loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب همه فرزندان خداوند بال دارند

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره کتاب همه فرزندان خداوند بال دارند

این نمایش‌نامه‌ی جنجالی که در آن تبعیض نژادی موضوع محوری داستان است، برای اولین بار در سال 1924 منتشر شد. اونیل نویسنده، در این اثر نه تنها به پایمال شدن حقوق سیاهان معترض است که به طور کلی مخالف هرگونه دسته‌بندی انسان‌ها از روی ظاهر است.

در ابتدا و در صحنه‌ی اول کودکان سیاه و سفید بدون هیچ اختلاف و توجهی به ظاهرشان در کنار هم مشغول بازی هستند. ‍»الا» دختر سفید پوستی است که در ابتدا از سفیدپوست بودنش گله‌مند است و در پی جسارتی که «جیم» پسر سیاه پوست از خود نشان می‌دهد؛ با او ارتباطی صمیمی فارغ از هرگونه تفاوت نژادی و رنگ پوست برقرار می‌کند، اما با گذشت زمان این تفاوت‌ها عاملی می‌شوند تا از هم فاصله بگیرند. «جیم» هم‌چنان «الا» را دوست داشته و در قبال او احساس مسئولیت می‌کند و همین امر زمینه‌ی اتفاقات و رخدادهایی است که در ادامه‌ی نمایش‌نامه می‌آیند.

در واقع نویسنده با نگارش این موضوع که البته بارها و بارها به صورت‌های مختلف به آن پرداخته شده، با نگاهی دیگر تمام تبعیضات را ناشایست دانسته و انسان‌ها را تنها به خاطر انسانیت‌شان والا می‌شمرد. این اثر جزء آثاری است که در فرهنگ‌سازی نقش مؤثری دارد.

دیالوگ‌هایی که به تحقیر شخصیت‌های داستان تنها به دلیل متفاوت بودن رنگ پوست‌شان می‌پردازد؛ به قدری منزجرکننده هستند که روح خواننده را می‌آزارد، و از این لحاظ نویسنده را به هدف خود که درگیر کردن حس مخاطب با موضوع است؛ می‌رساند و او را به این فکر وا می‌دارد که چرا چنین مسائل بی‌اهمیتی باید میان انسان‌ها که اشرف مخلوقاتند؛ مطرح باشد؟ حتی اگر عمیق‌تر فکر کند می‌بیند همین مسائل پیش پا افتاده چنان در وجود و ضمیر ناخودآگاهمان ریشه دوانده که خواه ناخواه، کم و بیش هر یک از ما گرفتار مسائل این‌چنینی هستیم؛ همین گرفتار شدن‌های ناخودآگاهانه عاملی شده‌اند که جیم و الا حتی بعد از ازدواج با یکدیگر با مسائلی دست و پنجه نرم کنند که تنها عاملش تفاوت رنگ پوست و تبعیضاتی است که بین افراد جامعه امری عادی تلقی می‌شود...

کتاب همه فرزندان خداوند بال دارند، اثر یوجین اونیل و ترجمه‌ی بیتا دارابی می‌باشد که توسط انتشارات سبزان به چاپ رسیده است.


برشی از متن کتاب


صحنه‌ی سوم:   صحنه: همان کنج، پنج سال بعد. تغییر زیادی صورت نگرفته. یک شب بهاری است. لامپ آویزان سقف، چهره‌ها را با زشتی ظالمانه‌شان نمایان می‌کند. سر و صدای خیابان همان است اما مقطع‌تر، گویی در اثر خستگی و فرسودگی از شور و حال افتاده است. دو نفر عبور می‌کنند. یکی سیاه و یکی سفید. آن‌ها خسته هستند. هر دو خمیازه می‌کشند اما هیچ کدامشان نمی‌خندند. صدای خنده‌ای از دو خیابان برنمی‌خیزد. از خیابان سفیدها، آن صدای زیر، تو دماغی‌تر از همیشه و اندکی مست از دکان سلمانی در گام بسیار بالا، نیمه‌ی آخر آواز کر «وقتی که تو را از دست دادم» را ضجه می‌زند. صدای طرف سیاه، کمی ضعیف در نوبت خود، با نیمه‌ی آخر «در انتظار رابرت ای لی» جواب می‌دهد. و بعد سکوت برقرار می‌شود. شورتی وارد می‌شود؛ زمخت‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. نمونه‌ای از یک گنگستر. او منتظر ایستاده و با کمی مستی آواز می‌خواند و به پایین خیابان نگاه می‌کند. شورتی: (خشمگین) این فس‌فسو مث اینکه قرار نیس بیاد. (شروع به آواز خواندن می‌کند.) «او برای خودش یک کیمونوی زرد دوخته و پوشیده بود. یک طپانچه لوله آبی کالیبر چهل و پنج داشت تا با آن شوهر ظالمش را بکشد.» (سپس متکبرانه می‌گوید.) البته خودش که نه! نه اینکه خودش بزنه. اون که جرأتشو نداره. هنو جوجه‌اس. آره این بهش میاد. (الا وارد می‌شود. فقیرانه لباس پوشیده، صورتش رنگ پریده و زیر چشم‌هایش گود رفته. صدایش سرد و خسته است.) شورتی: پیغومو گرفتی؟ الا: آره اومدم دیگه. شورتی: چطوریایی؟ الا: خوبم. (مکث. او متعجبانه به الا نگاه می‌کند.) شورتی: (کمی دست‌پاچه) خب فک کنم تو منتظری یه خبرایی از میکی بت بدم، ها؟ الا: نه. شورتی: ینی میخوای بگی نمیخوای بدونی اون کجاس و چیکا می‌کنه؟ الا: نه. شورتی: اونوخ از کی تا حالا؟ الا: خیلی وقته. شورتی: (بعد از مکث با شرارتی موش صفتانه) جوجه، بین خودمون بمونه‌ها - زودتر از اینا از دستش خلاص میشی. هم تو هم بقیه‌ی زن‌هایی که انداختتون دور. من در جریانم. موقع تمریناش تماشاش کردم. سر مسابقه‌ی بعدیش بیا ببین! اونه که می‌بازه. نه حریفش. همه‌ی زنایی که مچل کرده می‌ریزن اونجا- اونا میان که مچلش کنن. همه‌ی شما طرف حریفو می‌گیرین. اونم دیگه وقتی واسش نمی‌مونه. شماها روش آب می‌ریزین، صورتشو اسفنجی می‌کنین. کار ضربه‌گیرشو می‌سازین. - بعدش ضربه‌گیره می‌افته و میکی فقط دکمه‌اش گیرش میاد و دیگه نمی‌تونه ورش داره - چون همه‌ی زور شماها پشت او ضربه است - هاها (خنده‌ای شیطانی می‌کند.) بعدم میکی - اول می‌افته رو زانوهاش - ( او این را با افتادن به حالت یک بوکسور گیج و منگ نشان می‌دهد.)...

نویسنده


یوجین گلدستون اونیل، نمایش‌نامه‌نویس برجسته و مشهور امریکایی، متولد 1888 و درگذشته‌ی 1953م. است که دریافت جایزه‌ی ادبی نوبل را در کارنامه‌ی خود دارد. او در مکاتب و سبک‌های فراوانی از ادبیات، به نمایش‌نامه نویسی پرداخته و از جانب هواداران و منتقدان با تحسین و تشویق روبه‌رو بوده است؛ به طوری که برخی آثار او را در سطح شاه‌کارهای شکسپیر محسوب کرده‌اند. آثاری از نویسنده:امپراطور جونز ... گوریل پشمالو ... فواره ... خداوندگار براون ... شاعرانگی ... نخستین آدم

نویسنده: یوجین اونیل ترجمه: بیتا دارابی انتشارات: سبزان

مشخصات


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب همه فرزندان خداوند بال دارند" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل