loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب من تروریست نیستم - ماز جبرانی

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب من تروریست نیستم نوشته ی ماز جبرانی با ترجمه ی مرضیه زمانی فروشانی در انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

"من تروریست نیستم" کتابی بسیار جذاب و خواندنی می باشد که نویسنده در طول محتوای آن، به شیوه ای طنزآمیز، جذاب و هنرمندانه، سرگذشت زندگی خویش را روایت می کند. "مازیار جبرانی" معروف به ماز جبرانی، بازیگر سینما و استند آپ کمدین ایرانی است که در تهران دیده به جهان گشود و در سن 6 سالگی به همراه خانواده اش به شهر کالیفرنیا مهاجرت کرده و دوران کودکی اش را در آن جا سپری می کند. وی مقطع دبیرستان را در ردوود لارکسپور گذرانده و سپس تحصیلات عالی اش را نیز در رشته ی علوم سیاسی و ایتالیایی در دانشگاه برکلی به پایان رساند. تا این که بالاخره تصمیم می گیرد، به اجرا و بازیگری در زمینه ی کمدی پرداخته و به رویاهای کودکی اش رنگ واقعیت ببخشد. پس از ورود به عرصه ی اجرا، به سرعت توانست جایگاه ویژه ای را در میان عموم مردم به خود اختصاص داده و به موفقیت چشم گیری در این زمینه دست یابد. "جبرانی" در طول کتاب حاضر، با بهره گیری از لحنی طنز آمیز، کمدی و روان، به نگارش شرح زندگی، خاطرات و سفرهای خویش پرداخته و در نتیجه ی نگارش این اثر، همان طور که از او انتظار می رود، لبخند و شادی را بر لبان خواننده هویدا می سازد. مولف، با خلق چنین اثر موفق و جذابی به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار کرده و او را با خویش همراه می کند. بنابراین اگر شما نیز خواستار تجربه ی لحظاتی پر انرژی و سرشار از لبخند و شادی هستید، توصیه می کنم که به هیچ وجه این کتاب را از دست نداده و حتما آن را مطالعه بفرمایید.


فهرست


مقدمه مقدمه ی مترجم بخش نخست: سر و کله زدن با چاک نوریس کارگزدان و کلیشه ها دالاس، تگزاس تهران، ایران تیبران کالیفرنیا بخش دو: استند - آپ و بازرسی بدنی: زندگی در جاده هالیوود، کالیفرنیا واشنگتن دی سی نیویورک نیویورک بخش سه: لویس پارسی (یا همون: پلویس) دوبی، امارات متحده بیروت، لبنان اردن، امان خانه ی عزیزم ختم کلام سپاس گزاری درباره ی نویسنده

برشی از متن


من یه طنزپردازم، برای همین هم به نوشتن چند خطی جملات و حرف های بامزه در طول روز عادت دارم، ولی وقتی فهمیدم که باید 200 صفحه بنویسیم رنگم پرید! برای همین هم سریع به یه راهی برای دور زدن این قضیه فکر کردم. مثلاً بیام هر خط رو با دو برابر فاصله بنویسم؟ یا مثلاً می تونم 100 صفحه عکس های تزئینی بذارم؟ این کار برای پیش بردن کتاب عالی می شد. ولی بهتون بگم، همین که شروع به نوشتن کردم، دیگه باقی حرف ها خودشون راحت به ذهنم سرازیر شدن. بالاخره این داستانی بود که داشتم از زندگی خودم می نوشتم. چه کسی بهتر از خودم برای نوشتن داستان زندگیم؟ نزدیک به چهل و دو سال بود که خودم رو می شناختم. واسه ی خودم کارشناس خودشناسی بودم. اصلاً دکترای خودشناسی داشتم و در آخر هم یک کتاب درباره ی خودم نوشتم. عجب زندگی ای بود. داستان یه مهاجر کلاسیک! بچه ای که از خیابون های تهران به خیابون های لس آنجلس اومده بود (که البته این روزها پر از ایرانی های خودمونه و انگار که دوباره داری توی همون خیابون های تهران راه می ری) نوشتن کتابی درباره ی خودتون مثل این می مونه که دارین جلساتی رو با یه روان شناس می گذرونین. خیلی براتون جالب می شه که می فهمید چقدر گذشته ی خودتون رو فراموش کرده بودین تا این که مجبور می شید پای یه میزی بشینید و همه ی اون ها رو مرور کنید و روی کاغذ بیارید. پس اگه دل تون می خواد که پیش یه روان شناس برید ولی از پس هزینه هاش برنمی یاید، سعی کنید یه کتاب بنویسید. با وجود کار، خونواده، ماشین، قسط ها و صورت حساب ها و شبکه های اجتماعی اینترنتی که هر روز باید چک شون کنید، دیگه فرصتی برای فکر کردن و یادآوری گذشته تون ندارید. ولی وقتی که یه سردبیری داشته باشید مجبور می شید که اون گذشته رو شخم بزنید و زیر و رو کنید و ببینین که شما هم داستانی دارید که می تونید تعریفش کنید. مثل داستانی که من با چاک نوریس سر پوشیدن دستار داشتم... و اوهوم، اوهوم، می دونم که حسودی تون می شه. بدتون نیاد دیگه-بالاخره همه که نمی تونیم با نوریس دوست باشیم (یا در مورد من، باهاش دشمن باشیم). در این روند به اصطلاح روان شناسانه، داستانم رو همین طور که گذشته رو به صورت جسته و گریخته به یاد می آرم، تعریف می کنم. بعضی از حرف ها و گفته ها دقیقا اون چیزی نیستن که در اون زمان گفته شده بودن، ولی وقتی که خودم اون ها رو می شنوم راضی ام و احساس می کنم که خیلی به اصل داستان شبیه هستن. مثلاً مادرم که به وقتش کلی درباره اش توی این کتاب خواهید خوند، یکی از این داستان هاست که ممکنه جملات و حرف هایی که من این جا به کار می برم، عین اون چیزی که ایشون گفتن نباشه. ولی خب، هر کسی که با روابط مادر- فرزندی آشنایی داشته باشه می دونه که وقتی مادرها چیزی می گن، بچه هاشون می تونن هزاران منظور دیگه از حرف های اون ها برداشت کنن. مثلاً وقتی که مادرم به من می گه: «چرا تو هم نمی تونی مثل پسر مینا بری دانشکده ی پزشکی؟» چیزی که من می شنوم همچین چیزیه: «تو یه آدم بیکار به دردنخور تن پرور همیشه بازنده ای و واسه ی کل خاندان مون مایه ی ننگ و خفتی! از اون اولش هم نباید تو رو به دنیا می آوردم.» برای این که انصاف رو در مورد مادرم رعایت کرده باشم، باید بگم که اون اصلاً شباهتی به جوآن کرافورد در فیلم مامان جون نداشت. اون مادر دوست داشتنی و مهربونی بود که همیشه کاری که فکر می کرد برای بچه هاش بهترین هست رو انجام می داد. مثلاً...

  • اما یک بار در فیلمی نقش او را بازی کردم
  • خاطرات کمدینی از خاورمیانه
  • نویسنده: ماز جبرانی
  • مترجم: مرضیه زمانی فروشانی
  • انتشارات: کتاب کوله پشتی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب من تروریست نیستم - ماز جبرانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل