کتاب دخترک غمگینی که از دریا انتقام می گیرد بازنوشته ی دوآن لیکسین با ترجمه ی سمیه نوروزی توسط نشر آفرینگان به چاپ رسیده است.
در افسانه ها آمده است امپراتور یان، که قبل از پادشاهی کشاورز مشهوری بود به اسم شن نونگ، دختری داشت به نام نیووا. او کوچک ترین دخترش بود. نیووا دختری باهوش و دوست داشتنی بود و مردم خیلی به او علاقه داشتند. او عاشق خورشید و بیابان بود و به همه ی پرندگان و پرواز کردن آن ها حسادت می کرد. پدر نیووا خیلی کم خانه می ماند و برای همین هیچ کس نبود که با او بازی کند. او خیلی خیلی تنها بود. یک روز نیوا از پدرش خواهش کرد: «پدر، می توانی مرا ببری دریای شرقی تا طلوع خورشید را ببینم؟» امپراتور سرش را تکان داد و موافقت کرد. اما روزها، با طلوع و غروب خورشید، می گذشتند و امپراتور یان وقت نمی کرد نیووا را ببرد تا طلوع خورشید را ببیند. امپراتور سرش خیلی شلوغ بود. او همزمان که به مردمش یاد می داد درست و اصولی زمین های کشاورزی شان را زیر کشت ببرند، مشغول کشف استفاده های پزشکی از گیاهان مختلف هم بود تا … (برشی از متن کتاب)
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.