loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قصه ی آقای جرمی ماهیگیر

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قصه ی آقای جرمی ماهیگیر نوشته بئاتریکس پاتر و ترجمه ی پروانه عروج نیا توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.

این کتاب در رابطه با آقای جرمی، قورباغه ای است که خانه ای در ساحل برکه ای دارد. او عاشق باران است وقتی باران می بارد، آقای جرمی بارانی اش را می پوشد  و یک جفت گالش براق به پا می کند. یک روز که باران با قطره های درشت می بارید، تصمیم گرفت دوستانش را برای شام دعوت کند، بنابراین تمام وسایلش را حاضر کرد و با چند جست خود را به برکه رساند. او سوار بر قایق سبزش شد و در برکه حرکت کرد، جایی وسط آب ها ایستاد و

این کتاب در رابطه با قورباغه ای¡ که کار مورد علاقه اش ماهیگیری است می باشد. اما، در این داستان برای گرفتن ماهی، گرفتار دردسرهای زیادی می شود، دردسرهایی که ممکن است برای ماهیگیران اتفاق بیفتد و می توان آن ها را با مطالعه این داستان به طور ملموس تری درک کرد. از ویژگی های این کتاب می توان به تصاویر گلاسه، رنگی و جذاب آن، در کنار متن کوتاه هر صفحه اشاره کرد. همچنین کتاب جیبی و کوچکی که می تواند هر زمان که کودکان بخواهند در دسترس باشد.

 


برشی از متن کتاب


روزی روزگاری قورباغه ای بود به اسم آقای جرمی ماهیگیر که در خانه ی کوچک نمناکش وسط آلاله ها در ساحل برکه ای زندگی می کرد. آب در پستو و راهروی پشتی همه چیز را خیس و درهم برهم می کرد. وقتی آقای جرمی بیرون را نگاه کرد و قطره های درشت باران را دید که چلپ چلپ در برکه میریخت خیلی خوشحال شد. آقای جرمی بارانی اش را پوشید، یک جفت گالش براق به پا کرد، چوب ماهیگیری و سبدش را برداشت و با جست های بلند راهی جایی شد که قایقش را نگه می داشت. آقای جرمی نوک یک نی را گرفت و قایق را به وسط آب هل داد. زیر لب گفت : «جای خوبی برای گرفتن ماهی ریز بلدم.» بعد چار زانو نشست و لوازم ماهیگیری اش را آماده کرد: چوب پنبه ی قرمز کوچولوی محبوبش، چوب ماهیگیری اش که یک ساقه محکم علف بود و نخ آن که موی سفید و نازک و دراز اسبی بود. آقای جرمی ماهیگیر گفت: «کم کم دارد خسته کننده می شود. فکر کنم بد نباشد ناهاری بخورم.» یکی دوبار چیزی با خش خش و شالاپ شولوپ در نیزار کنار برکه تکان خورد. آقای جرمی ماهیگیرگفت: «مطمئنم موش نیست ... فکر کنم بهتر است از اینجا در بروم.» آقای جرمی ماهیگیر داد زد: «ماهی ریزه! ماهی ریزه! دیگر توی مشتم است!» و چوب ماهیگیری اش را بالا کشید...

نویسنده


بئاتریکس پاتر در 28 جولای 1866 در لندن به دنیا آمد. او از دوران کودکی خود را با حیوانات زیادی که در خانه داشت سرگرم می کرد. او ساعت ها می نشست و این حیوانات را تماشا و از روی آن ها طراحی می کرد. این طراحی های ابتدایی رفته رفته پیشرفت کردند و بهتر و بهتر شدند. هر تابستان پدر خانواده، خانه ای را در اسکاتلند یا دریاچه دیستریکت در انگلستان اجاره می کرد و کل تابستان را به همراه خانواده در این خانه ویلایی سپری می کردند. به احتمال قوی علاقه شدید بئاتریکس به طبیعت، گل ها و گیاهان و به ویژه منطقه زیبای دریاچه دیستریکت که در شمال شرق انگلستان واقع است، از همین زمان شکل گرفته باشد. زمانی که بئاتریکس پاتر 27 ساله بود در یکی از همان تعطیلات تابستانی خانوادگی در اسکاتلند، داستانی در رابطه بچه خرگوشی شیطان را برای پسر 5 ساله مستخدم خود گفت. داستانی که پسرک آن را بسیار دوست داشت. این میل و اشتیاق، بئاتریکس را تشویق کرد تا داستان را به همراه تصاویر آبرنگی که برای آن ساخته بود به چاپ برساند. او کتاب را در سال 1901 آماده کرد اما در آن زمان هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد. در اکتبر 1902 انتشارات فردریک وارن و همکاران حاضر به چاپ کتاب داستان پیتر خرگوش در 8000 نسخه و در قطع کوچک شد. کتاب به همراه تصاویر زیبا و رنگی پاتر به چاپ رسید و بسیار مورد اقبال عمومی قرار گرفت به گونه ای که تا پایان همان سال 28000 نسخه از کتاب به چاپ و فروش رسید. پاتر کتاب بعدی خود با نام ماجرای نوتکین سنجاب را در سال 1903 با همان شیوه کتاب قبلی به چاپ رساند. فروش بالای کتاب ها بئاتریکس را از نظر مالی به خانواده اش بی نیاز ساخت. او در سال 1905 خانه ای ویلایی در روستایی در نزدیکی دریاچه مورد علاقه اش (دریاچه دیستریکت) خرید و مزرعه ای کوچک برای خود به راه انداخت که حضور آن را در بسیاری از کتاب های تصویری او می توان دید. پاتر به دلیل این که می دید این منطقه طبیعی زیبا به وسیله خانه سازان در معرض خطر نابودی قرار دارد، با درآمد خود که از فروش کتاب هایش به دست می آورد و هم چنین ارثیه خانوادگی اش، تا می توانست سعی کرد زمین ها و مزرعه های اطراف دریاچه را خریداری کند. این کار او تا حد زیادی جلوی ساخت و ساز در منطقه را گرفت و سبب محبوبیت بئاتریکس در میان روستاییان شد. او در مجموع 23 کتاب برای کودکان نوشت و با تصاویر آبرنگی به چاپ رساند. او نوشتن را در سال 1920 به دلیل ضعف بینایی کم کرد و در 22 دسامبر 1943 در کسل کوتیج از دنیا رفت. پاتر و همسرش چون فرزندی نداشتند بنابراین پس از مرگشان تمامی اموال خود را به سازمان ملی حراست از مراکز تاریخی-طبیعی بخشیدند. اموال آنان اکنون بخش بزرگی از حیات وحش دریاچه دیستریکت را تشکیل داده است و جلوی تغییر بافت طبیعی این منطقه را گرفته است.

نویسنده و تصویرگر: بئاتریکس پاتر مترجم: پروانه عروج نیا انتشارات: ماهی


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قصه ی آقای جرمی ماهیگیر" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل