loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب قتل به سبک انگلیسی - ایران بان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب قتل به سبک انگلیسی نوشته ی آنتونی هوروویتس و ترجمه ی دکتر سیامک دشتی توسط نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

صبح یک روز بهاری، خانم ثروتمند، موقر و مسنی به نام دایانا کوپر که مادر یکی از بازیگران مشهور هالیوودی است، به موسسه برگزاری مراسم ترحیم و خاکسپاری در یکی از خیابان های لندن می رود تا سفارش مراسم کفن و دفن خود را به آن ها بدهد. شش ساعت بعد، جسد او در خانه اش پیدا می شود. خانم کوپر به طرز وحشتناکی به قتل رسیده است بدون اینکه چیزی جابه جا و یا دزدیده شده باشد، به نظر می رسد که او در برابر قاتل حتی در لحظه های آخر هم تقلایی نکرده است. قاتل به زور وارد خانه نشده و خود خانم کوپر در را برایش باز کرده است؛ اما معلوم نیست که او را می شناخته یا نه. همزمانی سفارش مراسم ترحیم و قتل خانم کوپر نمی تواند عادی باشد. این جاست که کارآگاهی نابغه و مرموز به نام دنیل هوتورن وارد ماجرا می شود. هوتورن دوست دارد مانند شرلوک هولمز، کسی مثل دکتر واتسون در کنار خود داشته باشد تا زندگی اش را به شکلی واقعی ثبت کند. او برای این کار، نویسنده ای به نام آنتونی هوروویتس را انتخاب می کند که تجارب ارزنده ای در نوشتن کتاب های پلیسی و جنایی بر اساس تخیل را دارد. مساله را با او در میان می گذارد و از او درخواست می کند که در نوشتن فعالیت هایش و رمزگشایی از قتل خانم کوپر که اخیرا اتفاق افتاده با او همکاری کند. هوروویتس نمی پذیرد. او می گوید که تخصصش خلق ماجراهای تخیلی و فانتزی است. روز بعد هوروویتس برای شرکت در جشنواره ای دعوت می شود تا پیرامون نوشته های خود در آن جا صحبت کند و به سوالات حضار پاسخ دهد. در آنجا به خانم منتقدی برخورد می کند که از او می پرسد چرا داستانی منطبق با واقعیت در کارنامه کاری خود ندارد؟ چرا هیچ کدام از جنایت ها در داستان هایش واقعی نیست؟ همزمانی درخواست هوتورن و انتقاد آن خانم ناشناس، هوروویتس را به دنیای واقعی بر می گرداند. او حاضر به همکاری با هوتورن می شود و ...

 


برشی از متن کتاب


"تونی؟ ... حالت خوبه؟" هوتورن همچنان بالای سر من بود و به نوعی از من مواظبت می کرد. هیکل درشت او باعث می شد من به جز او نتوانم چیز دیگری ببینم. او نگران یا آشفته به نظر نمی رسید. حتی فکر کردم او تعجب کرده که چرا من پس از دیدن یک جنازه ی شقه شده بی هوش شده ام! حالم خوب نبود. احساس می کردم به شدت بیمارم. ظاهرا آن قدر سرم را به کف اتاق دمیان کوپر کوبیده بودم تا بی هوش شوم. اتاقی که در آن بودیم، به سبک یک انبار یا کارگاه تزئین شده بود. هنوز بوی مشمئز کننده ی خون آزارم می داد. به همین دلیل، یک لحظه احساس کردم که به زودی در خون غرق خواهم شد و مرا از آنجا به بیمارستان، یا حتی قبرستان خواهند برد! ... اما کمی که به دور و برم نگاه کردم، دیگر خونی بر روی کف اتاق ندیدم. پس چرا بوی آن را احساس می کردم؟! سرانجام کمی به خود آمدم. "می تونی به من کمک کنی بلند شم؟" "البته، رفیق." اما هوتورن مردد بود. با این حال، زیر کمرم را گرفت و به من کمک کرد تا برخیزم. اما دلیل تردید او چه بود؟ از زمانی که ما با هم آشنا شدیم و سپس این کار مشترک را آغاز کردیم، این برای اولین بار بود که بین من و او یک تماس فیزیکی برقرار می شد. البته به جز اینکه هرگاه به هم می رسیدیم با هم دست می دادیم. من حتی ندیده بودم که او با کس دیگری هم تماس فیزیکی داشته باشد. آیا او دچار نوعی بیماری "آلودگی ترسی" بود؟ یا اینکه چون اصولا خصلتی غیر اجتماعی داشت، از تماس با دیگران پرهیز می کرد؟ این هم معمای دیگری درباره ی هوتورن بود که به معماهای پیشین او برای من افزوده شد! من برخاستم و در یک صندلی دسته دار چرمی که با جنازه و خونی که در آن سوی اتاق هنوز به چشم می خورد فاصله داشت، نشستم. "می خوای یه کمی آب برات بیارم؟" "نه، خیلی ممنون. من خوبم." "یادت باشه، چیزی رو دور نندازی. ما باید صحنه ی جرم رو همون طوری که بوده، حفظ کنیم." "نه، من خیال ندارم به چیزی دست بزنم." هوتورن سرش را با ناراحتی تکان داد. "دیدن یه جسد چیز جالبی نیست. یعنی هیچی بدتر از این نیست. اگه بدونی من چه چیزایی دیدم ... آدم سربریده ... جنازه ای که چشماش رو از حدقه بیرون آورده بودن و ..." "خیلی ممنون! ... ممکنه ادامه ندی؟" احساس کردم که حالت تهوع دارم. اما جلوی خودم را گرفتم. هوتورن موضوع صحبتش را عوض کرد. "یه نفر هست که از دمیان کوپر خوشش نمیاد ..." "من که نفهمیدم چرا کسی باید این کار رو بکنه." به یاد حرف های گریس لاول بعد از مراسم، درباره ی آن آواز که از ساعت دیجیتال پخش شد، افتادم. "این کار کاملا برنامه ریزی شده ست. یه نفر اون ساعت رو با اون آهنگ توی تابوت گذاشته تا دمیان از اونجا بره و تنها بمونه. اون آدم می دونسته که دمیان نسبت به اون آواز حساسیت داره. اما چرا اون؟ اگه این واقعه رو در ارتباط با تصادف توی دیل بدونیم، بازم جور در نمیاد. آخه دمیان که حتی تو اون ماشین که زد به بچه ها نبوده."    

فهرست


مراسم ترحیم آقای هوتورن فصل اول کتاب صحنه ی جنایت پسر"زخمی" اظهارات شاهدان هروآن دهیل خانه ای نکبت بار ستاره ی سینما ستاره ی سینما خاکسپاری و ترحیم بوی خون کفش های مرد مرده خانه ی سرسام آور هیلدا کارآگاه مدوز کانتربری قرارداد آقای تیبز زندگی یک بازیگر آکادمی هنر نقاب شیطان ساعت های ملاقات زن ناشناس

نویسنده: آنتونی هوروویتس مترجم: دکتر سیامک دشتی انتشارات: ایران بان

آنتونی هوروویتس

سایر آثار نویسنده

مشاهده بیشتر

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب قتل به سبک انگلیسی - ایران بان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل