کتاب فرانکلین می خواهد بزرگ باشد

کتاب فرانکلین می خواهد بزرگ باشد نوشته ی شارون جنینگز و ترجمه ی شهره هاشمی با تصویرگری سین جفری، جلنا سیسیک توسط انتشارات آبادیران به چاپ رسیده است.

مدتی بود که فرانکلین برای بازی کردن با دوستش خرس نمی رفت و بهانه های مختلفی می آورد. او می گفت که من دیگر بزرگ شده ام و بازی کردن برای بچه هاست. او تمام طول روز را با جک خرگوش که از خودش بزرگ تر بود می گذراند. مانند او لباس می پوشید، با تخته اسکیت او بازی می کرد، به او کمک می کرد روزنامه ها را پخش کند، حتی تصمیم گرفته بود مانند جک از راه پخش کردن روزنامه ها پول در بیاورد تا بتواند برای خود تخته اسکیت بخرد. او دلش می خواست ادای بزرگ ترها را در بیاورد و نمی خواست که دیگر بچه باشد. بعد از تلاش های زیاد در زمینه ی پخش کردن روزنامه ها، فرانکلین متوجه شد که بزرگ بودن کار آسانی نیست و هنوز برای انجام دادن بعضی از کارها برای او خیلی زود است...

شخصیت اصلی این مجموعه لاک پشت کوچولویی است به نام " فرانکلین " که با مسائل، دردسرها و دغدغه هایی رو به رو می شود که ممکن است برای هر کدام از کودکان نیز اتفاق بیفتد. کودک شما با مطالعه ی داستان های " فرانکلین " با مشکلات او آشنا و با آن همراه می شود و در پایان هر داستان آموخته که در شرایط مختلف چگونه بر مشکلات خود غلبه کند و تصمیم درست را بگیرد. مجموعه داستان های این کتاب به 38 زبان ترجمه شده و دارنده ی لوح سپاس از ششمین جشنواره ی کتاب های آموزشی رشد می باشد. نکات آموزنده ی این کتاب در قالب متن داستان پنهان شده و ظاهر نصیحت گونه و کسالت آور به خود نگرفته است و جنبه ی شاد و سرگرم کننده دارد.

از دیگر جلد های دیگر این مجموعه می توان به: فرانکلین نا مرتب است، فرانکلین در صحنه، پتوی فرانکلین، فرانکلین به مدرسه می رود، عجله کن فرانکلین، فرانکلین دروغ می گوید، فرانکلین فوتبال بازی می کند، دوست جدید فرانکلین، فرانکلین یک دوربین عکاسی پیدا می کند، فرانکلین با بچه های مدرسه به اردو می رود، فرانکلین رئیس می شود، فرانکلین یک کیسه خواب دارد، فرانکلین و روز دوستی، فرانکلین دوچرخه سواری می کند، فرانکلین در تاریکی، فرانکلین و دندان شیری، فرانکلین و رعد و برق، فرانکلین یک حیوان خانگی می خواهد، فرانکلین و هدیه ی سال نو، فرانکلین گم می شود، فرانکلین به همراه دوستانش به موزه می رود، باشگاه سری فرانکلین، خواهر کوچولوی فرانکلین و فرانکلین به بیمارستان می رود را نام برد.

برشی از متن کتاب

فرانکلین به پدر و مادرش گفت: من می خواهم به پارک بروم تا جک خرگوش را ببینم. سپس او لباس ورزشی اش را پوشید. پدرش پرسید: می خواهید مسابقه بدهید؟ فرانکلین سرش را تکان داد و گفت: جک همیشه لباس ورزشی می پوشد. من هم می خواهم درست مثل جک باشم. فرانکلین با دوچرخه اش به طرف زمین اسکیت پارک رفت. تمام بعد از ظهر او به جک و دوست هایش که با تخته اسکیت هایشان حرکات نمایشی اجرا می کردند نگاه کرد. جک از فرانکلین پرسید: می خواهی تو هم امتحان کنی؟ فرانکلین با خوشحالی گفت: البته! و با اشتیاق روی تخته اسکیت ایستاد. او روی تخته هی جلو و عقب می رفت و بعد از ده ثانیه توانست کنترلش را حفظ کند. جک گفت: وای! تو به خوبی من توانستی این کار را بکنی. فرانکلین از شادی خنده اش گرفت. آن شب فرانکلین از پدر و مادرش درخواست کرد که برایش یک تخته اسکیت تهیه کنند. پدرش گفت: برای تو تازه یک دوچرخه خریده ایم. فرانکلین گفت: دوچرخه مال بچه های کوچک است. مادرش گفت: اسکیت سواری خطرناک است. فرانکلین جواب داد: اما من خوب اسکیت بازی می کنم. جک این را می گوید. پدرش گفت: شاید کمی که بزرگ تری شدی برایت بخریم. فرانکلین زیر لب گفت: اما من به اندازه ی کافی بزرگ شده ام. روز بعد خرس پیش فرانکلین آمد و پرسید: می خواهی بازی دزد دریایی را شروع کنیم؟ فرانکلین جواب داد: امروز نه. من می خواهم با جک این اطراف گردش کنم. تو هم با ما می آیی؟ خرس جواب داد: نه متشکرم. من ترجیح می دهم بازی کنم. بعد از این که خرس رفت فرانکلین با عجله به طرف خانه ی جک رفت...

• نویسنده: شارون جنینگز
• مترجم: شهره هاشمی
• تصویرگر: سین جفری - جلنا سیسیک
• انتشارات: آبادیران