loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کرم زنده در سیب جهان - سرگون بولص

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
12,500 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید
دسته بندی :

کتاب مجموعه شعر کرم زنده در سیب جهان، اثر سرگون بولص با ترجمه ی مریم حیدری در نشر چشمه به چاپ رسیده است.

تمام 67 قطعه شعر موجود در این اثر، برگرفته از چهار مجموعه  شعر "سرگون بولص"، این شاعر نام‌آشنا و شناخته شده عراقی، می‌باشد. "زندگی در نزدیکی آکروپولیس"، "اول و دوم"، "فانوس به دست در شب گرگان" و "استخوانی دیگر برای سگ قبیله" عناوین مجموعه چهارگانه‌ای است که اشعار این دفتر از میان آنها انتخاب شده‌اند. "سرگون بولص"، متولد سال 1944 م. در عراق و یکی از چند جوان بنیان‌گزارگروه ادبی جماعت کرکوک می‌باشد که با نارضایتی از وضعیت اجتماعی، سیاسی و به طور کل، اوضاع عمومی جامعه عراق، سعی در اعلام این نارضایتی داشته  و از طریق هنر و ادب این عدم رضایت را اعلام نمودند. او که از سال 1969 به امریکا مهاجرت نمود و سال‌های پایانی عمر خود را در امریکا و اروپا (برلین) گذراند، نوشتن و شعر سرودن را از سیزده سالگی آغاز نمود، دستی در ترجمه و نقاشی نیز داشته است. "بولص"، به نوبه خود، جهانی به اندازه شعر است، احساس، عواطف و اصالت وی را می‌توان در تک تک اشعارش به وضوح دید. اشعار "سرگون بولص"، سرشار از شوریدگی‌ها و شیدایی‌هاست که در پس سادگی کلمات و توصیفات شفاف، معانی عمیقی را در خود جای داده‌اند. لازم به ذکر است ترجمه این اثر و آثاری از این دست، به زبان فارسی، ضمن باز کردن راه برای شناختن دیگر شاعران و ادیبان جهان خارج از مرزهای جغرافیایی کشور، پیوند ادبی فارسی زبانان را با دیگر مردمان دنیا محکم کرده و باعث آشنایی با تفکرات، احساسات و بیان‌شان می‌گردد.


فهرست


مقدمه مترجم صندلی پدرم به نگهبانی روزها سنگ‌ریزه کلمات باربر پاکت نامه فرشته سنگی آه، ای چهره‌های زخمی تاریخ! نجات دهنده لحظه سرباز پرتره یک عراقی در آخرالزمان پوزه‌بند خبرهایی از هیچ‌کس راز کلمات رؤیای پروانه اگر کلمات زنده بمانند دریچه هلاکو جنازه پناهنده سخن می‌گوید روزی بی‌یقین تلألؤ دخترک جنگ آواز مرغ سنگ‌خوار آواز شرقی، چگونه آغاز شد کیسه خاک آتش‌ها تابلو حرکت علامتی روشن‌تر از آفتاب جاده صندلی حصیری کودکی زیر دیوار حادثه‌ای در دهکده‌ای کوهستانی نام پس از راه‌ها راه اول و دوم ترانه ساعت‌ها وضعیتی در زمان و مکان سوسوی باقی‌مانده شب‌های ایده‌آل ترانه‌ای برای رهسپار به سوی پایان قرن چهره مرهون ایستگاه چهره مرثیه خانه درختی روبه‌روی خانه چشمان زنی در گم گشتگی به مهمانی پس از قیامت رود فردا ساعت سه شاپینگ مالِ نیویورک دگردیسی‌های مرد معمولی پیرمردان چینی آن که می‌رود منتظرت ماندیم روشنایی گزارشی از جبهه مبل آبی ورونیکا تمهید پندی از دیروز شب عروسی در تپه کرکوک زندگی عبدالهادی مکانیک از باب‌الشیخ باغ مرد آشوری بازنشسته لبخند امروز صبح مردی که سرکار می‌رود در میدان، در روز زندگی در نزدیکی آکروپولیس

برشی از متن کتاب


صندلی صندلی پدربزرگم هنوز بر فراز دیوارهای اوروک تکان می‌خورد از زیرش، رودی می‌گذرد که در آن زندگان و مردگان می‌جنبند پدرم به نگهبانی روزها نه استخوان بود و نه کلاغ پدرم بود که به نگهبانی روزها اولین فنجان چایش را پیش از سپیده‌دم سر می‌کشید و سیگار اولش را می‌پیچید با ناخن سبابه‌اش که چون حبه سیری ترک خورده بود. در نور سپیده‌دم که از پنجره برمی‌خاست، کفش زمختش خواب‌آلود چون لاک‌پشتی سیاه. سیگار می‌کشید، به دیوار خیره می‌شد و می‌دانست از خانه که بیرون رود، دیوارهایی دیگر در انتظار اویند و با درندگان روز، روبه‌رو خواهد شد و دندان‌های تیزشان. نه استخوان است، آن‌چه در آش روزهایش چون انگشت تقدیر شناور است نه کبوتری که با پیام توفان به سویش بازگشت. سنگ‌ریزه در روز پس از توفان صبحی راکد، و در قعر جهان، اشکی یخ‌بسته چون سنگ‌ریزه‌ای تنها تندباد، همه چیز را با خود می‌برد، نخل‌ها و خانه‌ها قایقه‌ها و دوچرخه‌ها و مناره‌ها، اما سنگ‌ریزه هم‌چنان برجا، با تلألؤیی محو دست ابدیت، کله تاسش را برق انداخته چون کفاش مخصوص خداوند حالا زیر پای توست، لهش کن اگر می‌خواهی، فشار بده محکم آن‌گاه، رد شو. نترس چیزی نیست جز سنگ‌ریزه‌ای میان سنگ‌ریزه‌های دیگر. کلمات باربَر صومعه‌هایی با زاهدان ریش‌دار در دره آوار می‌شوند در خیابان باربری می‌گذرد، اثاث خانه بر دوش: فرش کاشان، ماشین تحریری عربی، پرده‌های مخملین و تلی از صندلی‌ها در برکه صبح، رازی سبز را، چون قورباغه‌ای، با سر انگشت تکان می‌دهم کلمه‌ای در دفتر می‌نویسم و می‌بندمش. تنها یک حرکت کافی‌است تا جهان دگرگون شود. پاکت نامه «زندگی را چون فرشته‌ای نشسته بر صندلی آرایشگاه سپری می‌کنم» شاید کسی بگوید، شاید هم نه: لطفاً بیا بگو ماجرا از چه قرار است این پاکت نامه ریوی میز را که فرستاده قطره‌های چربی آب شده از خاطرات جسم غایب، قلاب صیاد در آب‌شش ماهی - ماجرا چیست - این روزها به کنار دریا می‌روم بیمارم و محتاج نسیم‌هایی خنک در کافه‌ای بر ماسه‌ها می‌نشینم و به صخره‌ها می‌نگرم وقتی خورشید غروب می‌کند کسی به این‌جا نمی‌آید. گاهی زنی با سگش. گاه صیادی پیر. مرغان دریایی در هوا شناورند، منقارهای نارنجی‌شان، چشمان زردشان، نظاره‌گر دریا. گاه‌وبیýÇå¡ ÔÇیÏ ãÇåی‌Çی Èå ÏÇã‌ÔÇä ÇÝÊÏ که پولک‌های براقش از زیر آب، او را لو داده‌اند. پیاله‌ام را اندک اندک می‌نوشم، بعد راهم را می‌گیرم و می‌روم. و هیچ نخواهم دانست ماجرا از چه قرار است پاکت نامه را باز نخواهم کرد. فرشته سنگی تا روزی که دیگر بازنگردم به فولاد روزهای سوخته و تبرزین در دست باد خود را با تمام جامه‌های مندرس روزها و ناکامی‌هاشان جمه می‌کنم، به زیر سقف این فرشته سنگی این حاضر بال‌دار چون خانه‌ای شبیه قلب پدرم وقتی اجل، مچ دربندش را گرفت و به سوی بال فرشته برد در خاک ملکوت تا آن روز، آن‌گاه که جهان در صدایم بالا رود با شیهه هزار اسب و دروازه زمین به رویم باز شود تا آن روز که دیگر باز نگردم به خودم چون اسبی از نفس افتاده این فرشته سنگی: آسمان و سقف من است دست‌های قابله بی‌ضمانت چگونه با باد زنده بمانیم وقتی به دنیا نیامده‌ایم: دست‌های خواب بر گهواره نوزاد آویزان است تا آن دم که سایه بیاید پژواک ما را می‌شناسد و از ماورای جهان می‌آید ما را که می‌شناسد کنیز خداوند که پلی می‌گشاید میان دنیا و آخرت باد، سایه، پل و خانه‌هایی چوبی که پیش از فرا رسیدن توفان به این سو و آن سو می‌‌چرخند. این زادگاه... چهره نگران زندگی که در آن تولد به خویش می‌لرزد و جنین، جیغ‌کشان فرو می‌افتد میان دست‌های ام‌یوسف قابله تن زنده‌ام در آنِ خویش پنجره‌ها در پس پرده‌های پرچین و من خوابیده بر تختم کانون ریز تکه‌هایی هستم که از ژرفای زمینم می‌آیند تن زنده‌ام در آنِ خویش این تنور که پی در پی نان می‌گرداند برای گرسنگان ایستاده بر درم. چهره‌ام رو به آسمان و دیگر کنجی نیست که بدان رو کنم مویم مالیده به خاک آفتاب و هوا به کابین‌های این کشتی می‌رود که از واژه‌هایم ساخته‌ام و هرازگاهی به دریا می‌فرستم واژه‌هایم آکنده از هشدار و نذر و نیاز و ناگهان‌های هر روزم. و سنگین‌ترند از خاک گور ناپیدای پدر در زادگاهم نه، من آن افتاده بر تخت تنهایی نیستم که می‌پنداری دور نیستم آن چنان که فریادهای رسایت به گوشم نرسد نور، چهره‌ام را می‌نوازد و نگاه دیوارهای اتاقم را شاید به نمایشی کاغذی بدل کند که چوب کبریتی به هوایش می‌برد دستم، بار واژه‌هایش را بر این درگاه پوشیده از گام می‌افکند و مرا به هر سو می‌پراکند باد پروردگار خشمگین که بر سر راه خویش از صحرا چون مشتی گندم، تلوتلو می‌خورد.

شاعر: سرگون بولص مترجم: مریم حیدری انتشارات: چشمه


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کرم زنده در سیب جهان - سرگون بولص" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل