کتاب مردی با چمدانهایش | اوژن یونسکو
۱۷,۰۰۰ تومان۲۰,۰۰۰ تومان (-15%)
- تفسیر نمابشنامه و گفتگو با ژاک مکلر، کیکاووس کامیابی مسک
- نویسنده: اوژن یونسکو
- برگرداننده به زبان پارسی: پروفسور احمد کامیابی مسک و دکتر دتا
- انتشارات: قطره
توضیحات
دربارهی کتاب مردی با چمدانهایش اثر اوژن یونسکو
کتاب “مردی با چمدانهایش”، نمایشنامه کوتاه است که توسط “اوژن یونسکو”، نویسنده و نمایشنامهنویس فرانسوی به نگارش درآمده و اثری خواندنی را در اختیار مخاطب قرار میدهد. اوژن یونسکو، علاوه بر ارائهی متن ترجمه شدهی این نمایشنامه، نظرات شخصی خود یونسکو و “ژاک مکلر”، بازیگر و کارگردان فرانسوی، در باب مردی با چمدانهایش و همچنین، محتوای گفتگوهای صورت گرفته دربارهی این نمایشنامه با کارگردان مذکور را نیز ضمیمهی کتاب نموده است.
“آقای احمد کامیابی مسک”، در بخش های پایانی کتاب هم، تحلیل های مفصل و کارآمدی را در رابطه با محوریت قصه و منظور واقعی نویسنده مطرح کرده و دیدگاه های ارزشمند خویش را با خواننده به اشتراک می گذارد. به طور کلی، این نمایش نامه، حکایت مردی سرگشته و مسافر را برای مخاطب تشریح می نماید که به دنبال کشف و برقراری ارتباط با هویت و ریشه ی واقعی خود می باشد. وی در طی داستان، همواره چمدانی را به دست داشته و با هجوم افکار آزاردهنده و مزاحم به ذهنش، دست و پنجه نرم می کند.
مرد مورد نظر که هیچ نام و نشان مشخصی ندارد و از جانب نگارنده با عنوان مرد اول خطاب می شود، هم چون یک جهانگرد وارد فرانسه شده و به محض ورود به این کشور، خاطرات و روزهای گذشته ی خود را در این دیار به یاد می آورد؛ روزگاری که به دلیل وقوع جنگ، شهر و سرزمین آبا و اجدادی خود را ترک کرده، راهی سرزمین های بیگانه شده و هم اکنون، سرگشته و حیران و بدون داشتن حس تعلق به جایی، زندگی خود را سپری کرده و در ادامه با ماجراهایی پر فراز و نشیب مواجه می گردد.
بخشی از کتاب مردی با چمدانهایش
صحنه نخست
آرایش صحنه:
مکانی نامشخص، نور خاکستری، صدای جریان آب. روی صحنه، در راست سمت تماشاگران، مردی با بارانی بلند خاکستری و کلاه شاپو ایستاده است. مرد اول، لحظاتی به آبی که صدای جریانش شنیده می شود، می نگرد. دو چمدان بدست دارد، نگاهش به دور دست، به فراسوی رودخانه دوخته شده است. هنگامی که صحنه روشن می شود، نقاشی با سبیل های پرپشت و کلاه بره و روپوش آبی کار و پیپی به گوشه لب، در برابر سه پایه ای که بر آن یک بوم قرار دارد، روی صحنه نشسته است، نمایان می شود. در صورت امکان، صحنه باید نیمه تاریک بماند. هنگامی که نور، نقاش را آشکار می سازد، چمدان های مرد اول هم دیده می شوند. نقاش با خیال راحت نقاشی می کند و به پیپش پک می زند. پس از چند لحظه، صدای برخورد آب با ساحل رودخانه، که با صدای شیپور و هلهله تحسین آمیز در آن طرف رودخانه بهم آمیخته است، بگوش می رسد.
مرد اول: چقدر آدم آنطرف رودخانه است!
سر و صدا بتدریج کم و تقریباً قطع می شود.
نقاش: پس، یک قایق کرایه کنید و بروید آن طرف (سکوت) این رودخانه بزرگ که می بینید رودخانه ی “سن” است.
سر و صداها دوباره اوج می گیرند و سپس قطع می شوند.
مرد اول: آیا باید همگان را کشتار کرد؟
نقاش: شما عوضی گرفته اید، ما در سال ۱۹۳۸ هستیم. می توانید تصور کنید که هنوز در زمان انقلاب بسر می بریم و شور و شوق انقلابی ۱۷۸۹ هنوز در میان مردم موج می زند. (ترمپت یا شیپور، همهمه، سپس قطع کامل همه صداها) به همین خاطر است که این همه آدم آن طرف رودخانه جمع شده اند… فرانسه وجود دارد، این جوان مردها به آن باور دارند. شما هم می توانید به آن ها بپیوندید. ما در سال ۱۹۳۸ هستیم. چقدر فرانسوی ها زنده دل و باهوشند. خوشبختانه که ما در سال ۱۹۳۸ هستیم و ۱۹۴۴ هنوز نرسیده است.
مرد اول: نگاه کنید این فرانسوی های سال های ۱۹۴۰ـ۱۹۴۲، چقدر حقیر و شکست خورده اند… این فرانسوی های سال ۱۹۴۲…
نقاش: این ملت نیست که ابله است، برگزیدگانش ابلهند. ابلهان نفرت آور (با دست آن سوی رودخانه را نشان می دهد.) نه این ها. حالا خودتان را خسته نکنید. چمدان های تان را زمین بگذارید. (نقاش طرح یک درب خروجی را می کشد در آن طرف ساحل تابش نور، اشعه نورانی و نور ناشی از آتش سوزی به چشم می خورد.)
مرد اول: آن ها پرچم های آتشین و درفش های خونین در دست دارند.
روشنایی می ماند و سر و صداها از بین می رود.
نقاش: می دانید، شما درست کنار رودخانه سن هستید. این جا جای تان خوبست. چمدان ها را زمین بگذارید و نترسید. این جا بهترین جاست که منتظر قطار یا مترو بمانید تا شما را به هتل برسانند.
مرد اول چمدان هایش را روی زمین می اندازد، سپس با دستمال، عرق پیشانی اش را خشک می کند.
مرد اول: فکر می کنید که قطار یا مترو به این زودی ها برسد…
نقاش: ما در سال ۱۹۳۸ به سر می بریم، در پاریسی سرزنده، یا در سال ۱۹۴۴، شاید هم سال ۱۹۵۰.
مرد اول: ۱۹۵۰، پاریسی مرده! می شنوید. چه سکوتی. این سکوت نیست، آوای قوست… آواز مرگ قو در رودخانه گل آلود سن. (چمدان هایش را دوباره به دست می گیرد.) من هنوز هم نمی دانم در سال ۱۹۳۸ هستم یا ۱۹۵۰.
کتاب مردی با چمدان هایش اثر اوژن یونسکو با ترجمهی احمد کامیابی مسک و دکتر دتا توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
ویژگیها
توضیحات تکمیلی
وزن | 280 گرم |
---|---|
ابعاد | 210 × 140 میلیمتر |
نویسنده | اوژن یونسکو |
مترجم | احمد کامیابی مسک, دکتر دتا |
انتشارات | قطره |
تعداد صفحه | 261 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | جلد نرم |
نوبت چاپ | 1 |
نظرات
هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است