loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب مجیستریوم 2 (دستکش مسی)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
45,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب دستکش مسی دومین کتاب از مجموعه داستان های مجیستریوم نوشته ی هولی بلک و کاساندرا کلر توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.

” دشمن مرگ ” نامِ جادوگری بسیار قدرتمند، خبیث و شیطانی ست که می تواند از چهار عنصر اصلی و تشکیل دهنده ی جهان یعنی: آب، خاک، باد و آتش به نحوه احسن استفاده کند تا کارهای شوم خود را پیش ببرد. البته قدرتِ او تنها در به کار گیری این عناصر نیست و او می تواند حتی نیرو و انرژی ای را که در خلاء نیز وجود دارد را بگیرد و همیشه از مرگ دوری کند و خود قاتل هزاران نفر دیگر باشد. او تنها بازمانده از گروه جادوگرانی بود که این چنین ویژگی هایی داشتند و بالاخره روزی در نبردی که خود بین جادوگران دیگر راه انداخته بود، جانش را از دست داد و روحش به بدنِ نوزادی تازه متولد شده انتقال یافت. آن نوزاد نامش ” کالم هانت ” بود که حالا دیگر به پسری دوازده ساله تبدیل شده بود. پدر کالم، ” آلاستر هانت ” نیز جادوگری جسور، قدرتمند و مردی با شخصیت است که همسرش را در نبردی که دشمن مرگ به راه انداخته بود، از دست داد و از آن روز به بعد از هر چه جادو و جادوگری بود، منتفر شد. همسر او نیز جادوگری تیز هوش و خارق العاده بوده اما وقتی نبردی بین جادوگران رخ دهد حتی جادوگران تیزهوش نیز در امان نخواهند ماند. در همان نبرد بود که روحِ دشمن مرگ به جانِ کالم منتقل شد و از این ماجرا تنها مادرش باخبر شد و برای همسرش آلاستر پیغامی به جای گذاشت که پسرش را بکشد. اما آلاستر این کار را نکرد و تنها سعی کرد از آن به بعد خود و پسرش را از هر جادویی دور نگه دارد که مبادا خویی شیطانی که در وجود پسرش بود، گریبان گیر زندگیشان شود؛ بخاطر همین ماجرا او خیلی تلاش کرد تا کالم در آزمون آهنی که هر ساله بین نوجوانان برگذار می شود تا کسانی را که استعداد جادویی دارند را پیدا کنند، مردود شود. اما موفق نشد و یکی از اساتیدش که در گذشته استاد او در مدرسه ی زیر زمینی ” مجیستریوم ” بود، پسرش را به شاگردی پذیرفت و او را به مجیستریوم برد تا قدرت جادویی کالم را کنترل کند. اما استاد هم خبر نداشت که با چه روح شیطانی و شومی قرار است رو به رو شود، تا جایی که پس از یک سال در مجیستریوم، کالم نیز به این پی برد که وجودش را روحی شیطانی احاطه کرده و توانست تا حدودی آن را کنترل کند؛ ولی نمی دانست که با برگشتن به زمین، پدرش می خواهد کارش را تمام کند و روح را از بدنش جدا کند. برای همین با برگشتن به زمین و فهمیدن این ماجرا سعی کرد از دست پدرش که روزگاری حاضر نبود حتی یک لحظه از او دور بماند، فرار کند و آن جا بود که نبردی بین پدر و پسر جادوگر رخ داد و ...

 


برشی از متن کتاب


آتوماتونِس، هیولای فلزی، از دیوارِ فروریخته به داخل خانه خزید. حالا دیگر واقعاً بزرگ شده بود. او با دست های تختش که به اندازه ی یک آدم جا داشت، به بالا هجوم برد و سقف را شکاف و بین طبقه ی بالا تا کف زمین برای خودش فضایی درست کرد تا بتواند حرکت کند. کال جیغ زد و به پهلو افتاد. چیزی نمانده بود کمد لباس روی او سقوط کند. کمد روی زمین افتاد و شکست و لباس های توی آن همه جا پراکنده شد. ناگهان یک صفحه ی آتشین ظاهر شد. دیوار آتشین از زمین تا آن بخش از سقف را که هنوز سالم مانده بود، شعله ور کرد. جاسپر با تقلای آشکاری سعی در نگه داشتن آتش داشت و آتوماتونس غرش می کرد و ضربه می زد. جاسپر به کال گفت: ” برو، بدو! منم دنبالت میام. ” کال از این که به جاسپر گفته بود ترسو، حس بدی داشت. او به زور از زمین بلند شد و لنگان لنگان به پشت خانه رفت. آرون و تامارا هم دنبال او رفتند. تامارا یک گوی آتش احضار کرده بود که توی دستش می درخشید. او سرش را به سمت جاسپر برگرداند و موهای بافته اش توی هوا تکان خورد. آرون صدا زد: ” زود باش، جاسپر، الان! ” جاسپر دیوار آتشین را رها کرد و به سمت آنها دوید. عنصریِ فلزی هم دنبال او می دوید. وقتی جاسپر و کال سعی کردند خودشان را به محوطه برسانند، تامارا گوی آتشین را به طرف شکم هیولا پرتاب کرد. احضار دیوار آتش، نفس جاسپر را بریده بود. او چند قدم در محوطه دوید و بعد از حال رفت. کال یک قدم به سمت او برداشت، اما اصلاً نمی دانست باید چه کار کند. اصلاً امکان نداشت بتواند جاسپر را بغل کند و بدود؛ او حتی بدون تحمل وزن یک نفر دیگر هم، نمی توانست بدود. تامارا به سمت چمن ها دوید. آرون هم درست پشت سر او بود. دنبال آن دو هم آتوماتونس نمایان شد. او مشت و لگد می زد و سعی می کرد خودش را از شر شعله های اطرافش خلاص کند. آتش جاسپر چند تکه از مبلمان را سوزانده بود و احتمالاً حالا دیگر به پرده ها و شاید حتی دیوار ها رسیده بود. طولی نمی کشید که کل خانه ی روستایی تبدیل به یک مشعل سوزان می شد. کال به سمت جاسپر رفت و سعی کرد حداقل او را از زمین بلند کند. ” جاسپر! ” جاسپر دو زانو نشست و بعد، از ترس ناله کرد. کال برگشت و با عنصریِ فلزی رو به رو شد که جلوی نور نقره ای ماه را سد کرده و روی آن ها خم شده بود. دست های او به کال و جاسپر نزدیک می شد و هر لحظه ممکن بود با چنگک های فلزی اش کال و جاسپر را بگیرد و قیمه قیمه کند. کال به یاد تابستان گذشته افتاد که وارد اتاق کار ترسناک پدرش شده بود؛ به یاد حس خشمش که توانسته بود فقط با یک نگاه آلاستر را هل بدهد افتاد. کال سعی کرد هر چه خشم و ترس و درد در سینه دارد، همه را یک جا جمع کند و آن را به سمت آتوماتونس بفرستد. هیولا به عقب رفت و صدایی از خود درآورد که شبیه از هم پاشیدن یک ماشین زنگ زده بود. وقتی آتوماتونس رویش را به سمت تامارا و آرون بر می گرداند، صدا به غرش بلندی تبدیل شد. آرون جلوی تامارا ایستاد و دستش را بالا برد، اما هیولا او را طوری کنار زد که انگار یک مگس مزاحم بود. او تامارا را گرفت و به هوا برد. کال به سمت عنصری دوید و صدا زد: ” تامارا! ” کال یک لحظه فراموش کرد که عنصری، ترسناک، بزرگ و مرگبار است. او فقط چنگک فلزی را می دید که دور کمر تامارا محکم شده بود و او را فشار می داد. کال تصویر مبهمی از آرون داشت که می دوید و فریاد می زد و تامارا را می دید که در سکوت، در چنگال موجود تقلا می کرد. ناگهان هیولا لغزید و تلو تلو خورد. تامارا رها شد و روی چمن ها افتاد. عنصری پیچ و تاب خورد و کال هوک را دید که به پشت سر او چسبیده بود و پنجه های هرج و مرج زده اش را در پوست آهنین او فرو می کرد. او با دندان هایش هیولا را از هم پاره می کرد. صدای ناخوشایند پاره شدن ورقه های فلزی هوا را پر کرده بود. اما هیولا خودش را تکان داد و هوک تعادلش را از دست داد. او نا امیدانه توی هوا دست و پا می زد. هوک هنوز با دندان هایش به تن موجود چسبیده بود، اما لحظه ای بعد کلاً از بدن او جدا شد. هوک به سمت خانه و آتش پرواز می کرد و همین طور که در آن سقوط می کرد، ناله می زد.

(در فهرست کتاب های پرفروش) - (نامزد جایزه) نویسنده: هولی بلک - کاساندرا کلر مترجم: محیا کمالوند انتشارات: پرتقال


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مجیستریوم 2 (دستکش مسی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل