loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی - ارهارد لوتز

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب یک خاطرات جراح بزرگ آلمانی اثر ارهارد لوتز، با ترجمه ی ذبیح الله منصوری در انتشارات گلریز به چاپ رسیده است.

"خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی" کتابی در برگیرنده ی خاطرات دو تن از جراحان مشهور و زبردست جهان می باشد که با عناوین متفاوت و در دو بخش مجزا از یک دیگر، در اختیار مخاطب قرار می گیرد. به طور کلی، تمامی مطالب کتاب حاضر، با قلم خود این دو جراح و با استفاده از بیانی ساده و روان و خالی از هر گونه عبارات و اصطلاحات تخصصی پزشکی به نگارش درآمده و همین موضوع موجب جذابیت هر چه بیش تر داستان ها شده و لذتی وصف ناشدنی را برای مخاطب به ارمغان می آورد. در قسمت اول، حکایت هایی را در رابطه با جراحی های انجام شده، از زبان دکتر" ارهارد لوتر"، جراح برجسته ی آلمانی می خوانیم که با لحنی صمیمی و صادقانه برهه هایی از زندگی شغلی اش را روایت می کند و در بخش بعدی نیز، دکتر "جمز هرپال"، جراح بزرگ انگلیسی، مباحثی خواندنی درباره ی خاطرات پزشکی و جراحی های خود را تحت عنوان هنگامی که جراح هم می لرزد، بیان نموده و در نتیجه، تجربیات ارزشمند خویش را با خواننده به اشتراک گذاشته و او را با لحظه لحظه های زندگی اش همراه می سازد. به طور حتم، این اثر، نکات و مطالب آموزنده و قابل تاملی را ارائه می دهد که آگاهی از آن ها برای مخاطب عام و هم چنین پزشکان و جراحان، خالی از لطف نیست.


برشی از متن کتاب


وقتی که شریان بزرگ تنگ می شود چه باید کرد خواب می دیدم که فصل تابستان است و من ایام تعطیل تابستانی را در سوئیس می گذرانم و بامداد دمیده و گله های گاو را به سوی مراتع می برند و صدای زنگوله ی گاوان به گوش می رسد. از شنیدن صدای زنگوله ی گاوان که از علائم ظاهری ایام تعطیل من بود لذت می بردم و چون می دانستم که شبانان، در بامداد تابستان، ساعت پنج صبح، گله های گاو را برای بردن به مرتع به حرکت در می آورند به خود نوید می دادم که می توانم تا سه ساعت دیگر به راحتی بخوابم. اما صدای زنگوله ی گاوها، بدون انقطاع به کوش من می رسید و هیرت می کردم که چرا گاوها به مرتع نمی روند و زیر پنجره ی اتاق من توقف کرده اند و پیوسته سر را تکان می دهند، چون اگر سر را تکان ندهند، صدایی از زنگوله ی آن ها برنمی خیزد تا به گوش من برسد. آن قدر صدای زنگوله ی گاوها ادامه یافت تا این که چشم گشودم و خواب خوش، در یک لحظه از بین رفت و معلوم شد که من در سوئیس نیستم بلکه دراتاق خود در شهر خوابیده بودم و صدای زنگوله ی گاوها هم صدای زنگ تلفن است. نظری به ساعت انداختم و دیدم که ساعت دو و نیم بامداد است و بعد گوشی تلفن را برداشتم. در زندگی من، نظر به ساعت انداختن بعد از بیدار شدن از خواب، جزو غریزه شده و هر زمان که مرا از خواب بیدار کنند، قبل از این که بدانم برای چه از خواب بیدارم کرده اند نظری به ساعت می اندازم. وقتی گوشی را برداشتم شنیدم که منشی من گفت: یکی از دوستان خانوادگی شما خانم «اش...» منتظر است که با شما تماس حاصل کند و می گوید که پسر جوانش، گویا با خوردن قرص خواب آور مسموم شده است. گفتم: وصل کنید تا با من صحبت کند. وقتی رابطه برقرار شد خانم «اش...» با وحشت و استرحام گفت: دکتر، شما را به خدا فوری بیایید چون «اگزل» مسموم شده است. پرسیدم: آیا می دانید مسمومیت او ناشی از چیست؟ خانم اش..: گه می دانستم مادر بیماری می باشد گفت: او قرص خواب آور خورده است. گفتم خانم عزیز، من هم اکنون آمبولانس می فرستم تا او را به بیمارستان بیاورند چون در منزل شما، وسایل معالجه موجود نیست اما در بیمارستان هست و شما هم می توانید با آمبولانس به بیمارستان بیایید. من، اگزل پسر خانم اش ... را می شناختم و می دانستم که پسر کوچک او است و پسری بزرگ تر از او دارد که شغل پدر و اجدادش را انتخاب کرده و یکی از مدیران بزرگ صنعتی آلمان می باشد و با زن و فرزندانش در محل کار خود در «روهر» کار می کرد. اگزل در آن تاریخ جوانی بود بیست و یک ساله و علاقه مند به موسیقی و مطالعه ی کتاب و بی اعتنا نسبت به صنعتی که اجدادش به آن مشغول بودند و ثروت خانواده، از آن به دست آمده بود. چون اگزل جوانی تحصیل کرده و باهوش...

نویسنده: ارهارد لوتز مترجم: ذبیح الله منصوری انتشارات: گلریز


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خاطرات یک جراح بزرگ آلمانی - ارهارد لوتز" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل