دربارهی کتاب شاهزاده و گدا اثر مارک توین
این کتاب متن کوتاه رمان شاهزاده و گدا میباشد. داستان کتاب شاهزاده و گدا زندگی سلطنتی و عامه مردم انگلستان در قرن شانزدهم میلادی را به خوبی به تصویر کشیده است. دربار انگلستان از جنگها و نزاعهای داخلی رنج میبرد و مردم جامعه به خاطر خطاهای کوچک مجازاتهای سنگینی مانند اعدام را تحمل میکنند. در همین زمان در دربار هنری هشتم فرزندی به دنیا میآید که او را “ادوارد” مینامند و در گوشهی دیگر شهر در محلهای فقیرنشین کودکی به نام “تام کانتی” متولد میشود.
سال ها می گذرد و تام و ادوارد به سنین کودکی رسیده اند. تام علاقه ی زیادی به دیدن یک شاهزاده واقعی از نزدیک دارد و به همین خاطر به نزدیکی قصر پادشاه می رود و از دور به تماشای پسری که به نظر شاهزاده است، می نشیند. او سعی می کند تا به نرده های قصر نزدیک شود که نگهبانی او را می زند و دور می کند، در همین هنگام شاهزاده ادوارد مانع نگهبان شده و تام را با خود به قصر می برد. آن ها تصمیم می گیرند تا لباس هایشان را با یکدیگر تعویض کنند و در این لحظه متوجه ی شباهت شان به یکدیگر می شوند به طوری که کسی نمی تواند آن ها را از یکدیگر تشخیص دهد.
ادوارد با لباس تام به محوطه قصر می رود و نگهبان او را می زنند و بدون توجه به حرف هایش او را از قصر بیرون می کنند. ادوارد به سختی راه خانه ی تام را در پیش می گیرد و پدر تام که گدایی می کند او را در راه می بیند و به خانه می برد. رفتار پدر تام با ادوارد سختگیرانه است و مدام او را اذیت می کند، بنابراین ادوارد سعی می کند تا از دست او فرار کند، در این بین شخصی به نام ” مایلز ” به ادوارد کمک می کند تا او دوباره به قصر برگردد.
از سوی دیگر همه ی درباریان فکر می کنند که شاهزاده دیوانه شده است و رفتارهای او را عجیب و دور از شان یک شاهزاده قلمداد می کنند. در همین اوضاع و احوال پادشاه هنری هشتم از دنیا می رود و همه آماده ی شروع پادشاهی ادوارد می باشند. روز تاجگذاری نزدیک می شود و … .
بخشی از کتاب شاهزاده و گدا؛ نشر افق
شاهزاده و ولگردها
سپیده دم روز بعد گروه ولگردها راهپیمایی خود را آغاز کرد. زمستان بود. آسمان ابری بود و هوا سوز داشت. همه بد عنق بودند.
رئیس دزدها شاهزاده را به هرگو سپرد و به جان کانتی دستور داد کاری به کار شاهزاده نداشته باشد. به هوگو هم سفارش کرد که با شاهزاده مهربان باشد.
بعد از مدتی هوا معتدل تر شد و گروه کم کم روحیه اش عوض شد. حالا دیگر همه سر به سر هم می گذاشتند و به مسافران در جاده توهین می کردند، اما مسافرها راه را برای شان باز می کردند و جرئت نداشتند جواب شان را بدهند. گاه گاهی نیز آن ها پارچه و لباس های روی پرچین ها را جلوی روی صاحبخانه ها بر می داشتند؛ اما صاحبان آن ها نه تنها به ولگردها اعتراض نمی کردند بلکه انگار به خاطر نبردن خود پرچین از آن ها ممنون بودند.
به زودی آن ها به یک خانه ی روستایی هجوم بردند و کشاورز و خانواده اش با ترس و لرز هرچه داشتند از پستو درآوردند تا به آنها صبحانه بدهند؛ اما آن ها رفتار زننده ای با زن و دختر صاحبخانه داشتند و وقتی صبحانه شان را خوردند استخوان ها وسبزی های باقیمانده را به سر و صورت کشاورز و پسرش زدند. آن دو نیز دائما جا خالی می دادند؛ اما هربار که استخوانی به یکی از آن ها می خورد ولگردان هورا می کشیدند.
سپس به سر و کله ی یکی از دخترانی که از رفتار آن ها بدش آمده بود، کره مالیدند و وقتی هم که می خواستند بروند به صاحبخانه گفتند که اگر خبری از کارهای آن ها به گوش مقامات برسد بر می گردند و خانه اش را آتش می زنند. ظهر نزدیک روستای بزرگی رسیدند و بعد از این که یک ساعتی استراحت کردند، پراکنده شدند تا هر کدام از یک طرف وارد روستا شوند و شگردهای مختلفی را به کار ببندند.
شاهزاده را با هوگو به ده فرستادند. بعد از مدتی هوگو گفت: «من چیزی برای دزدیدن پیدا نکردم. باید گدایی کنیم.»
شاهزاد گفت: «پس خودت گدایی کن. من گدایی نمی کنم.»
هوگو تعجب کرد و گفت: «مگر تو از بچگی در خیابان های لندن گدایی نمی کردی؟ پدرت می گفت.»
-من؟! واقعا که ابلهی! آن مرد پدرم نیست. یاوه می گوید.
-اما من حرف پدرت را باور می کنم، چون آدم عاقل برای چیزی که نفعی برایش ندارد، دروغ نمی گوید. ولش کن . بیا برویم از آشپزخانه یک خرده چیز بدزدیم.
شاهزاده گفت: «ابله داری مرا خسته می کنی.»
هوگو گفت: «نه گدایی می کنی نه دزدی. باشد. پس تو دام شو تا من گدایی کنم.»
شاهزاده خواست جواب تندی به او بدهد که هوگو گفت: «هیس! یک نفر دارد می آید. قیافه ی مهربانی دارد. من خودم را به غش می زنم و تو گریه و ناله کن و بگو یک پنی به برادر مریض و بدبختت کمک کنند. اما تا وقتی هم که پول نداده گریه و ناله ات را قطع نکن.» …
کتاب شاهزاده و گدا اثر مارک توین با ترجمهی محسن سلیمانی توسط نشر افق به چاپ رسیده است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.