کتاب اثر انگشت - علیرضا آذر

کتاب اثر انگشت به قلم علیرضا آذر در نشر نیماژ به چاپ رسیده است.

این کتاب شامل اشعاری زیبا و دلنشین در قالب غزل، قصیده و دیگر قالب های شعری می باشد. این مجموعه دارای فضای شعری عاشقانه و عارفانه است. اشعار  آذر گاهی خواننده را به گذشته می برند و گاهی در حال رها می سازند. در مجموع 16 شعر در این اثر گردآوری شده است. در قسمتی از کتاب شعر زیبایی به نام "غزلی برای غربت جسد" برای شهدای مفقود الاثر سروده شده است.

کتاب حاضر دارای اشعار زیبای دیگری چون "سوره ی مبارکه ی تکویر"، "سرمایه"، "اتهام"، "صحنه"، "دلم پرواز می خواهد" و "شعله ور" می باشد.

کتاب اثر انگشت به قلم علیرضا آذر در انتشارات نیماژ به چاپ رسیده است.

فهرست

اثر انگشت اتاق صحنه دو در یک اتهام مرگ می افتد اگر گفتم شعله ور نیلی ... ریز و تیز سرمایه ... ببر دلم پرواز می خواهد

برشی از متن کتاب

یا کنج قفس یا مرگ، این بختِ کبوترهاست ... دنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست . اِی بر پدرت دنیا، آن باغ جوانم کو؟... دریاچه ی آرامم کوه هیجانم کو؟ . بر آینه ی خانه جای کف دستم نیست... آن پنجره ای را که با توپ شکستم نیست . پشتم به پدر گرم و دنیا خودِ مادر بود... تنها خطرِ ممکن اطرافِ سماور بود . از معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمن... یک ذهنِ هزار آیا، از چیستی آبستن . یک هستیِ سردستی در بود و عدم بودم... گور پدر دنیا، مشغول خودم بودم . هر طور دلم می خواست آینده جلو می رفت... هر شعبده ای دستش رو می شد و لو می رفت . صد مرتبه می کشتند، یک بار نمی مردم... حالم که به هم می ریخت جز حرص نمی خوردم . آینده ی خیلی دور، ماضیِ بعیدی بود... پشت درِ آرامش طوفانِ شدیدی بود . آن خاطره های خشک در متنِ عطش مانده... آن نیمه ی پُر رنگم در کودکی اش مانده . اما منِ امروزی، کابوسِ پُر از خواب است... تکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب است . نفرینِ کدام احساس خون کرد جهانم را؟... با جهدِ چه جادویی بستند دهانم را؟ . من مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفت... وقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفت . اندازه ی اندوهم اندازه ی دفتر نیست... شرح دو جهان خواهش در شعر میسر نیست . یک چشم پُر از اشک و چشمِ دگرم خون است... وضعیتِ امروزم آینده ی مجنون است . سرباز نکن اِی اشک، از جاذبه دوری کن... اِی بغض پُر از عصیان این بار صبوری کن . من اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ست... عادت به خودم دارم افسردگی ام عادی ست . پس عشق به حرف آمد، ساعت دهنش را بست... تقویم به دستِ خویش بندِ کفنش را بست . او مُرده ی کشتن بود، ابزار فراهم کرد... حوای هزاران سیب قصدِ منِ آدم کرد . لبخند مرا بس بود، آن اشک لِهم می کرد... خورشید مرا می کشت، شب منهدمم می کرد . آن گریه و آن لبخند، قتاله و مقتل بود... در سیرِ مرا کشتن این پرده ی اول بود . تنها سرِ من بین این ولوله پایین است... با من همه غمگینند تا طالع من این است . در پیچ و خمِ گله یک بار تو را دیدم... بین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدم . محضِ دو قدم با تو از مدرسه در رفتم... چشمت به عروسک بود، تا جیبِ پدر رفتم . این خاصیت عشق است، باید بلدت باشم... سخت است ولی باید در جزر و مَدت باشم . هر چند که بی لنگر، هر چند که بی فانوس... حکم آنچه تو فرمایی اِی خانم اقیانوس

نویسنده

درباره ی نویسنده و آثار علیرضا آذر باید گفت که او در 13 آبان 1358 در شهر تهران به دنیا آمد. وی از کودکی به شعر علاقه داشته است. حاشیه های کتاب های درسی اش همیشه از دل نوشته ها پر بوده است. علی رغم اینکه پدرش از شعر خوشش نمی آمد، اما مشوق اصلی این شاعر پر احساس پدر، مادر و معلم هایش بوده اند. شاعرانی چون "حسین منزوی"، "حافظ"، "سعدی"، "صائب"، "فروغ فرحزاد"، "قیصر امین پور" و "سلمان هراتی" مورد علاقه ی علیرضا آذر می باشند. وی از الگوی خاصی پیروی نمی کند. ایشان به قالب های شعری چون چهارپایه، غزل، مثنوی و سپید علاقه مند است. میزان تحصیلات وی کارشناسی ارشد می باشد. از آثار وی می توان به "آتایا"، "آریان" و "اسمش همین است" اشاره کرد.

• پازل شعر امروز
• شاعر: علیرضا آذر
• انتشارات: نیماژ