کتاب فرانکلین فراموش می کند

کتاب فرانکلین فراموش می کند نوشته ی شارون جنینگز و ترجمه ی شهره هاشمی توسط انتشارات آبادیران به چاپ رسیده است.

آقای موش کور تصمیم دارد به یک سفر کوتاه چند روزه برود. او به دنبال کسی می گشت که فرد مسئولیت پذیری باشد و در نبود او چند کار مهم برایش انجام دهد. فرانکلین گفت من می توانم این کارها را انجام بدهم. آقای موش کور به او گفت سه کار هست که تو نباید انجام دادن آن ها را فراموش کنی: آب دادن به گل های باغچه، عوض کردن آب ظرف پرندگان و بیرون آوردن نامه ها از صندوق پستی، فرانکلین قول می دهد که هر روز وظایفش را درست و به موقع انجام دهد. اما متاسفانه بازیگوشی این اجازه را به او نمی دهد و او قولی را که داده بود فراموش می کند. با این فراموشی به نظر شما چه اتفاقی خواهد افتاد؟

شخصیت اصلی این مجموعه لاک پشت کوچولویی است به نام " فرانکلین " که با مسائل، دردسرها و دغدغه هایی رو به رو می شود که ممکن است برای هر کدام از کودکان نیز اتفاق بیفتد. کودک شما با مطالعه ی داستان های " فرانکلین " با مشکلات او آشنا و با آن همراه می شود و در پایان هر داستان آموخته که در شرایط مختلف چگونه بر مشکلات خود غلبه کند و تصمیم درست را بگیرد. مجموعه داستان های این کتاب به 38 زبان ترجمه شده و دارنده ی لوح سپاس از ششمین جشنواره ی کتاب های آموزشی رشد می باشد. نکات آموزنده ی این کتاب در قالب متن داستان پنهان شده و ظاهر نصیحت گونه و کسالت آور به خود نگرفته است و جنبه ی شاد و سرگرم کننده دارد.

از دیگر جلد های دیگر این مجموعه می توان به: فرانکلین نا مرتب است، فرانکلین در صحنه، پتوی فرانکلین، فرانکلین به مدرسه می رود، عجله کن فرانکلین، فرانکلین دروغ می گوید، فرانکلین فوتبال بازی می کند، دوست جدید فرانکلین، فرانکلین یک دوربین عکاسی پیدا می کند، فرانکلین با بچه های مدرسه به اردو می رود، فرانکلین رئیس می شود، فرانکلین یک کیسه خواب دارد، فرانکلین و روز دوستی، فرانکلین دوچرخه سواری می کند، فرانکلین در تاریکی، فرانکلین و دندان شیری، فرانکلین و رعد و برق، فرانکلین یک حیوان خانگی می خواهد، فرانکلین و هدیه ی سال نو، فرانکلین گم می شود، فرانکلین به همراه دوستانش به موزه می رود، باشگاه سری فرانکلین، خواهر کوچولوی فرانکلین و فرانکلین به بیمارستان می رود ر نام برد.

 

برشی از متن کتاب

آن روز بعد از ظهر فرانکلین به خانه ی آقای موش کور رفت تا بداند در مدت مسافرت او چه کارهایی را باید انجام دهد. سه کار بود که فرانکلین باید هر روز در آن خانه انجام می داد. اول برداشتن نامه ها از صندوق پستی، دوم پر کردن ظرف آب پرنده ها، سوم باید گل های باغچه را آب می داد. آقای موش کور به او گفت: باید هر روز این سه کار را انجام بدهی. فرانکلین سری تکان داد و گفت: قول می دهم که انجام این کارها را فراموش نکنم. صبح روز بعد فرانکلین به خانه ی آقای موش کور رفت. نامه های او را از صندوق پستی برداشت. ظرف آب پرنده ها را از آب تازه پر نمود. اما وقتی که می خواست به گل های باغچه آب بدهد، خرس و سگ آبی سر رسیدند. خرس پرسید: می آیی با ما بادبادک بازی کنیم؟ فرانکلین جواب داد: الان نمی توانم باید به گل ها آب بدهم. سگ آبی گفت: نمی توانی بعد از ظهر به گل ها آب بدهی؟ فرانکلین فکری کرد و گفت: چرا می توانم. بعد از ظهر به آن ها آب می دهم. فرانکلین با عجله به خانه رفت تا بادبادکش را بردارد. سر شام ناگهان فرانکلین به یاد گل های باغچه ی آقای موش کور افتاد. با خودش گفت: فردا اول وقت به آن ها آب می دهم. اما صبح روز بعد آسمان ابری و سیاه بود. فرانکلین گفت: به به، به نظر می رسد باران می خواهد به من کمک کند و به جای من به گل های باغچه ی آقای موش کور آب بدهد. فرانکلین اشتباه می کرد. به زودی آسمان صاف شد و خورشید درخشان گرم و سوزان به زمین تابید. فرانکلین تمام روز را شنا و آب بازی کرد. او دیگر وظایفش را تا زمان خواب به یاد نیاورد. فرانکلین هنگام خواب با خود گفت: فردا تمام کارهایی را که امروز باید انجام می دادم، انجام خواهم داد. اما فردا صبح فرانکلین برای بازی بیسبال آن قدر هیجان زده بود که به هیچ چیز دیگری فکر نمی کرد. بعد از پیروزی در بازی بیسبال، فرانکلین و سگ آبی جشن گرفتند و آن قدر مشغول بودند که دوباره فرانکلین قولش را برای انجام کارها فراموش کرد. تا این که فرانکلین نامه ای را دید که مادرش برای یادآوری او در صندوق پستی انداخته بود. فرانکلین بعد از خواندن نامه فریاد زد: ای وای نباید وظایفم را فراموش می کردم!...

• نویسنده: شارون جنینگز
• تصویرگر: سین جفری - مارک کورن
• مترجم: شهره هاشمی
• انتشارات:آبادیران