loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب لرد سیاه 2 (نابغه ی خبیث قرن کمک نیاز دارد)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب لرد سیاه (نابغه ی خبیث قرن کمک نیاز دارد) نوشته ی جیمی تامسون و ترجمه ی مریم رفیعی توسط نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

در این کتاب داستان "لرد سیاه" شرور را می خوانیم که توسط دشمن بزرگش هاسدروبان جادوگر، با یک طلسم از سرزمین تاریکی ها به زمین تبعید شده و در بدن پسری نوجوان اسیر شده و زندگی زمینی اش را آغاز می کند. او وقتی داشت سعی می کرد خودش را معرفی کند، با اینکه نامش را لرد سیاه اعلام می کرد، همه به اشتباه تصور کردند که نامش "لوید شیان" است و او را به این نام صدا می زنند. او مجبور می شود به مدرسه برود و درس بخواند؛ در مدرسه با کریستوفر، سوز و سال آشنا می شود. او اول تصمیم می گیرد جهان را تسخیر کند، ولی وقتی تجهیزات جنگی پیشرفته ی انسان ها را می بیند، فقط روی برگشتن به خانه تمرکز می کند. هاسدروبان حیوان سفید را برای کشتن لوید می فرستد ولی لوید او را از بین می برد. هاسدروبان عصبانی شده و طلسمی را برای برگرداندن لوید به سرزمین تاریکی ها اجرا می کند؛ اما اشتباها به جای او دوستش سوزا به سرزمین تاریکی ها فرستاده می شود و بخش هیجان انگیز ماجرا از همین لحظه شروع می شود.

 


برشی از متن کتاب


لوید با صدای "هه!" بلندی از خواب بیدار شد. خانم دیری بود؛ پرده ها را باز کرده بود و نور خورشید پاییزی که به داخل اتاق تابیده بود، صورت لوید را قلقلک می داد. لحظه ای بعد اخمی بر پیشانی خانم دیری نشست. لوید در حالی که به او خیره شده بود، گفت: "چقدر تو احمقی، فرامپسی! واقعا فکر کردی نور خورشید پوستم رو می سوزونه؟" و با حالت تمسخر آمیزی سرش را تکان داد. خانم دیری فقط به او چشم غره رفت و بعد با عصبانیت از اتاق خارج شد. لوید زیر لب گفت: " عجب مشنگیه! یعنی هنوز نفهمیده من توی جسم قبلی ام نیستم؟!" از جایش بلند شد و به سمت در رفت. وقت آن رسیده بود به کارهای خسته کننده ای که یک بچه انسان مردنی انجام می داد بپردازد...دندان هایش را مسواک کند، به دستشویی برود، دوش بگیرد، پنجه های خونی اش را تمیز کند...نه، صبر کن، دیگر پنجه نداشت. در را باز کرد و بیرون رفت...و مورد استقبال آبی قرار گرفت که به صورتش پاشیده شد! در حالی که جلوی در ایستاده بود و قطرات آب از صورتش پایین می ریخت، خانم دیری را دید که با لبخند دیوانه واری بر لب روبرویش ایستاده بود و در حالی که یک بطری خالی در دست داشت، با اشتیاق به لوید نگاه می کرد. لوید که گیج شده بود چند بار سرفه کرد. چرا آب به صورتش پاشیده بود! پشت سر دیری کریستوفر را دید که با دهان باز به هر دوی آن ها خیره شده بود. در چنین مواقعی لوید واقعا جای خالی قدرت ها و طلسم های قدیمی اش را احساس می کرد، مثلا طلسم نابودی بی بازگشت یا طلسم پنجه ی مرگ بار. لحظه ای بعد بطری ای را که خانم دیری در دست داست شناخت. گفت: "حالا فهمیدم! آب مقدس کلیسای کشیش پیورجوی! زیرکانه... نبود!" نا امیدی بر چهره ی خانم دیری نشست. لوید خندید و گفت: "تو یه احمقی، چامپسی! آب مقدس تاثیری که در سرزمین تاریکی داشت، این جا تو زمین نداره!" کریس حیرت زده گفت: "چه کار می کنی، خانم دیری؟ این کارا چیه؟! نمی تونی این جوری باهاش رفتار کنی" خانم دیری فقط شانه بالا انداخت، انگار برایش اهمیتی نداشت. لحظه ای بعد خانم پیورجوی در پاگرد پله ها ظاهر شد..‌    

برنده ی جایزه بامزه ترین کتاب 2012 رولد دال نویسنده: جیمی تامسون مترجم: مریم رفیعی انتشارات: ایران بان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب لرد سیاه 2 (نابغه ی خبیث قرن کمک نیاز دارد)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل