دربارهی کتاب فاوست اثر یوهان ولفگانگ فون گوته
کتاب “فاوست” نمایشنامهای خواندنی و متفاوت است که به شرح زندگی و سرنوشت شوم مردی دانشمند میپردازد.
فاوست از دو بخش تشکیل میشود. گوته، بخش اول این اثر را در دوران جوانی خود به رشتهی تحریر درآورد. وی بخش بعدی را نیز، مدتها بعد، و در ماههای پایانی عمر خویش نوشته است. این نویسنده، در زمان حیاتش، هیچگاه اجازهی چاپ بخش جدید را به ناشر خود نداد. زیرا همیشه بر این باور بود که، مردم سرزمینش، واکنش خوبی نسبت به مطالب جدید او نخواهد داشت و برداشتها و نظرات متناقض و نادرستی را نسبت به آن ارائه خواهند کرد. در نتیجه جهت گریز و رویارویی با این مسائل، چنین تصمیمی را اتخاذ نمود؛ طبق وصیتنامهی گوته، قسمت بعدی، پس از مرگ ایشان به کتاب افزوده و منتشر گردید. قابل ذکر میباشد که بنا بر اظهارات مترجم، این حدس و گمان گوته، خیلی دور از واقعیت نبوده و با چاپ بخش دوم، به حقیقت پیوست.
شخصیت اصلی قصه، “فاوست” نام دارد. وی مردی عالم و دانشمند است که بر تمامی علوم موجود در میان بشریت مسلط میباشد. حالا او خسته و دلزده به دنبال راهکاری برای گسترش بیشتر دانش خود است. به بیانی سادهتر، تنها هدف و عامل خرسندی فاوست در زندگی، آگاهی یافتن از آخرین رازهای جهان میباشد؛ رازهایی که هیچ انسانی از آن مطلع نیست و عمر فانی و حیات محدود بشر نیز، فرصت کافی برای دستیابی به آنها را نمیدهد؛ ویژگیای که به اذن و خواست خداوند در آدمیان پدیدار گشته است. تحقق آرزوی فاوست، بدون برقراری ارتباط با ارواح و استفاده از اوراد، غیر ممکن خواهد بود؛ موضوعی که خود او نیز از آن آگاه میباشد.
تحت چنین شرایطی، شیطان از فرصت پیش آمده، سوء استفاده نموده و به ملاقات با فاوست میرود. وی قصد دارد که با فریب این مرد و تحقق آرزویش، او را از خداوند و قدم گذاشتن در مسیر صحیح دور سازد. حقیقتی بزرگ که فاوست اصلا توجهی به آن ندارد. زیرا او تنها به آرزوی شخصی و دنیوی خود، میاندیشد؛ موضوعی که نمایشنامهای مهیج را در اختیار مخاطب قرار میدهد.
برشی از متن کتاب فاوست اثر یوهان ولفگانگ فون گوته
پردهی اول
جایگاه دلانگیز
فاوست بر بستر چمنی گلآذین، خسته، ناآرام، در تمنای خواب، شامگاه
چهار روح که پریهایی کوچک و دلنشیناند، در پرولنگری دایرهوار.
آریل: (سرود با همراهی جنگهای بادی): وقتی که باران شکوفه آرام بر سر همگان فرذو مینشیند؛ وقتی که برکت سبز دشت بر زادگان زمین سلام میفرستد؛ آنگاه روح بزرگ پریان کوچک میشتابد و بیپرسش اینکه آیا این پاک است یا آن پلید، هر آنجا که یاریای از او برمیآید، بر مرد بینوا دل میسوزاند.
اینک که شما در نسیم سبکخیزگرد این سر میچرخید، باشد که مهربانی پریان پیشه کنید؛ تلاطم آشوب را در این قلب فرو بخوابانید، تیرهای تلخ سرزنش را از آن بیرون بکشید و از هولی که درنوردیدش، دروناش را پاک کنید. شب، چهار پاس دارد؛ هر چهار را به تیمار بگذرانید، نخست سر او را به لطف بر این بالین خنک بخوابانید و پش از آن در شبنم رود لته غوطهاش دهید. چنین، اندامهای خشکیدهاش دیری نمیکشد که یکایک نرمی نو مییابد، و چون به جهت پیشواز ار روز به خواب رفت و نیرو گرفت، در فرجام آن دلنشینترین وظیفهی پریان را بهجا بیاورید و او را به زلال نور بازپس دهید.
همسرایان: (به تناوب در تکخوانی، همنوایی دوگانه یا گروهی) وقتی که هوا بر پهنهی این ساحت سبز طراوات مییابد و عطر شیرین، در پردهای از مه ساعت شامگاهی را از راه میرساند، ترانهی خوشایند صلح زمزمه کنید؛ گهوارهی ارامش کودکوار این قلب باشید و دروازهی روز را بر این چشمان خسته ببندید.
شب اینک فرود آمده است. پاک و زلال ستاره به ستاره میپیوندد و در پی این پیوند، انواری بزرگ و اخگرهایی کوچک، با فروغی اینجا نزدیک و آنجا دور، به سوسو درمیآیند؛ با بازتابشان – نقطهچین این پردهی زلال بلندا – بر آینهی دریاچه؛ هم در آن حال که ماه باشکوه بدرش سرمیزند و بر این آرامش عمیق سعادت مهر کمال مینشاند.
اینک ساعت در سکون فرو رفته است و دیگر ردی از رنج و هم شادی بر جا نمانده است. از پیش دریاب! تو شفا خواهی یافت. اعتماد کن و در سیمای روز نو بنگر. دره سبز میدمد و پشتهی ماهور برمیجوشد. گندمزار رو به سرمنزل خرمن موج برمیدارد…
کتاب فاوست اثر یوهان ولفگانگ فون گوته و ترجمهی محمود حدادی توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.