loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب گریشا 3 (تباهی و خیزش)

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره‌ی کتاب گریشا 3 (تباهی و خیزش)

کتاب "تباهی و خیزش" جلد سوم از مجموعه داستان‌های "گریشا" می‌باشد که داستانی تخیلی و جذاب را در اختیار مخاطب نوجوان قرار می‌دهد.

ماجرا در نتیجه‌ی آغاز یک نبرد سخت و خونین شکل می‌گیرد. تارین، همراه با سپاهی متشکل از هیولاهایی خطرناک و شکست‌ناپذیر به راوکا حمله می‌کند. در مقابل گروهی از سربازان قدرتمند گریشا با رهبری آلینا، به جنگ با این غارتگران می‌پردازند؛ مبارزه‌ای که در نهایت، به شکست سخت گریشاها منجر گشته و اغلب اعضای این گروه را نابود می‌سازد. تارین در نتیجه‌ی پیروزی، راوکا را تحت تصرف خود درمی‌آورد. او، آلینا و سایر اعضای باقی مانده از ارتش مقاومت را به شدت مجروح می‌کند.

تحت چنین شرایط اسفناکی، کشیشی قدرتمند و پرنفوذ با نام "آپارت"، به یاری آلینا و دوستان مجروحش می‌شتابد. آپارات در کلیسای جامع سپید، واقع در زیرزمین‌های به هم پیوسته و غارهای وسیع راوکا حکومت می‌کند. این مرد جهت بهبود وضعیت جسمانی آلینا و دوستانش، تلاش زیادی را صرف کرده و آن‌ها را به زیر زمین و محل زندگی خود منتقل می‌نماید. در این میان، مل نیز همچون همیشه در کنار معشوق خود قرار دارد. وی به صورت شبانه‌روزی از آلینا مراقبت می‌کند. اما پس از مدتی، آپارات مانع از حضور او بر بالین دختر قصه می‌شود.

آپارات، آلینا را به عنوان الهه‌ای مقدس به مردمان خویش معرفی می‌کند؛ الهه‌ای که از قدرتی ماورایی بهره‌مند می‌باشد و توانایی حفظ جان مردم را دارد. شهروندان این سرزمین، به تبعیت از فرامین آپارات، به پرستش و ستایش آلینا می‌پردازند؛ غافل از اینکه، الهه‌ی مورد نظر، از قدرت جسمانی نابسامان و ضعیفی برخوردار می‌باشد. حضور آلینا در غارهای نمور و دوری از سطح زمین، روزبه‌روز از قدرت و سلامت او می‌کاهد. ولی آپارات، بدون توجه به این موضوع، همواره مانع خروج دختر قصه از غارهای زیرزمینی گشته و وی و یاران به‌جای مانده از نبرد پیشین را تحت مراقبت‌های ویژه‌ای قرار می‌دهد.

قوانین حاکم در کلیسا و عدم آزادی عمل از یک سو، و دور نگاه داشتن مل از آلینا، از سویی دیگر، این دختر را مورد آزار قرار می‌دهد. آپارات و آلینا، تنها راه نجات سرزمین راوکا و شکست و نابودی تارین را در بدست آوردن "مرغ آتش" و همچنین یافتن سومین "فزون‌ساز موروزوا" می‌دانند؛ عواملی مهم که آلینا توانایی دستیابی به آن‌ها را دارد اما جهت حفظ جان خویش و دوستانش از بدست آوردن‌شان، ابراز ناتوانی می‌کند.

شخصیت‌های اصلی قصه، "آلینا" و "مل" نام دارند. آن‌ها دختر و پسری هستند که همراه با یک‌دیگر، در یتیم‌خانه‌ای کوچک پرورش یافته‌اند. دوستی دوران کودکی آلینا و مل، هم‌اکنون به عشقی دوطرفه مبدل شده است؛ عشقی جاودان که مانع از جدایی آن‌ها می‌شود. آلینا، از اهالی سرزمین جادویی "راوکا" و اعضای گروه "گریشا" می‌باشد؛ گروهی که از قدرت‌هایی باورنکردنی و منحصربه‌فردی همچون احضار باد و ... برخورداند. گریشاها، با استفاده از این توانایی‌های خود، می‌توانند در برابر ظالمان ایستادگی نمایند. "تارین"، یکی از دشمنان بزرگ و سرسخت سرزمین راوکا و گریشاها است. او همواره خواستار نابودی و مرگ آلینا می‌باشد.

 

برشی از متن کتاب گریشا 3 (تباهی و خیزش) اثر لی‌باردوگو

فصل 13

آخرش همه ماندند. حتی زویا. گرچه تمام طول راه تا دی‌وا استولبا یک‌ریز و یک نفس غرغر کرد.

توافق کرده بودیم به دو گروه تقسیم بشویم. تامار، نادیا و آدریک همراه دیوید، جنیا و میشا سفر می‌کردند. قرار بود در یکی از ده‌های حاشیه‌ی جنوب شرق دره مکان اقامتی بیابند. جنیا باید صورتش را پنهان نگه می‌داشت اما اهمیتی نمی‌داد. شالش را دور سر پیچیده و گفته بود: «می‌شم زنی مرموز.» یادش انداختم زیادی جالب توجه نباشد.

من و مل همراه زویا، هارشاو و تولیا به داخل سیکورزوی سفر می‌کردیم. می‌دانستیم از آنجایی که به مرز نزدیک هستیم، احتمالا با سربازان بیش‌تری روبه‌رو بشویم اما امیدوار بودیم بتوانیم قاطی سایر پناهندگانی بشویم که سعی داشتند پیش از بارش اولین برف از سیکورزوی عبور کنند.

اگر تا دو هفته‌ی دیگر از سیکورزوی برنمی‌گشتیم، تامار با هر قوایی که امکان داشت آپارات به کاریه‌وا بفرستد ملاقات می‌کرد. خوش نداشتم او و نادیا را تنها بفرستم، اما من و مل نمی‌توانستیم گروه‌مان را بیش از این تقسیم کنیم. می‌گفتند غارتگران شو نزدیک مرز به مسافران راوکایی دستبرد می‌زنند و می‌خواستیم برای دردسر آماده باشیم. دست کم تامار سولدات‌سل را می‌شناخت و سعی کردم به خودم اطمینان بدهم که او و نادیا هر دو جنگجویانی با تجربه هستند.

این را هم نمی‌دانستم با سربازهایی که می‌آمدند باید چه می‌کردم. اما پیام را فرستاده بودند و باید باور می‌کردم که راهی می‌یافتیم. شاید تا آن موقع مرغ آتش را یافته بودم و نقشه‌ای توی ذهنم شکل گرفته بود. نمی‌توانستم زیاد به آینده بیندیشم. هر دفعه که این کار را می‌کردم، حس می‌کردم هراس به من چنگ می‌اندازد. انگار دوباره رفته بودم زیرزمین و هوایی برای تنفس نبود و انتظار می‌کشیدم دنیا روی سرم بیاید پایین.

گروه‌مان موقع سپیده‌دم راه افتاد و دیگران را خفته در سایه‌ی صخره تنها گذاشتیم. فقط میشا بیدار بود، با چشمانی اتهام‌آمیز نگاه‌مان می‌کرد و به پهلوی بوتیمار سنگ می‌زد.

مل با تکان دستی او را فرا خواند و گفت: «بیا اینجا.» خیال کردم میشا تکان نخواهد خورد، اما پا کشان به سمت‌مان آمد و با بدعنقی چانه‌اش را داد جلو. «اون سنجاق رو که آلینا بهت داد، داری؟»

میشا به تایید سری تکان داد...

کتاب تباهی و خیزش سومین جلد از مجموعه‌ی گریشا، اثر لی باردوگو با ترجمه‌ی بهنام حاجی‌زاده توسط نشر باژ به چاپ رسیده است.



  • نویسنده: لی باردوگو
  • مترجم: بهنام حاجی‌زاده
  • انتشارات: باژ

لی باردوگو


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب گریشا 3 (تباهی و خیزش)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل