loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب خاک های نرم کوشک - سعید عاکف

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب خاک های نرم کوشک نوشته سعید عاکف توسط انتشارات ملک اعظم به چاپ رسیده است.

"خاک های نرم کوشک" کتابی بسیار زیبا و ارزشمند است که سرگذشت زندگی شهید بزرگ و نام آور "عبدالحسین برونسی" را به شیوه ای جذاب و دل انگیز روایت می کند. عبدالحسین متولد سال 1321 در روستای "گلبوی کدکن" از توابع "تربت حیدریه" دیده به جهان گشود. وی در دوران کودکی هم زمان با تحصیل و آموزش دوران ابتدایی به کار و فعالیت نیز می پرداخت. به هنگام شروع انقلاب، با انقلابیون همراه شد و اقداماتی را بر علیه رژیم شاهنشاهی انجام داد تا این که توسط نیروهای ساواک دستگیر شد و بارها مورد شکنجه های دردناکی قرار گرفت و سپس به اعدام محکوم گردید. از قضا قبل از اجرایی شدن حکم، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و او از زندان و مرگ خلاصی یافت. با شروع جنگ میان ایران و عراق به عنوان یکی از قدرتمندترین و دلاورترین جنگاوران سرزمین مان وارد جنگ شد و به مبارزه و دفاع از کشور پرداخت؛ سرانجام در عملیات بدر 23 اسفند سال 1363 به مقام رفیع شهادت دست یافت. نویسنده با بهره گیری از گفتاری ساده و روان، شرح زندگی این بزرگوار را بر اساس خاطرات خانواده و هم رزمان و دوستان او به نگارش در آورده و اثری فوق العاده نفیس و ارزشمند را خلق کرده است.


برشی از متن کتاب


اتاق خصوصی معصومه ی سبک خیز توی بیمارستان هفده شهریور بستری بود. هر وقت می رفتم ملاقاتش می دیدم دو نفر کنارش هستند. دو سه روز اول فکر می کردم مثل بقیه میان برای عیادت. کم کم فهمیدم که نه، همیشه همان جا هستند. یک بار کنجکاو شدم و از آقای برونسی پرسیدم: اینا کی هستن؟ گفت: دوستام هستن گفتم: برای چی همیشه این جان؟ گفت: دوستن دیگه، می آن این جا که پیش من باشن. انقدر خاطر جمع حرف می زد که نمی شد حرفش رو باور نکنی. باور هم می کردی، زیاد با عقل جور در نمی اومد. دو تا دوست که همیشه با او باشن! روزهای اول، با چند تا مریض دیگر، با هم توی یه اتاق بودند. یک روز که رفتم ملاقات آن جا نبود. دلم شور افتاد. فکرم به هزار جا رفت. سراغش را از پرستار بخش گرفتم. شماره ی اتاقی را گفت و ادامه داد: بردن شون اونجا. توی اتاقش فقط یک تخت بود. همان دو نفر هم پهلوش بودند. تا مرا دیدند، آمدند بیرون. کنار تختش ایستادم. سلام کردم و احوالش را پرسیدم. گفتم برای چی آوردنت اتاق خصوصی؟ با لحن بی تفاوتی جواب داد: دکتر گفته سر و صدا برام خوب نیست. برای همین آوردنم این جا. یک ماهی توی بیمارستان هفده شهریور بستری بود. آن دو نفر هم همیشه باهاش بودند. مرخص هم که شد و آمد خانه، همراهش آمدند. هنوز زخمش خوب نشده بود که از منطقه فرستادند دنبالش. با همان زخم های خوب نشده ش راهی شد. بعد از شهادتش آن دو نفر را دیدم. خودشان آمدند پیش من. گفتند: ما محافظ آقای برونسی بودیم. چشمام می خواست از حدقه بزند بیرون. تنها چیزی که حتی نمی توانستم حدسش بزنم این بود. گفتم: پس شما چرا چیزی به من نمی گفتین؟! گفتند: خود حاج آقا از ما خواسته بودن به شما چیزی نگیم. نه به شما و نه به هیچ کس دیگه یکی شان دنبال حرف رفیقش رو گرفت و گفت: اون دفعه ای که شما اومدین و دیدین که بردنش اتاق خصوصی، به خاطر اعتراض زیاد ما بود. پرسیدم: چرا؟ گفتند: چون اون خدا بیامرز دوست داشت ما بین مردم باشه، ولی ما می گفتیم خطرناکه؛ آخرش هم با هزار خواهش و تمنا بردیمش توی اون اتاق. اورکت نو معصومه ی سبک خیز پدرش گاه گاهی می آمد خانه ی ما برای خبر گیری. یک بار که عبدالحسین آمد برای مرخصی، اتفاقا او هم از گرد راه رسید. هنوز خستگی راه توی تنشان بود که عبدالحسین باز صحبت جبهه را پیش کشید. همیشه می گفت: من خیلی دوست دارم بابام رو ببرم جبهه که اون جا شهید بشه. این بار دیگر حسابی پا پیچ پدرش شد. آخرش هم هر طور بود، راضی اش کرد که ببردش جبهه. همه ی کارها را خودش روبه راه کرد و بعد از تمام شدن مرخصی، دو تایی با هم راهی جبهه شدند. سه چهار ماه بعد خدابیامرز پدرش برگشت. یک راست آمده بود مشهد و بعد هم خانه ی ما. از خوبی های جبهه، گفتنی زیاد داشت. او می گفت و ما می شنیدیم. در این مابین کنجکاو شده بودم از اخلاق و طرز برخورد عبدالحسین هم چیزهایی بدانم...

فهرست


مقدمه ی چاپ سوم زندگی نامه بهترین دلیل ویلای جناب سرهنگ فاطمه ی ناکام برونسی و راز آن شب تنها مسجد آبادی سفر به زاهدان سرما زده آب دهان هدهد حکم اعدام قرعه کشی حربه فرشته ی واقعی خانه ی استثنائی نذر فی سبیل الله نمره ی تک عملیات بی برگشت عنایت ام ابیها صف غذا انگشتر طلا آخرین آرزو گروهان آر پی جی زن ها نسخه ی الهی حاجی را سلام برسانید سخنرانی اجباری زن من و صد حوریه خاطره ی تپه ی 124 شهردار حالی برای نماز میوه برای همه پرستیژ فرماندهی خاک های نرم کوشک و یادگار برونسی فرماندهی بی لطف فانوس لطف امام هشتم یک قطره اشک هزینه ی سفر حج هدیه های شخصی شمع بیت المال ماشین لباس شویی سهم خانواده ی من شرایط سخت جعبه های خالی اتاق خصوصی اورکت نو بعد از عملیات گلایه غرض و مرض عشق به فرزند خود بینی یک مسئولیت کوچک عمل و عملیات مکاشفه نزدیک پل هفت دهانه تربیت صحیح یک توسل شاخک های کج شده اولین نفر آخرین نفر ارتفاع نارنجکی شیرین تر از عسل تک و رها صحرای وانفسا کفن من پیشانی زندگی چهار راه خندق قبر بی سنگ خداحافظ پدر گردان آماده آن شب به یاد ماندنی وصلت نظر عنایت شهید

  • نویسنده: سعید عاکف
  • انتشارات: ملک اعظم


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب خاک های نرم کوشک - سعید عاکف" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل