loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب نوروز می آید (قصه ای نو از افسانه)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب نوروز می آید نوشته ی محمدرضا یوسفی و تصویرگری سارا خرامان توسط نشر پیدایش به چاپ رسیده است.

خاله گرما باردار است و قرار است بهار را به دنیا بیاورد. دیوهای سیاه به شهر آن ها حمله کرده و شهر را با سیاهی، برف، بوران و سرما می پوشانند. آن ها به خانه ها و مردم شهر حمله می کنند و دنبال عمو نوروز می گردند. عاقبت زنی به آن ها می گوید خانه نوروز روشن و پر نور است. آن ها به خانه ی نوروز می روند و آن جا را پر از نور و روشنی می بینند. همسر نوروز خاله گرما خنجر نوروز را در دست گرفته است و دیوها از نور خنجر نمی توانند به او نزدیک شوند. دیوها متوجه می شوند نوروز به پشت کوه ها رفته و برای پیدا کردن او به سوی کوهها می روند. خاله گرما از شدت سرما یخ می زند و به کمک مادر و زنان شهر سر پا می شود، ولی ظاهرش با قبل متفاوت شده است. او یخ بسته و گرما از وجودش رخت بسته است و موهایش سفید شده است. با این حال او سعی می کند مردم شهر و پرنده ها و ماهی ها و حیوانات را یاری کند تا بتوانند زنده بمانند. او به ماهی ها که از دست دیوها فرار کرده اند و زیر یخ های رودخانه ی شهر زندگی می کنند، نان خرد شده می دهد، برای پرنده ها با پشم و گندم لانه می سازد و مردم شهر را تشویق می کند تا برف ها و یخ ها را پارو کرده و بشکنند و منتظر بهار باشند. وقت آمدن بهار می رسد و او پرنده ای را صدا می زند و انگشترش را به او می دهد تا برای نوروز ببرد و به او مژده ی آمدن بهار را بدهد. دیوها منتظرند نوروز بیاید و او از از بین ببرند. اما آن ها... کتاب مصور است و برای رده ی سنی " ب " و " ج " مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


در روز هفتم، عروسی خاله سوسکه و آقا موشه خیلی ساده و خودمانی برگزار شد. نه بابای خاله سوسکه ثروتمند بود که برای او طبال و دُهُلچی و شیپور زن خبر کند و نه آقا موشه چیزی داشت. او با یک کوله پشتی از همدان به دنبال بختش راه افتاده بود و آمده بود. از خوش اقبالی با خاله سوسکه عروسی کرد و به خانه بخت رفتند. چه خانه قشنگی! یک حیاط کوچک داشت، با حوض کاشی کاری شده در وسط آن و جوی آبی که از این طرف می آمد و از آن طرف می رفت. یک درخت توت هم در کنار حوض بود و تابستان شاخه هایش را رو سر حوض پهن می کرد و چه سایه ی خنکی داشت! کبوتر ها دسته دسته رو شاخه ها درخت می نشستند و بق بقو آواز می خواندند. سه تا پله که بالا می رفتی ایوان بود و روز ها خورشید به آن می تابید و شب ها ماه و همیشه آفتاب و مهتاب داشتند. یک اتاق کوچولو داشت که پنجره هاش رو به آسمان باز می شد. پستویی ته اتاق بود برای خرت و پرت و لباس و اسباب و اثاثیه و لحاف و تشک کیسه گردو و بادام و کشمش و کوزه ی عسل و لپه و نخود و خربزه و هندوانه و ترشی و چیزهایی بود که برای زمستان ذخیره می کردند. کنار آن هم اشپز خانه بود و اجاقی برای غذا پختن. در همان شب اول تا آن ها پا توی اتاق گذاشتند، خاله سوسکه برای آقا موشه ناز و ادا کرد وگفت: " حالا مرا کجا می خوابانی؟ " آقا موشه کمی فکر کرد و گفت: " رو کوزه ی عسل، تا هروقت گرسنه شدی، یک انگشت عسل بخوری! " خاله سوسکه گفت: " این همه اَچسب مَچسب، رو کوزه عسل،چطور بخوابم؟ "...

نویسنده


" محمدرضا یوسفی " متولد 1332 در همدان و نویسنده و نظریه ‌پرداز ادبیات کودکان و نوجوان است. اولین اثر داستانی او " سال تحویل شد "، در سال  1357 به چاپ رسید. از آثار او می توان کتاب های، وش وش وشی وشان سیاوش، اگر بچّه رستم بودم، اسب سفید، شازده کرگدن، گرگ‌ها گریه نمی‌کنند، وقت قصّه من را صدا کن، بابا برفی، خاله بالا و ننه سرما، نامه‌هایی به آقاغوله، دختر سیاره سبز، شاهاز بز جادویی، یک وجب آسمان، تا خورشید راهی نیست را نام برد.

نویسنده: محمدرضا یوسفی تصویرگر: سارا خرامان انتشارات: پیدایش


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نوروز می آید (قصه ای نو از افسانه)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل