دربارهی کتاب شکار گوسفند وحشی اثر هاروکی موراکامی
شخصیت اصلی کتاب شکار گوسفند وحشی اثر هاروکی موراکامی، مردی بدون نام و سی ساله است که به تازگی از همسرش جدا شده، زندگی یکنواختی را پشت سر میگذارد و به عنوان راوی، زندگی پرفراز و نشیب خود را برای مخاطب روایت میکند؛ وی کارمند یک موسسهی تبلیغاتی است و در این زمینه فعالیت چشمگیری دارد. این مرد، مدتی پس از طلاق، با زنی دیگر آشنا شده، رابطهی نزدیکی را با او برقرار مینماید.
اصل ماجرای رمان از جایی آغاز می گردد که، راوی، کارت پستالی را از یک دوست قدیمی دریافت می کند؛ کارت پستالی در برگیرنده ی تصویری از یک کوهستان واقع در “هکایدو” که تعدادی گوسفند نیز در آن مشاهده می شود. مرد قصه، از این تصویر، جهت تبلیغ یک آگهی بیمه استفاده می کند؛ غافل از این که گوسفندی سفید و افسانه ای با علامت ستاره ای بر روی بدنش در عکس قابل تشخیص است که عده ای سال ها در جست و جویش هستند.
در این میان، مردی مشهور و مرموز ملقب به “رئیس” نیز، از جمله افرادی ست که در پی یافتن گوسفند مورد نظر می باشد؛ وی با دیدن این حیوان در آگهی تبلیغاتی فردی را نزد راوی داستان فرستاده، از او می خواهد این گوسفند را یافته، به رئیس تحویل دهد، در غیر این صورت با عواقبی ناگوار رو به رو خواهد شد. مرد قصه در ابتدا به تهدیدات رئیس اهمیتی نمی دهد اما با اصرارها و درخواست های مکرر نامزدش، تصمیم می گیرد همراه با او عازم سفری پرماجرا به سوی هکایدو شده، گوسفند افسانه ای را بیابد.
بخشی از کتاب شکار گوسفند وحشی؛ نشر ثالث
خداحافظی با هتل دلفین
یک روز طول کشید تا برای حرکت آماده شویم.
از فروشگاه وسایل ورزشی، لوازم کوهنوردی و خوراک قابل حمل گرفتیم و از فروشگاه بزرگ، ژاکت های بافتنی سنگین مخصوص ماهیگیری و جوراب پشمی. از کتاب فروشی هم نقشه ای با مقیاس 1500000 از منطقه ای که می خواستیم برویم گرفتیم با یک کتابچه درباره ی تاریخ محلی. همین طور پوتین های میخ دار محکم و زیرپوش گرم چند لایه هم برداشتیم.
نامزدم گفت: «توی کار من این لایه ها اصلا به درد نمی خوره.»
گفتم: «وقتی توی برف باشی وقت نمی کنی به این چیزا فکر کنی.»
«به نظرت اون قدر می مونیم که برف سنگین شروع بشه؟»
«نمی شه گفت. اما می دونم که برف آخرهای ماه اکتبر شروع می شه. بهتره آماده باشیم. نمی دونم که چی در انتطارمونه.»
چیزهایی را که خریدیم تا هتل کشاندیم و آن ها را توی کوله پشتی های بزرگ مان گذاشتیم. بعد همه ی چیزهای اضافی را که از توکیو آورده بودیم جمع کردیم و آن ها را پیش صاحب هتل دلفین گذاشتیم. در واقع همه ی چیزهایی که نامزدم توی کیفش آورده بود اضافی بود. یک دست لوازم آرایشی، پنج کتاب، شش نوار کاست، یک پاکت پر از جوراب و زیرپوش، تی شرت و شلوار کوتاه و ساعت زنگ دار مسافرتی، دفتر یادداشت و مداد رنگی بیست و چهارتایی، لوازم التحریر و پاکت، حوله ی حمام، جعبه ی کوچک کمک های اولیه، مو خشک کن و گوش پاک کن.
«چرا کفش های پاشنه بلندت رو با خودت می آری؟»
«چی باعث شد فکر کنی قراره اون جا مهمونی باشه؟»
هیچ استدلالی نداشت، موفق شد دامنش را مرتب کند و همراه کفش های پاشنه بلند و لوازم برداشتنی دیگر توی کوله پشتی بگذارد. درباره ی لوازم آرایشی به یک کیف مسافرتی کوچک که از مغازه ای از همان نزدیکی خریده بود متوسل شد.
صاحب هتل جامه دان را با بزرگواری پذیرفت. حساب مان را تا روز بعدی تسویه کردم و به او گفتم تا یک یا دو هفته ی دیگر برمی گردیم.
با نگرانی پرسید: «پدرم تونست کمکی بکنه؟»
گفتم کمک زیادی کرد.
گفت: «بعضی وقتا دلم می خواد می توانستم دنبال یه چیزی بیرون بزنم، اما قبل از این که حتی همین قدر جلو بروم، خودم هم کوچک ترین تصوری از این که دنبال چه چیزی باید بگردم نداشتم. اما، پدرم، از اون آدمایی که تمام عمرش دنبال چیزی بوده. اون همین حالا هم در حال جستجوئه. از وقتی یک پسربچه ی کوچک بودم، پدرم درباره ی گوسفند سفیدی که توی خواب سراغش اومده بود حرف می زد. خب، زندگی همینه، یه جستجوی دائمی.»
سالن هتل دلفین مثل همیشه ساکت بود. یک پیشخدمت مسن داشت با زمین شور از پله ها بالا و پایین می رفت.
«پدرم حالا هفتاد و سه سالشه و هنوز هم از گوسفند خبری نیست. نمی دونم اصلا چنین چیزی وجود داره یا نه. اما نمی تونم به این مساله فکر کنم که زندگی برای اون خیلی هم بد نبوده. دلم می خواد حالا پدرم رو بیش تر از قبل خوش حال ببینم اما چون من هیچ هدفی توی زندگیم ندارم اون منو تحقیر می کنه و اصلا به حرفام گوش نمی کنه …
کتاب شکار گوسفند وحشی اثر هاروکی موراکامی با ترجمهی محمود مرادی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.