کتاب کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریه کردم نوشته ی پائولو کوئیلو با ترجمه ی حسین نعیمی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.
شخصیت اصلی رمان، “پیلار”، زنی بیست و نه ساله و مجرد است که در سرزمین “ساراگوس” زندگی می کند. در صفحات ابتدایی کتاب می خوانیم که این زن، در هوایی سرد و زمستانی، غمگین و دل شکسته از عشقی نافرجام، در کنار رودخانه ای به نام “پیدرا” نشسته است، و با چشمانی گریان، در حال نگارش داستان زندگی خود و نقل آن برای مخاطب می باشد. وی در نوجوانی، به یکی از دوستان دوران کودکی خود دل می بندد؛ پسری با رویاهای بزرگ، که همیشه آرزوی سفر به دور دنیا را در سر می پروراند و سرانجام برای همیشه، شهر و دیار خود را ترک می کند. او، همواره نامه هایی را از نقاط مختلف کشور، برای پیلار فرستاده، ضمن در جریان گذاشتن اوضاع خود، جویای احوال دختر نیز می شود؛ نامه هایی که به مرور زمان کم تر و کم تر شده، و رنگ و بویی متفاوت به خود می گیرند. در طی این مدت نیز، پیلار سرسختانه به تامین مخارج خود و گذران زندگی اش می پردازد و همواره یاد و خاطره ی عشق قدیمی اش را دل زنده نگاه می دارد.
اصل داستان، از دریافت یک کارت، حاوی دعوتنامه ای جهت حضور پیلار در جلسه ای مذهبی آغاز می گردد؛ کارتی که از جانب مرد مورد علاقه ی پیلار برای او فرستاده شده، و تاریخ برگزاری جلسه ای را اعلام می کند که در مادرید تشکیل می شود. بنابراین پیلار تصمیم می گیرد پس از یازده سال به دیدار مرد مورد علاقه اش رفته، با او ملاقات نماید؛ ملاقاتی که خاطرات گذشته را زنده و زن قصه را مجددا درگیر ماجرایی عاشقانه می کند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.