کتاب مشت زن

کتاب مشت زن نوشته ی حسن موسوی توسط انتشارات فاطمی به چاپ رسیده است.

کتاب، داستان مشت زنی را برای کودکان بیان می کند که این حرفه را از کودکی و از پدرش یاد گرفته است. برای او یک جفت دستکش از پدرش به یادگار مانده که بر روی آن ها دو قلب کوچک گلدوزی شده اند. او به همه چیز مشت می زند. علفزارها، درختان، ابر، برف، سنگ، امواج دریا، سدها، پل ها، ساختمان ها و ... در برابر مشت های او توان ایستادگی نداشتند و نابود می شدند. او تبدیل به قهرمان شهر و مردمش شده بود و همه برایش هورا می کشیدند. تا این که دیگر چیزی وجود نداشت تا مشت زن به آن مشت بزند، او همه چیز را نابود کرده بود و دیگر از تشویق های مردم خبری نبود. یک روز مشت زن با خودش فکر کرد و به راز قلب های گلدوزی شده بر روی دستکش هایش که دیگر اثر چندانی از آن ها باقی نمانده بود پی برد و تصمیم گرفت این بار از قدرت مشت هایش به درستی استفاده کند و ... .

تصویرگری کتاب را نویسنده آن برعهده داشته و این اثر برای گروه سنی ب مناسب می باشد.

برشی از متن کتاب

مشت زن، مشت می زد و مشت می زد و مشت می زد. شب ها و روزها و سال ها. از کودکی اش همه او را در حال مشت زدن دیده بودند. او دستکش هایی را که از پدرش به یادگار مانده بود دستش می کرد و به همه چیز مشت می زد، دستکش هایی با دوقلب گلدوزی شده. همه برایش هورا می کشیدند. او مشت زن محبوب شهر بود. ماه ها و سال ها می گذشتند و قلب های روی دستکش کم رنگ و کم رنگ تر می شدند، اما او باز هم مشت می زد. مشت هایش سنگ ها را در هم می شکستند. موج های بزرگی به پا می کردند. دیوارها را فرو می ریختند. ساختمان ها را می شکستند، سدها، پل ها، آسیاب های بادی، برج های بزرگ، کشتی های غول پیکر را نابود می کردند. مشت هایش هواپیماها را پایین می انداختند و کوه ها را به گرد و غباری در باد تبدیل می کردند. روزی مشت زن پس از سال ها ازحرکت ایستاد. دیگر چیزی برای مشت زدن نمانده بود. هیچ چیز! دیگر صدای هورای کسی را نمی شنید. تنها شده بود. به دستکش هایش نگاه کرد. قلب های روی دستکش پاره شده بودند. چرا تا به حال فکر نکرده بود که پدرش برای چه مشت زنی را به او یاد داده است؟ موقع مشت زدن آن قدر هیجان داشت که فراموش کرده بود چه چیزی به دست های پدرش قدرت می داد. ...

نویسنده و تصویرگر: حسن موسوی انتشارات: فاطمی