کتاب پرواز اتوبوس جادویی با دایناسورها (سفرهای علمی با اتوبوس جادویی مدرسه 5)

کتاب پرواز اتوبوس جادویی با دایناسورها پنجمین جلد از مجموعه ی سفرهای علمی با اتوبوس جادویی مدرسه به قلم مارتین شواباخ و ترجمه ی آیدین عمیق از سوی انتشارات پیام آزادی به چاپ رسیده است.

یک روز معلم مدرسه، خانم "فریزل" درباره ی زندگی دایناسورها برای دانش آموزانش توضیحاتی می دهد. او عکس بعضی از دایناسورها را به همراه اسم هایشان به بچه ها نشان می دهد و در پایان درس از بچه ها می خواهد که هر کسی عکس دایناسور مورد علاقه اش را نقاشی کند. در این بین "درثی آن" تصویر "دینا" طوطی خانگی اش را می کشد. بچه ها با دیدن عکس دینا هم کلاسی شان را مسخره می کنند و می گویند که دینا یک پرنده است و "درثی آن" نقاشی اشتباهی کشیده. اما درثی معتقد است نخستین پرندگان دایناسورهای کوچکی بوده اند که پر و بال داشته اند. بحث بین بچه ها بالا می گیرد و خانم فریزل از آن ها می خواهد تا سوار اتوبوس جادویی شوند و به گذشته یعنی زمان زندگی دایناسورها سفر کرده و از نزدیک تحقیق کنند که آیا اجداد پرندگان حقیقتا دایناسورها بوده اند؟ ...

مجموعه ی سفرهای علمی با اتوبوس جادویی شامل چند جلد کتاب داستان کوتاه است که علاوه بر سرگرمی کودکان و نوجوانان سبب افزایش اطلاعات عمومی آن ها می شود. شخصیت اصلی همه ی داستان ها خانم فریزل معلم مدرسه است که اتوبوسی جادویی دارد و می تواند با آن به گذشته، آینده، فضا و همه جای دنیا سفر کند. در هر جلد از این مجموعه دانش آموزان یک سوال علمی از معلم خود می پرسند و خانم فریزل هم بچه ها را با اتوبوس جادویی اش به جایی می برد که پاسخ سوالشان را بیایبند. کتاب دایناسورها پنجمین جلد از مجموعه ی فوق است که بچه ها همراه اتوبوس جادویی به گذشته و عصر دایناسورها سفر می کنند.

 

برشی از متن کتاب

خانم فریزل گفت: «ما می خواهیم به زمان های گذشته سفرکنیم!» او دکمه ای فشارمی دهد و سپس یک دستگیره را می چرخاند. ما ازپنجره ی اتوبوس بیرون را تما شا می کنیم. در اینجا همه چیز فرق می کند. ما به گذشته سفر کرده ایم و وارد عصر دایناسورها شده ایم. ما در سرزمین چین باستان هستیم. حالا ما در دوره ای که به میلیون ها سال پیش مربوط می شود قرار داریم. اتوبوس جادویی پیش می رود. طولی نمی کشد که با تعدادی از دایناسورها رو به رو می شویم. مراقب باشید! نترسید آن دایناسور گیاه خوار است. ناگهان چیزی پرواز کنان به طرف ما نزدیک می شود که خیلی بزرگ است! خانم فریزل به ما می گوید که او یک پتروسور است. اما آن پروواز می کند! شاید آن یک پرنده باشد. خانم فریزل پشت سر پتروسور حرکت کرده و آن را تعقیب می کند. او می گوید: «بیایید از فاصلخ ی نزدیک آن را نگاه کنیم.» آن یک پرنده نیست به دقت بال هایش را نگاه کنید. ما خیلی نزدیک شده ایم! آیا آن ها پرنده هستند خانم فریزل؟ بیایید و برویم از نزدیک آن ها را نگاه کنیم! اتوبوس سرعتش را کم می کند و می ایستد. ما چند تایی دایناسور کوچک می بینیم که روی تخم هایشان خوابیده بودند. دایناسورها پر دارند. واندا کمی پرسد: «آیا آن ها پرنده اند؟» خانم فریزل می گوید: «نه، آن ها دست دارند نه بال. و آن ها از پرهایشان برای گرم نگه داشتن بدنشان استفاده می کنند و نمی توانند پرواز کنند. آرنولد درست به موقع دایناسورها را می بیند. کرک هایی خز مانند سر تا سر بدنش را پوشانده بود. همین طور چنگال های تیزی داشت و گوشتخوار بود. خانم فریزل می گوید این دایناسور نمی تواند پرواز کند اما یکراست به سمت ما می پرید و می آمد. ما به طرف یک درخت دویدیم تا مخفی شویم. خانم فریزل هم پشت سر ما می دوید.    

نویسنده: مارتین شواباخ مترجم: آیدین عمیق انتشارات: پیام ازادی