کتاب خداحافظ گاری کوپر – رومن گاری
۱۲۵,۰۰۰ تومان
نویسنده: رومن گاری
مترجم: سروش حبیبی
انتشارات: نیلوفر
توضیحات
کتاب خداحافظ گاری کوپر نوشته ی رومن گاری
رومن گاری «خداحافظ گاری کوپر» را در سال 1969 نوشت. «لنی» خسته از ماجراهای زندگی، خسته و فراری از جنگ به کوه ها پناه برده است. در کوه ها دیگر سر و صدایی نیست، شلوغی نیست. انسان ها به وضعیت ناب خود،طبیعت باز گشته اند. لنی از جنگ (که پدرش را در آن از دست داده) از این زندگی مدرن و شلوغ و پر از دردسر امروزی خسته است. او تنهایی در کوه های سوئیس را انتخاب کرده است تا از آن بالا، از قله ها به انسان ها و مشغله ها و دغدغه هایشان نگاه کند و آرامش خود را به رخشان بکشد. «خداحافظ گاری کوپر» کتابی فلسفی و در عین حال جامعه شناختی است. چرا که بر این انگاره بنا شده است که انسان سرنوشت خود را می سازد اما نه آنگونه که می خواهد. انسان ها ماشین ها را آفریده اند و اکنون این دنیای ماشینی بر آن ها غلبه کرده است. این کتاب عصیان جوانی را علیه جامعه ی مدرن نشان می دهد اما این عصیان از جنس خشونت نیست، بلکه عصیانی است که به انزوا و تنهایی منجر شده است. کتاب «خداحافظ گاری کوپر» رومن گاری را شاید بتوان معروف ترین کتاب او دانست که به زبان های بسیاری در جهان ترجمه شده است و در ایران نیز با استقبال زیادی مواجه شد.
کتاب خداحافظ گاری کوپر نوشته ی رومن گاری می باشد که سروش حبیبی آن را به فارسی ترجمه کرده و توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
ویژگیها
توضیحات تکمیلی
وزن | 320 گرم |
---|---|
ابعاد | 210 × 140 میلیمتر |
تعداد صفحات | 288 |
نوع جلد | جلد نرم |
نوبت چاپ | 11 |
قطع | رقعی |
برشی از متن کتاب
برشی از متن کتاب
دو
اردک می خواست چون پایش چلاق بود و می لنگنید و او را هم لرد بایرون صدا کنند. رنگ نارنجی فوق العاده قشنگی داشت و هر بار که دختر بغلش می گرفت می گفت:«کوا؟ کوا؟» انگاری یک فرانسوی صحیح النسب. بعد، سرش را لای پرهایش فرو می برد و به خواب می رفت و دختر مجبور بود ساعت ها همانطور بماند و او را نگه دارد. او با همه ی اردک های لنگ روابط بسیار دوستانه داشت و به دست آوردن دل آن ها را از هر کار دیگری بهتر بلد بود. در دریاچه کاکاییها و قوهایی هم بودند که از سفیدی به خامه ی لای نان خامه ای می مانستند و از این ها که بگذری مرغهای سیاه دیگری با سر و وضعی مفلوک و بفهمی نفهمی زحمتکش وار و او اغلب می آمد و به آن ها خوراکی می داد. در ژنو به این گوشه خیلی بیش از جاهای دیگر علاقه داشت. هفته ای دو روز هم در جمعیت حمایت از حیوانات کار می کرد. همه ی مسائل دنیا را که نمی شد یک باره حل کرد. هر کار باید از جایی شروع شود.
می بایست یک ساعت دیگر برود به بیمارستان تا پدرش را بیاورد و هنوز پولی برای پرداخت صورتحساب بیمارستان پیدا نکرده بود. تازه بنزین تریومفش هم داشت تمام می شد. هیچکس باور نمی کرد که دختر کنسول آمریکا در ژنو از بی پولی هنوز ناهار نخورده باشد و این همان چیزی بود که او می خواست. هیچکس نمی بایست از این چیزها بویی ببرد. دولت آمریکا برای همین به کنسول هایش پول می دهد: برای حفظ آبرو. پدرش به آمریکا به قدری خوب خدمت کرده بود که عاقب، با وجود مصونیت سیاسی اش الکلی شده بود. واقعا عجیب است.
نظرات
هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است