loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب چتری با پروانه های سفید

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب چتری با پروانه های سفید نوشته ی فرهاد حسن زاده و تصویرگری غزاله بیگدلو توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

دو ساعت به تحویل سال نو مانده است، شهر پر از شلوغی و هیاهو است و همه جا بوی عید می دهد. در این بین چند کودک هر کدام در گوشه ای از شهر مشغول به کاری هستند. اردلان در آرایشگاه منتظر نشسته است تا نوبت اش شود، اما دلشوره ی عجیبی دارد از این که به موقع به خانه نرسد. آتوسا دختری است که برای تحویل گرفتن لباسش به خانه ی شیرین خانم آمده است اما خیاط مشکل شنوایی دارد و هر چه آتوسا زنگ خانه را می زند، شیرین خانم آن را نمی شنود و آتوسا همچنان پشت در مانده است. مریم و علی خواهر و برادری هستند که در سر چهار راه گل می فروشند، مادرشان به آن ها گفته است که برای سال تحویل حتما خانه باشند و آن ها تصمیم می گیرند تا فروختن گل ها را رها کرده و به خانه برگردد. در مسیر بازگشت آن ها به خانه ماجرایی برایشان رخ می دهد و به شکل زیبایی این چند کودک به یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و قصه ی شیرینی برای مخاطب به وجود می آید. تصاویر زیبای کتاب را غزاله بیگدلو تصویرگری کرده است که به خوبی حال و هوای شهر را قبل از سال تحویل نشان می دهد. این اثر برای گروه سنی ب و ج مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


به عقربه های ساعت نگاه کن! دقیقا دو ساعت دیگر سال نو می شود و آن پسر، اسمش چیست؟ اردلان. بله اردلان هنوز توی آرایشگاه نشسته است. مادرش به آقای آرایشگر سفارش کرده که موهای او را زودتر کوتاه کند، ولی آرایشگر کار خودش را می کند. همه را راه می اندازد به جز اردلان که چشمش به عقربه های ساعت است و قلبش مثل ساعت کار می کند. فقط به جای تیک تاک، تاپ تاپ می کند. یکی از مشتری ها می گوید: «خوب است که شما برق دارید. از صبح تا حالا برق ما قطع شده.» و روزنامه ای را از روی میز بر می دارد و می خواند. به عقربه های ساعت نگاه کن! دو ساعت دیگر سال نو می شود و آن دختر، اسمش چیست؟ آتوسا. بله آتوسا هنوز پشت در خانه شیرین خانم مانده است. تقریبا یک ساعت پیش مادر آتوسا به شیرین خانم تلفن کرد و از او خواست که زودتر لباس آتوسا را آماده کند. شیرین خانم هم گفت که فقط دکمه ها و سرآستین هایش مانده . و حالا آتوسا پشت در مانده. هرچه زنگ می زند، فایده ای ندارد، چون برق نیست. هرچه هم در می زند، باز هم بی فایده است، چون گوش شیرین خانم کمی، فقط کمی، سنگین است. آتوسا از آقایی که از آنجا رد می شود، ساعت را می پرسد. دلش مثل آب توی کتری می جوشد و می خواهد بزند زیر گریه. به عقربه های ساعت نگاه کن! دو ساعت دیگر سال نو می شود و آن دختر، اسمش چیست؟ مریم. بله مریم هنوز پشت چراغ قرمز ایستاده و به آن طرف چهارراه نگاه می کند. برادرش علی را می بیند که به ماشین های پشت چراغ قرمز گل می فروشد. مریم نگاهی به گل های خودش می اندازد و دلش می گیرد. زمان می گذرد و او هنوز گل ها را نفروخته. مریم می گوید: «ساعت چند است؟» راننده می گوید: «دو ساعت دیگر توپ می ترکد.» چراغ سبز می شود و ماشین ها راه می افتند. چند قطره آب روی صورت مریم می نشیند. به آسمان نگاه می کند. قطره های باران صورتش را خیس می کند. ...

نویسنده


به عقربه های ساعت نگاه کن! دقیقا دو ساعت دیگر سال نو می شود و آن پسر، اسمش چیست؟ اردلان. بله اردلان هنوز توی آرایشگاه نشسته است. مادرش به آقای آرایشگر سفارش کرده که موهای او را زودتر کوتاه کند، ولی آرایشگر کار خودش را می کند. همه را راه می اندازد به جز اردلان که چشمش به عقربه های ساعت است و قلبش مثل ساعت کار می کند. فقط به جای تیک تاک، تاپ تاپ می کند. یکی از مشتری ها می گوید: «خوب است که شما برق دارید. از صبح تا حالا برق ما قطع شده.» و روزنامه ای را از روی میز بر می دارد و می خواند. به عقربه های ساعت نگاه کن! دو ساعت دیگر سال نو می شود و آن دختر، اسمش چیست؟ آتوسا. بله آتوسا هنوز پشت در خانه شیرین خانم مانده است. تقریبا یک ساعت پیش مادر آتوسا به شیرین خانم تلفن کرد و از او خواست که زودتر لباس آتوسا را آماده کند. شیرین خانم هم گفت که فقط دکمه ها و سرآستین هایش مانده . و حالا آتوسا پشت در مانده. هرچه زنگ می زند، فایده ای ندارد، چون برق نیست. هرچه هم در می زند، باز هم بی فایده است، چون گوش شیرین خانم کمی، فقط کمی، سنگین است. آتوسا از آقایی که از آنجا رد می شود، ساعت را می پرسد. دلش مثل آب توی کتری می جوشد و می خواهد بزند زیر گریه. به عقربه های ساعت نگاه کن! دو ساعت دیگر سال نو می شود و آن دختر، اسمش چیست؟ مریم. بله مریم هنوز پشت چراغ قرمز ایستاده و به آن طرف چهارراه نگاه می کند. برادرش علی را می بیند که به ماشین های پشت چراغ قرمز گل می فروشد. مریم نگاهی به گل های خودش می اندازد و دلش می گیرد. زمان می گذرد و او هنوز گل ها را نفروخته. مریم می گوید: «ساعت چند است؟» راننده می گوید: «دو ساعت دیگر توپ می ترکد.» چراغ سبز می شود و ماشین ها راه می افتند. چند قطره آب روی صورت مریم می نشیند. به آسمان نگاه می کند. قطره های باران صورتش را خیس می کند. ...

(نویسنده ی منتخب جایزه ی جهانی هانس کریستین اندرسن 2018) نویسنده: فرهاد حسن زاده تصویرگر: غزاله بیگدلو انتشارات: فاطمی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب چتری با پروانه های سفید" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل