loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جویندگان مقبره 1 (کتاب مردگان)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
165,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب مردگان اولین جلد از مجموعه ی جویندگان مقبره نوشته ی مایکل نورتراپ و ترجمه ی فریبا چاوشی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.

این کتاب مخصوص تمامی نوجوانان ماجراجو و کسانی که ماجراجویی را دوست دارند و همیشه پی آن هستند نوشته شده است و داستان زندگی پر از جادو، هیجان و ترس زندگی پسر دورگه ی مصری با موهای مجعد مشکی و پوستی برنزه و دوازده ساله به اسم ” الکس سنفر ” و صمیمی ترین دوستش ” رناتا دوران ” که دختری باهوش و کوتاه قامت است را تعریف می کند. الکس از وقتی که یادش می آید با بیماری قلبی دست و پنجه نرم می کند و دردی مانند سوزن های آتشین تمام وجودش را فرا گرفته است. مادر او ” مگی باور ” باستان شناس خبره ای است که در موزه ی بزرگ نیویورک مشغول به کار می باشد و چند روزیست که در حال آماده سازی مقدمات بخش جدیدی در موزه فعال است. بخش جدید مربوط به کتاب جادویی و مخوف مردگان و طلسم آویز ها و مومیایی به اسم نیش خورده و عقرب طلایی در حال تاسیس است و مگی با نزدیک شدن الکس به این مکان شدیداً مخالف است و کار های شک برانگیزی انجام می دهد. او پس از بازگشت از آخرین سفرش در مصر، رفتارش تغییر کرده است. به طوری که خیلی چیز ها را مخفی می کند و بیشتر وقت خود را در موزه می گذراند. کتاب مردگان، کتابی بسیار قدیمی از مصر باستان است که درباره جهان پس از مرگ و عقاید بزرگان و خدایان مصر نوشته شده است که طلسم هایی جادویی را درون خود نگه می دارد. 200 طلسم مختلف درون کتاب وجود دارد ولی جدیداً برخی اخبار از وجود 9 طلسم دیگر خبر می دهند که می تواند مردگان گذشته را زنده کند و راه بازگشت فراریان مرگ باشد. فراریان مرگ مومیایی هایی هستند که می دانستند اگر از دروازه ی مرگ رد شوند، بدی های قلبشان سنگینی می کند و سرانجام خوبی ندارند، بنابراین در لا به لای طلسم ها کتاب مردگان مخفی شده اند تا زمانی فرا رسد و دروازه های زندگی گشوده شود تا آنها دوباره به جهان برگردند. روزی که الکس مشغول گشت زدن در موزه بود حالش به شدت بد می شود و راه نفسش تنگ و تنگ تر تا جایی که از حال می رود و او را به بیمارستان می رساند. او به مدت چند دقیقه مرگ را با چشمان خود می بیند و بعد سیاهی. دکتر ها تشخیص داده اند که دیگر امیدی به زندگی او نیست و فقط دستگاه ها او را زنده نگه داشتند. اما مگی هیچ یک از حرف های آنان را باور نداشت و تصمیمی ناگهانی گرفت. روزی که اتاق الکس خالی از پرستار ها شد، او کتاب طلسم مردگان را با خود به بیمارستان آورده بود تا از آن کمک بگیرد و زندگی الکس را از مرگ نجات دهد. شروع به خواندن طلسمی کرد و ناگهان دستان الکس را دید که تکان می خورد. کتاب، کار خودش را به خوبی انجام داده بود و الکس سالم تر از همیشه به زندگی بازگشت. اما مگی خبر نداشت که با این کار راه برگشت فراریان مرگ را باز کرده است و آن ها در مدتی که در کتاب زندانی شده بودند، افکار شومی در سر می پروراندند و حالا موقع عمل به افکار شومشان بود. مگی با بازگشتش به موزه متوجه تغیراتی شد که پدر رن ( رناتا ) یکی از مهندسان و دانشمندان موزه برایش بازگو کرد. مومیایی مرد نیش خورده حرکت کرده بود. چند جای موزه عقرب های سمی دیده شده بود و همین طور که داشت از اتفاقات پیش آمده می گفت مردی ناشناس وارد پخش ممنوعه شد که آن ها ایستاده بودند و با خروج پدر رن، آن مرد غریبه ماسکی شبیه به سر یک کفتار روی سر گذاشت و ناگهان با تکان دادن دستانش نیرویی به مگی وارد کرد و باعث ناپدید شدن مگی و کتاب مردگان شد. حالا این الکس بود که باید به کمک همراه همیشگی اش رن به دنبال مادرش می گشت و با پیدا کردن طلسم های گمشده مادرش را نجات می داد. اما در این راه مجبور بود با فراریان مرگ سرشاخ شود و اطلاعاتی کسب کند. برای همین هم جست و جوی خود را از موزه و محلی که مادرش ناپدیده شده بود شروع کرد که متوجه وجود شخص عجیبی شد و...

 


برشی از متن کتاب


چهل و هشت ساعت بعد ناپدید شدن مامان، الکس فقط یک چیز کشف کرد: حتی مهم ترین ماموریت ها هم می توانند با داشتن یک زن دایی خوش قلب به تأخیر بیفتند. الکس توی اتاق جدیدش گیر افتاده بود که در واقع دفتر کار دایی اش بود. داشت با کامپیوتر عتیقه جنگ اژدهای 2: خارج از روشنایی را بازی می کرد و منتظر بود وقت مناسبی پیدا کند تا یواشکی از خانه بزند بیرون. وقتی اژدهایش به قله ی کوه رسید. الکس یک بار دیگر بال های اژدها را به هم زد و بعد نگاه سریعی به پلکان قدیمی و فرسوده ی خروج اضطراری پشت پنجره انداخت. یعنی می تونه سنگینی من رو تحمل کنه؟ وقتی رو برگرداند، اژدهایش توی شعله های آتش اسیر شده بود. صحنه را بررسی کرد تا بفهمد از کجا به اژدهایش حمله شده، البته که جایی خارج از روشنایی. اژدهای قرمز آتش زایی از بالا حمله ور شده بود. الکس جنازه ی مچاله ی اژدهای آبی رعد آسایش را تماشا کرد که دود کنان با قله ی کوه برخورد کرد. وقتی سر و صدای بازی خاموش شد، الکس به دقت گوش داد. صدای زن دایی ادل از سالن به گوش می رسید که هنوز داشت بلند بلند از همکارش گله می کرد. الکس نگاهی به اتاقش انداخت و مرز های دنیای جدیدش را تماشا کرد. تشک ضخیمی که رویش می خوابید، یک گوشه لوله شده بود. لباس هایش را در جعبه ی کارتنی کهنه ای که رویش نوشته بود مالیات چپانده بودند و افسانه ی فراریان مرگ همراه با چند تا وسیله ی دیگر مادرش لب پنجره قرار داشت. برگشت طرف کامپیوتر و بازی را از اول راه انداخت. اژدهای آبی اش دوباره در آسمان به پرواز در آمد و نفس رعد آسایش را بیرون داد، شروعی تازه در سلامتی کامل! فکر کرد: درست مثل خودم و توی آسمان دنبال دشمن گشت. صدای تلویزیون از اتاق نشیمن بلند شد، بعد چند لحظه ای ساکت شد و ادل جیغ زد: الکس! بیا تلویزیون ببین! الکس در جوابش داد زد: نه ممنون! دارم بازی می کنم. شاید زودتر برم بخوابم! خسته م! صدای غرش تلوزیون دوباره بلند شد و خانه ی همسایه ها به لرزه در آمد. الکس در را قفل کرد و ساعت را نگاه کرد، کمی از هفت و نیم گذشته بود. داشت دیرش می شد. بازی را ذخیره کرد. چراغ را خاموش کرد و کوله اش را برداشت. صندلی را کنار پنجره گذاشت و ازش بالا رفت. سعی کرد بی سر و صدا حرکت کند. پنجره ی قدیمی کشویی غژ غژ صدا داد، ولی به شکل غیر منتظره ای راحت بالا رفت. ولی همین که پنجره باز شد، در هم باز شد. الکس پشت سرش را نگاه کرد. پسر دایی اش لوک بود. اتاقش چسبیده به دیوار نازک دفتر کار بود. الکس فکر کرد: گیر افتادم. رفتار پسر دایی اش با الکس تا الان واقعاً باحال بود، ولی لابد حالا دیگر از این خبر ها نبود. لوک گفت: کجا داری می ری؟ مثل همیشه سر تا پا ورزشی پوشیده بود و شبیه مدل های تبلیغاتی برند آندر آرمر بود. الکس به خودش دل و جرئت داد و گفت: اُه، هیچ جا! لوک گفت: باشه، راست می گی. نترس بابا! فکر می کنی چرا پنجره این قدر راحت بالا رفت؟ من هم ازش استفاده می کنم. پس نمی ری بهشون... الکس نتوانست کلمه ی بگی را آخر جمله اش بیاورد. جلوی پسر دایی نترس و خونسردش گفتن این حرف خیلی بچگانه بود. لوک گفت: نه بابا! فقط می خواستم بهت بگم وسط راه یکی از پله ها کنده شده. توی تاریکی یه خرده خطرناکه، مراقب باش. و به همین راحتی رفت.

نویسنده: مایکل نورتراپ مترجم: فریبا چاوشی انتشارات: هوپا    

مایکل نورتراپ


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جویندگان مقبره 1 (کتاب مردگان)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل