loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب یخ زده چون شب (مجموعه برف چون خاکستر 3)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب یخ زده چون شب سومین جلد از مجموعه ی برف چون خاکستر نوشته ی سارا راش و محمد صالح نورانی زاده توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.

سه ماه از مرگ پادشاه آنگر توسط ماتر گذشته، ولی با این وجود احساس می شود او زنده است و توانسته با ایجاد جادویی قوی و موثر به وسیله ی رلین همسر پادشاه جسی که حکمران ونترالی می باشد، حکومت ونترالی را به ورطه ی سقوط بکشاند. آنگرا به رلین کمک کرده تا به همسر خود خیانت و جسی را از مقام پادشاهی خلع کند. میرا توسط مردی به نام رِرز که یکی از رهبران مسلک تطهیر است از سیاهچال نجات پیدا می کند و ماتر و بقیه ی دوستانشان نیز توسط دوشس بریجیت که مادر پادشاه جسی است از سیاهچال ها آزاد می شوند، تنها شرط دوشس برای اعطای آزادی به آن ها خارج کردن نوه هایش از قصر آشوب زده و مراقبت از آن ها توسط ماتر و همراهانش است. میرا برخی اوقات صدای آنگرا را در ذهن خود می شنود و این موضوع او را به شدت آزار می دهد. او سعی دارد بار دیگر قدرت را از آنگرا تصاحب کند و سرزمین و مردمانش را از شر جادوهای او در امان بدارد و ... .

مجموعه ی 3 جلدی برف چون خاکستر مجموعه ای تخیلی می باشد که دختری به نام مِیرا داستان های آن را نقل می کند. اسپرینگ (بهار)، سامر (تابستان)، اوتم (پائیز) و وینتر (زمستان) چهار منطقه از سرزمین سیزن (فصل ها) می باشند، که هر کدام پادشاه و قلمرو مخصوص به خود را دارند و بر روی دره ای جادویی واقع شده اند که حافظ بقای آن ها می باشد. آنگرا مانو، پادشاه اسپرینگ به سرزمین وینتر حمله می کند  و موفق می شود جادوی آن جا را شکسته و پس از ویرانی های بسیار، مردمان این سرزمین را به بردگی بگیرد. هشت نفر از آن ها موفق به فرار می شوند و حالا در سرزمینی دور افتاده در کنار هم زندگی می کنند؛ آن ها سعی دارند با پیدا کردن قاب آویزهای جادویی مربوط به سرزمین شان، دوباره آن را از دشمن پس گیرند. میرا در کنار سِر پادشاه سرزمین وینتر، پسر او ماتر و آلیسون همسرش و جند زن و مرد مبارز دیگر سعی دارند سرزمین شان را از جادوی آنگر پاک کنند و آزادی را به مردمان خود ببخشند. اما در این بین میرا نمی داند خود او حلقه ی اصلی حل بسیاری از مشکلات است.

 


برشی از متن کتاب


... رز دهانش را باز می کند وهمزمان انگشتش را بالا می آورد. بعد از یک ثانیه، به دروازه اشاره می کند. «رسیدن.» در حالی که به آلین خیره شده ام و به سمت دروازه می دوم، آن را محکم به دیوار بالایش می چسبانم. آلین روی صندلی راننده ی یک گاری نشسته است. تا زمانی که رز و اوآنا گاری را به داخل محوطه می آورند و در را می بندند، دارم با نگرانی به دور گاری می چرخم. چشمانی آبی رو به من پلک می زنند، یکی از آنها زیر گوشت متورم اطرافش ناپدید شده و از زخمی که بالای دیگری خورده است، خون می چکد. یکی از فرزندان برفاب ماتر است، موهای سفیدش اطراف صورتش نمدی شده است. حدس می زنم: «فیل؟» سرش را به نشانه ی تائید تکان می دهد. مثل سگی که جلوی اربابش نشسته باشد، می لرزد. زیر لب می گوید: «ملکه ... ملکه ی من ...» و گفتن همین دوکلمه او را درهم می شکند. از گاری پایین می آید و درحالی که دستانش را روی سرش گرفته است و پاهایش می لرزند، خودش را روی زمین جمع می کند. -متأسفم ... نمی خواستم ... خیلی سعی کردم ... با نفسی بریده به او خیره می شوم. چی شده؟ در گوشه ی ذهنم صدای ملایم اوآنا را می شنوم، مثل این است که باد در گوشم بپیچد اما وقتی چشمانم به ماتر می افتد، همه چیز ساکت می شود. روی کف گاری و به یک سمت دراز کشیده ، انگار که بدنش را در گاری انداخته و بعد سریع دور شده اند. خون کل سمت راست سرش را پوشانده و قسمت های نزدیک به شقیقه اش هم از همه جا تیره تر است. بانداژ سرخ از خون از پیشانی اش آویزان است و سینه اش با هر نفس بالا و پایین می رود. قبلا هم آسیب دیدنش را بعد از مأموریت هایی که در اردوگاه انجام می داد یا جلسات تمرینی خیلی شدید، دیده ام اما طی همه ی آن زجرهایی که کشیده، همیشه دردش را فریاد می زد اما هرگز بی هوش نبود. همیشه می توانست به من نگاه کند. تا کنون متوجه نشده بودم که چنین چیزی چقدر در تثبیت ضربان قلبم موثر است. اوآنا شانه ام را لمس می کند. زیرلب التماس می کند: «باید ببریمش داخل، عزیزم.» و متوجه می شوم که جلوی رز و آلین ایستاده ام و نمی گذارم ماتر را از گاری بیرون آورند. به عقب و سمت فیل می پرم که گریه می کند. وقتی به سمتش بر می گردم، می بینم که ایستاده است. بازوانش را آن چنان محکم به دور خودش گرفته که می ترسم هرلحظه خودش را نصف کند. «چی شده؟» سوالم چنان محکم به فیل کوبیده می شودکه باعث تلوتلوخوردنش می شود. کف دستانش را روی چشمانش می گذارد و محکم فشار می دهد. «نه ...» هرلحظه که به حرف نزدنش ادامه می دهد، تصور احتمالات مختلف در سرم جان می گیرند. تصویر ماتر که به دنبال من از کوه ها بالا می رود و بعد سقوط می کند؛ تصویر فرار کردنش از رینتیرو و بعد محاصره شدن به دست سربازان آنگرا ... فیل پشت دستانش چیزی زمزمه می کند. -           چی؟ دستانش را پایین می اندازد. به من نگاه می کند و بعد به ماتر می نگرد که رز و آلین او را داخل قصر می برند و شل و ول به آن ها آویزان است. فیل نجوا می کند: «باید یه کاری می کردم صداها ساکت بشن.» بدنم داغ می شود. حدس می زنم: «آنگرا؟» فیل ناله ای آرام می کند و سرش را به نشانه ی تأئید تکان می دهد .....    

نویسندگان: سارا راش و محمدصالح نورانی زاده انتشارات: باژ  


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب یخ زده چون شب (مجموعه برف چون خاکستر 3)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل