کتاب بیلی بی حوصله (فسقلی ها 14)

۱۵,۰۰۰ تومان

ناموجود

  • برای پیش دبستانی ها و سال های اول و دوم
  • از سری کتاب های بنفشه
  • نویسنده: تونی گراس
  • مترجم: سارا قدیانی
  • انتشارات: قدیانی

۱۵,۰۰۰ تومان

توضیحات

کتاب بیلی بی حوصله جلد 14 از مجموعه کتاب های فسقلی ها نوشته ی تونی گراس و ترجمه ی سارا قدیانی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

بیلی پسر کوچولوی خیلی خوب و خوش اخلاقی بود. اما وقتی بیکار می شد خیلی زود حوصله اش سر می رفت و شروع می کرد به انجام دادن کارهایی که سر وصدای زیادی ایجاد می کرد و این همه سر و صدا برای سایر اعضای خانواده آزار دهنده بود. اما طولی نکشید که …

داستان های این مجموعه با زبانی ساده و قابل فهم، اشاره به مسائل تربیتی و اجتماعی کودکان دارد. شخصیت اصلی هر یک از داستان های این کتاب دختر یا پسر کوچولویی است که یک رفتار زشت و یا عادت منفی در خود دارد که در پایان داستان متوجه رفتار اشتباه خود می شود. چهار جلد از این مجموعه داستان ها در پایان کتاب فارسی دوره ی دبستان به عنوان کتاب مناسب برای کودکان معرفی شده است. مجموعه ی 30 جلدی فسقلی ها برگزیده ی کتاب برتر ششمین، هشتمین، دهمین و یازدهمین دوره ی جشنواره ی کتاب آموزشی رشد می باشد.

 

0/5 (0 نظر)

ویژگی‌ها

توضیحات تکمیلی

وزن 50 گرم
ابعاد 220 × 220 میلی‌متر
موضوع

داستان های تربیتی

تعداد صفحه

12

قطع

خشتی

نوع جلد

نرم

نوبت چاپ

22

برشی از متن کتاب

برشی از متن کتاب

” بیلی ” پسر خوب و خوش اخلاقی بود. فقط یک عیب داشت: حوصله اش زود سر می رفت! او وقتی بیکار می شد، بی حوصله ترین پسر دنیا می شد. بعد از ظهر یک روز تعطیل، بیلی حوصله اش سر رفت. مادر بیلی توی آشپزخانه بود، او مشغول تمیز کردن در و دیوار و زمین آشپزخانه بود. بیلی پیش او آمد و گفت: مامان، حوصله ام سر رفته. چه کار کنم؟ مادر گفت: توپت را بردار و برو توی حیاط توپ بازی کن. بیلی گفت: فکر خوبی است! و توپش را برداشت و به حیاط رفت. بیلی مشغول توپ بازی شد. او توپ را به طرف در شوت می کرد. توپ به در می خورد و دامب دامب صدا می داد. مادر ناراحت شد. در را باز کرد تا به بیلی بگوید که توپش را به در نکوبد. ناگهان توپ خیس و گلی به آشپزخانه پرت شد و همه جا را کثیف کرد. مادر با ناراحتی گفت: وای، دیدی چه کار کردی بیلی؟ برو توی اتاقت بازی کن! بیلی گفت: فکر خوبی است! بعد هم دوید و به اتاقش رفت تا کمی طبل بزند. مادربزرگ بیلی در اتاق کناری خوابیده بود. او با صدای طبل از خواب پرید، و فریاد زد: وای بیلی، این قدر سر و صدا نکن! برو پیش پدرت، ببین چه کار می کند. بیلی گفت: فکر خوبی است! و به اتاق پدر رفت. پدر، پشت میز نشسته بود و کارهای اداری اش را انجام می داد. او به بیلی گفت: همین جا ساکت و آرام بنشین و حواس مرا پرت نکن. بعد هم کتاب خنده داری به او داد تا بخواند و سرگرم شود. بیلی نشست و مشغول خواندن شد. خیلی زود صدای خنده اش بلند شد. پدر گفت: هیس…ساکت باش! اما بیلی نمی توانست جلوی خنده اش را بگیرد. بنابراین….

0/5 (0 نظر)

نظرات (0)

اولین نظر را برای “کتاب بیلی بی حوصله (فسقلی ها 14)” ثبت کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نظرات

هیچ نظری برای این محصول ثبت نشده است

منوی سایت