جرم دزدیدن آتش از پسر عمویش زئوس(خدای یونان باستان) و بخشیدن آن به انسانها، محکوم به اسارت در غل و زنجیر شده و هر روز مجازات می شود. مجازات او این است که الهه‌ی خشم و انتقام که به شکل پرنده‌ای ترسناک و غول آساست، هر روز جگرش را از سینه اش بیرون بکشد. او پس از دویست سال شکنجه، به کمک هرکول از بند اسارت رها می شود و به امر زئوس، تنها در صورتی می تواند از سرنوشت شوم و مجازاتش نجات پیدا کند که در میان انسانها یک قهرمان پیدا کند. او به کمک بال هایی که زئوس به او داده، در زمان سفر کرده و به آینده می رود تا به دنبال قهرمانش بگردد. مجموعه‌ی فوق با قلمی بسیار جذاب به نگارش در آمده و در حین روایت داستانی گیرا و پرکشش، اطلاعات جالب ادبی و گاه تاریخی درباره‌ی یونان باستان در اختیار مخاطبان قرار می دهد.

 


فهرست


یونان باستان – اما مطمئن نیستم چه وقت شهر عدن – 1785 یونان باستان – مدت ها پیش شهر عدن – 1785 غار کورشن – سال های بسیار دور، اما نه آن قدر دور که برای آخرین بار... شهر عدن – مهمانخانه ی توفان کوه المپ – مدت ها پیش شهر عدن باز هم مهمانخانه ی توفان، صبح روز بعد از آخرین باری که... باز هم یونان باستان و شاید برای آخرین بار مهمانخانه ی توفان دقیقاً بعد از این که مرا ترک کردید شهر عدن و اطرافش – درست قبل از آخرین باری که آن جا را ترک کردیم شهر عدن و اطرافش – دقیقاً بعد از بخش قبل و پایان بخش قبل تر جاده ی اقیانوس از شهر عدن تاریک ترین جنگلی که در عمرتان دیده اید – نه خیلی دور از شهر عدن پر درد سرترین عبور از رودخانه ای که در عمرتان دیده اید بر فراز شهر عدن – سال 1785، همان موقع که... دامنه ی تپه ای نزدیک پلو راک بازگشت به شهر عدن شهر عدن – 1785 سرانجام شهر عدن – 1786 واژه نامه ی اساطیری

برشی از متن کتاب


زئوس از کوره در رفت و کفت: "هیولاها! فقط هیولاها. این ها از کجا پیدای شان می‌شود؟ روزگار ما را سیاه کرده اند." هرا در حالی که داشت فلس های مار هرمس را که در اثر شعله های آتش تایفون سوخته بود، باندپیچی می کرد، سرش را باند کرد و آرام به شوهرش گفت: "به جز خودت نمی‌توانی کسی را سرزنش کنی." زئوس از این حرف بیش تر عصبانی شد و گفت: "درست است... مرا سرزنش کن. چرا همیشه همه چیز تقصیر من است؟" هرا پاپیون قشنگی روی پانسمان گره زد و به نرنی گفت: "شاید چون معمولاً اشتباه از طرف توست، عزیرم." مار آه کشید. -جهان پر از هیولاست. این مثل یکی از آن دایتان های بلندی است که شاعران انسان ها تعریف می کنند. ساگاها. سر وکله ی هیولاها همه جا پیدا می شود. از تو می پرسم، ایت چه طور تقصیر من است؟ هرمس گفت: "خب، بابا، تو بودی که پرومتئوس را تبعید کردی؛ تنها قهرمانی را که در برابر آن ها می ایستاد. احتمالاً بعصی ها می گویند این مصیبت حقت است!" زئوس پرخاش کرد: "پس مجبورم تئوس را پیدا کنم و برش گردانم." هرا در حالی که باندها و مرهم هایش را کنار می گذاشت سرش را تکان داد و گفت: "تو بودی که ایزد انتقام را دنبال تئوس فرستادی. حالا دیگر نمی توانی از حرفت برگردی. این مخالف قانون ایزدان است. تئوس با انجام دادن وظیفه ای که بر عهده اش گذاشتی می‌تواند آزادی اش را به دست بیاورد. راه دیگری ندارد!" زئوس که روی کف مرمرین کاخ بالا و پایین می رفت، گفت: "ایزد انتقام هم یکی از آن‌هاست. با کمک تئوس بقیه ی هیولاها را نابود می کنم و ایزد انتقام را برای آخر می‌گذارم." هرمس دستی به سر مارش کشید و گفت: "پس بهتر است قبل از ایزد انتقام، تئوس را پیدا کنی." زئوس به پسرش گفت: "می توانم یک راست سراغش بروم. او در سالی پنهان شده که انسان ها به آن 1785 می گویند؛ در جایی به نام شهر عدن. همین الان سراغش می روم. هیولاها در المپ دنبال او خواهند گشت." هرا به طرف پسرش برگشت و گفت: "اگر قرار است المپ به میدان جنگ هیولاها تبدیل شود، من برای تعطیلات به آفریقا می روم." بعد در حالی که با عجله از تالار بزرگ بیرون می رفت، ادامه داد: "می روم از اتاق مزواز برای خودم یک جفت بال بردارم." هرمس گفت: "مامان، بگذار من هم بیایم." و بال زنان دنبال او رفت. زئوس بر تخت مرمری زرینش نشست و چشم هایش را بست. وقتی همسر و پسرش به پشت سرشان نگاه کردند، چنین به نظر می آمد که زئوس در حال محو شدن در هوای لطیف المپ است. شاید هنگامی که کاملاً ناپدید شد پقی هم صدا کرد. اما هرا اشتباه می کرد. میدان نبرد هیولاها از المپ خیلی دور بود. در زمان و مکانی دور، چون‌... هیولاها با هم جلسه داشتند. بدترین کابوسی را که دیده اید، به یاد بیاورید. این جلسه ده برابر بدتر از آن بود. بیش تر هیولاهای جهان در غار کورشن جمع شده بودند.

نویسنده: تری دیری مترجم: نوشین ابراهیمی انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آتش دزد تسلیم نمی شود 3 - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل