loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ماجراهای بزی پرستار - آفرینگان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ماجراهای بزی پرستار نوشته ی آر. ای. اسپرات و ترجمه ی معصومه رستم زاد توسط نشر آفرینگان به چاپ رسیده است.

مردی به دلیل منافع شخصی خود اقدام به تاسیس سیرک و نگهداری از حیوانات کرده است. او با سنگدلی آن ها را شکنجه و وادار به انجام حرکات نمایشی می کند تا مردم را جذب سیرک کند و از این طریق به درآمد برسد. به دنبال رفتارهای ظالمانه صاحب سیرک با حیوانات، بز زیبا و با استعدادی که در آن سیرک کار می کرد تصمیم به فرار می گیرد. بزی مدتی سرگردان و به دنبال جایی برای زندگی می گردد تا این که چشمش به یک آگهی برای پرستاری از بچه ها می خورد. به دلیل استعداد و مهارت های خارق العاده اش در درست کردن کیک شکلاتی به عنوان پرستار پذیرفته می شود. به اعتقاد او کیک شکلاتی می تواند وعده های غذایی سه گانه و پنج گروه اصلی مواد غذایی را پوشش دهد. او حتی برای سرماخوردگی هم کیک شکلاتی لیمویی تجویز می کند. مهارت دیگر او توانایی پرش از روی توپ است. بزی پرستار به بازی با بچه ها و سرگرم کردن آن ها علاقه زیادی دارد. بچه ها هم عاشق بز شده و به توصیه های او گوش می کنند. آن ها در کنار بزی پرستار بهترین و هیجان انگیزترین دوران زندگی خود را سپری می کنند و خود را خوشبخت ترین و شادترین بچه های عالم می دانند. اما پدر بچه ها راضی نیست که یک بز از فرزندانش نگهداری کند. او تلاش می کند که با ازدواج مجدد از ادامه فعالیت بز در منزل خود جلوگیری کند؛ اما بچه ها اصلا راضی نیستند که شخص دیگری به جای مادرشان بیاید و مسئول نگهداری آن ها شود. پدر همچنان در پی نقشه ای است که از شر بز خلاص شود...


فهرست


ورود نمایشی بزی پرستار بهترین روز زندگی بزی پرستار لئوناردو بزی بزی پرستار و پودر شربت آبلیمویی که همه را از خطر نجات داد آقای گرین تقاضای کوچکی دارد (اما زود پشیمان می شود) پرستار علیه پرستار سفر دریایی بزرگ بزی پرستار بزی پرستار و دزد خانه بزی پرستار و فراری بزی پرستار و انتقام رئیس سیرک بزی پرستار و شکست مفتضحانه پای خواهر بدذات آقای گرین

برشی از متن کتاب


بزی پرستار اغلب وقتی خواب بود فکرهای زیرکانه ای به ذهنش می رسید. اگر بخواهیم کاملا دقیق باشیم، این فکرها وقتی بیدار بود به ذهنش می رسید، در حالی که روی تختخواب با چشم های بسته دراز می کشید و هنوز قصد بلند شدن نداشت. در هر دو صورت، تختخواب سرچشمه نبوغ خلاقانه اش بود. در این روز بخصوص هم زیر لحاف پرش مچاله شده بود که فکر بکری به ذهنش رسید. درک و سامانتا و مایکل را تکان داد و از خواب بیدارشان کرد. هر سه تو تختخواب بزی پرستار خوابیده بودند، چون آن ها هم لذت می بردند صبح ها در رختخواب بمانند. می دانستند اتاق بزی پرستار تنها جایی است که پدرشان آن ها را برای در تختخواب ماندن اذیت نمی کند. پدرشان آن جا دیگر کاری به کارشان نداشت. عجیب نیست، چون مردهای مسن برخی رفتارهای مخصوص خودشان دارند. بزی پرستار بلند گفت: "بیدار شوید! نباید وقت را تلف کنیم." درک پرسید: "چی شده؟" سامانتا پرسید: "خانه دوباره آتش گرفته؟" بزی پرستار آن ها را تشویق کرد بلند شوند. "نه فکر نکنم. به خاطر این بیدار نشده ایم. باید بلند شویم چون فکر بکری دارم." بچه ها زود صاف نشستند. فکرهای بکر بزی پرستار از فکرهای بکر دیگران خیلی بکرتر بود. مایکل پرسید: "چه فکری داری؟ فهمیدی چطور برویم فضا؟" بزی پرستار اعتراف کرد: "نه، آن نیست. اما درباره آن هم فکر کرده ام. پیشنهاد خوبی دارم برای این که در این فاصله چی کار کنیم." بچه ها هر سه با هم پرسیدند: "چی؟" با بزی پرستار هر کاری ممکن بود. احتمال داشت پیشنهاد بدهد منجنیق بسازند، یا در مسابقه دو شرکت کنند، یا یکی از درجه های حقوقی پدرشان را بفروشند و با پول آن بروند بازار سرپوشیده. بزی پرستار گفت: "بیایید برویم ساحل!" پیشنهاد عجیبی بود. از آخرین باری که بچه های آقای گرین رفته بودند ساحل پنج سال می گذشت. بچه ها گمان می کردند پدرشان آن ها را آن جا نمی برد تا یاد حادثه غم انگیز قایق سواری مادرشان نیفتند. اما راستش آقای گرین آن ها را آن جا نمی برد چون خسیس بود و نمی خواست پول بلیت اتوبوسشان را بدهد، و دوست هم نداشت نسیم دریا موهایش را خراب کند. اگر بخواهیم دقیق بگویم، رفتن به ساحل برای بچه ها فکر بکر نبود، اما مسلما پیشنهاد جالبی بود. تجربه به آن ها ثابت کرده بود که بزی پرستار برای تبدیل حتی پیشنهادهای پیش پاافتاده به اتفاقات معرکه استعداد دارد. پس وقتی بچه ها را وادار کرد هر چه سریع تر آماده شوند با عجله آماده شدند، چون در غیر این صورت آن ها را با همان پیژامه ای که پایشان بود سوار اتوبوس می کرد. بزی پرستار و بچه ها خیلی بار و بندیل داشتند و تو اتوبوس جلب توجه می کردند. بزی پرستار به شانس اعتقاد نداشت و برای همه چیز برنامه ریزی می کرد. او اصرار داشت چیزهایی را که ممکن است لازم شود بردارند و به نظر او برای این که حتما یک روز عالی در ساحل داشته باشند خیلی چیزها لازم بود.                                  

نویسنده: آر. ای. اسپرات مترجم: معصومه رستم زاد انتشارات: آفرینگان  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ماجراهای بزی پرستار - آفرینگان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل