loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب پنجره ی بزرگ (مجموعه ماجراهای بچه های بدشانس 3)

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
38,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب پنجره‌ی بزرگ جلد سوم از مجموعه‌ ماجراهای بچه های بدشانس نوشته‌ی لمونی اسنیکت و ترجمه‌ی زهرا زرکش با تصویرگری برت هلکوئیست از سوی نشر ماهی به چاپ رسیده است.

بچه های بیچاره‌ی خانواده ی بودلر داشتند در کنار قیم مهربانشان دکتر مونتگمری به آرامش می رسیدند؛ اما با مرگ ناگهانی او مجبور می شوند دوباره پیش آقای پو برگردند! آقای پو هم به دنبال پیدا کردن قیمی جدید برای آنها، عمه ژوزفین را گزینه‌ی مناسبی دانسته و بچه ها را پیش او می برد. عمه ژوزفین در کلبه ای بزرگ، بالای تپه ای مشرف به دریاچه‌ی لاکریموس زندگی می کند. نمای بیرون خانه طوری است که انگار هر لحظه ممکن است داخل دریاچه سقوط کند و این کمی بچه ها را به وحشت می اندازد. عمه ژوزفین فردی بسیار مبادی آداب است و درباره‌ی برخی مسائل حساسیت زیادی به خرج می دهد. او از بچه ها انتظار دارد موقع حرف زدن کلمات و جملات مناسب و درست از لحاظ دستوری استفاده کنند و کاری با لوازم برقی و گازی نداشته باشند. او خودش هم از این نوع وسایل خانه دوری می کند و اعتقاد دارد که استفاده از آنها خطرناک است و امکان دارد در اثر سهل انگاری برق او را بگیرد و یا دچار آتش سوزی شود. عمه در خانه اش یک کتابخانه‌ی بزرگ دارد و از آنجا که بچه ها عاشق کتاب هستند، همین امر باعث می شود آنها خیلی زود خود را با شرایط جدید وفق بدهند. اما این اوضاع طولی نمی کشد و با آشنایی عمه ژوزفین با شخصی به نام کاپیتان شام همه چیز تغییر می کند.

مجموعه‌ی ماجراهای بچه های بدشانس در سیزده جلد مختلف به چاپ رسیده و داستان سه خواهر و برادر به نام های ویولت، کلاوس و سانی را روایت می کند که طی یک آتش سوزی پدر و مادر خود را از دست داده و مدتی تنها و بی کس زندگی می کنند؛ تا اینکه تحت حمایت دوست نزدیک و همکار پدرشان یعنی آقای پو قرار می گیرند. پس از مرگ والدین، ثروت هنگفت آنها به بچه ها می رسد اما زمانی می توانند ازآن استفاده کنند که ویولت دختر بزرگ خانواده به هجده سالگی برسد. در این بین یکی از فامیل های دور آنها که کُنت اُلاف نام دارد، تصمیم دارد به هر ترتیبی که شده ثروت هنگفتی که به بچه ها ارث رسیده را به چنگ بیاورد. او در این راه به کارهای خطرناک و آزار دهنده ای دست می زند و برای بچه ها دردسرهای زیادی درست می کند.

 


برشی از متن کتاب


کلاوس با خوشحالی پرسید: "کتابخونه؟! شما کتابخونه دارین؟!" عمه ژوزفین گفت: "البته. مگه جای دیگه ای هم میشه این همه کتاب دستور زبان رو نگه دارم؟ اگه آبدوغ خیارتون رو تموم کردید، کتابخونه رو بهتون نشون بدم." ویولت صادقانه گفت: "من حتی نمی تونم یه قاشق دیگه بخورم." سانی به نشانه‌ی موافقت جیغ زد: "آیرم!" عمه ژوزفین گفت: "نه، نه، سانی، "آیرم" از نظر دستوری صحیح نیست. تو باید بگی منم شامم رو تموم کردم." سانی پا فشاری کرد: "آیرم" عمه ژوزفین گفت: "خدای من،‌شماها واقعا به یادگیری دستور زبان احتیاج دارید. بیش تر هم، به همین دلیله که می ریم کتابخونه. بیاین بچه ها." بودلرها کاسه های نیم خورده‌ی آبدوغ خیارشان را رها کردند و پشت سر عمه ژوزفین راه افتادند. از راهرو که رد می شدند، مراقب بودند که به هیچ دستگیره ای دست نزنند. عمه ژوزفین انتهای راهرو ایستاد و دری را که ظاهری معمولی داشت، باز کرد اما وقتی بچه ها از لای در رفتند تو، به اتاقی پا گذاشته بودند که هر جوری بود جز معمولی. کتابخانه، مثل اغلب اتاق ها، نه مربع شکل بود نه مستطیل بلکه مثل یک بیضی،‌قوس دار بود. یکی از دیوارهای قوس دار اتاق به چندین ردیف کتاب اختصاص داده شده بود که تک تک آن ها راجع به دستور زبان بود. یک دوره دایره المعارف اسامی در یک سری از قفسه های ساده‌ی چوبی _که قوس دار بود تا با دیوار جور در بیاید_  قرار داشت. کتاب های بسیار قطور تاریخچه‌ی افعال در قفسه هایی فلزی ردیف شده بود که پولیش شده بود و برقی خیره کننده داشت. و کتاب های راهنمای کاربرد صفت، جوری در قفسه های شیشه ای چیده شده بود انگار که به جای خانه‌ی شخصی، برای فروش تو مغازه بود. وسط اتاق هم، راحتی هایی بود که زیرپایی داشت تا موقع کتاب خواندن آدم بتواند پاهایش را روی آن بگذارد. اما این دیوار دیگر اتاق بیضی شکل بود که توجه بچه ها را به خود جلب کرد. در انتهای دیوار _از کف تا سقف_ پنجره ای بود، دقیقا با یک شیشه‌ی بزرگ قوس دار، که آن طرف اش چشم اندازی فوق العاده از لاکریموس دیده می شد. وقتی بچه ها جلوتر رفتند تا از نزدیک به آن نگاهی بیندازند، حس کردند انگار بر فراز دریاچه‌ی قیرگون پرواز می کردند به جای این که فقط به آن نگاه کنند. عمه ژوزفین آهسته گفت: "تنها از این راه دوره که می تونم نگاه کردن به دریاچه رو تحمل کنم. اگه بهش خیلی نزدیک بشم، خاطره‌ی آخرین گردشم توی ساحل با آیکِ عزیزم برام زنده می شه. من بهش هشدار دادم، یک ساعت صبر کنه تا از غذا خوردن اش بگذره بعد بره تو دریاچه اما اون فقط چهل و پنج دقیقه صبر کرد؛ لابد فکر کرده کافیه." کلاوس پرسید: "اون دچار گرفتگی عضله شد؟ چیزی که میگن اگه بعد از غذا خوردن یه ساعت صبر نکنی و شنا کنی پیش میاد." عمه ژوزفین گفت: "این یه دلیلشه اما دلیل دیگرش اینه که توی دریاچه‌ی لاکریموس اگه بعد از غذا خوردن یه ساعت صبر نکنی، زالوهای لاکریموس بوی غذا رو حس می کنند و بهت حمله می کنند...      

نویسنده: لمونی اسنیکت مترجم: زهرا زرکش انتشارات: ماهی

لمونی اسنیکت


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پنجره ی بزرگ (مجموعه ماجراهای بچه های بدشانس 3)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل