کتاب دختری در قطار اثر پائولا هاوکینز
- انتشارات : میلکان
- مترجم : محبوبه موسوی
- تگ : کتاب دختری در قطار
محصولات مرتبط
کتاب دختری در قطار به قلم پائولا هاوکینز و ترجمه محبوبه موسوی در نشر میلکان به چاپ رسیده است.
رمان در آغاز انتشارش در سال 2015 سیزده هفته متوالی در صدر لیست قرار داشت. کتاب، داستانی دلهره آور و هیجانی دارد و از زبان سه زن (ریچل، آنا و مگان) روایت می شود که هر کدام از دیدگاه خود موضوع را تعریف و بیان می کند، هر سه زن به نوعی با هم در ارتباط هستند و داستان زندگی آنان در هم تنیده است. ریچل زنی سی و خرده ساله که الکلی است، کارش را از دست داده و شوهرش (تام) او را به دلیل معشوقه اش (آنا) رها کرده است. شوهر سابقش به او تلقین کرده که در تمام دعواهای آنها، ریچل مقصر بوده و به دلیل مستی یادش نیست. ریچل هر روز با قطار به سمت لندن می رود و از قطار به خانه ای که روزی او و شوهرش در آن زندگی می کردند نگاه می کند و متوجه می شود زوج جوان دیگری (مگان و اسکات) در خانه ساکن شدند، او آن ها را بسیار خوشبخت می بیند. تام و آنا با یکدیگر ازدواج کردند و صاحب فرزندی شدند و هر روز با مزاحمت های ریچل مواجه هستند. تام، به آنا نیز خیانت کرده و با مگان که زنی متاهل بوده، رابطه برقرار کرده است. ریچل در روزنامه می خواند که مگان گم شده و شروع به تحقیق در مورد ماجرا می کند و ...
برشی از متن کتاب
"با ذهنی پر از اون بیدار می شم. هیچ کدوم از کارایی که کردم به نظر واقعی نمی آد. پوستم مور مور می شه. به شدت به نوشیدنی نیاز دارم اما نمی تونم این کا رو بکنم. باید ذهنمو روشن نگه دارم، به خاطر مگان، به خاطر اسکات. دیروز یه ذره به خودم رسید. موهامو شستم و یه خرده آرایش کردم. تنها شلوار جینی رو که هنوز اندازمه با یه بلوز کتونی پوشیدم و صندل های پاشنه کوتاه مو پا کردم. خوب به نظر می رسیدم. به خودم گفتم نگرانی برای سر و وضعم، مسخرس، چون آخرین چیزی که اسکات بهش فکر می کنه اینه که من چطوری به نظر می آم، اما نتوستم جلوی خودمو بگیرم. اولین باری بود که داشتم می رفتم پیشش. برا من خیلی مهمه، خیلی ام مهمه. حدود ساعت شش و نیم بود که سوار قطار شدم و آشبوری زدم بیرون و از هفت گذشته بود که رسیدم ویتنی. امتداد خیابان رزبری قدم زدم و از زیر گذر عبور کردم. این بار نگاه نکردم، تحملشو نداشتم. از جلو پلاک بیست و سه،خونه تام و آنا، با قدم های تند رد شدم، با سر پایین و عینک آفتابی رو چشم، دعا می کردم نبیننم. خیابون ساکت بود، هیچ کس اون اطراف نبود، دو تا ماشین با احتیاط از وسط خیابون، بین ردیف ماشینای پارک شده، می رن. این یه خیابون کوچیک خواب آلود، تمیز و شیک، با یه عالمه خانواده های جوون؛ اونا همه شام شون رو حدود ساعت هفت می خورن و می شینن رو مبل. از خونه پلاک بیست سه تا پلاک پونزده بیش تر از پنج -شش قدم راه نیست، اما انگار فاصله از این سر دنیا تا اون سرشه؛ یه عمر طول کشید تا رسیدمو پاهام مثل سرب سنگین شده بود. قدمام- انگار که مست باشم- لرزون و بی جون بود. انگار هر لحظه نزدیک بود رو پیاده رو سر بخورم."
- نویسنده: پائولا هاوکینز
- مترجم: محبوبه موسوی
- انتشارات: میلکان
مشخصات
- مترجم محبوبه موسوی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 29
- تعداد صفحه 319
- انتشارات میلکان
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران