loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب شوهر ما سه نفر - استفانی باند

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب شوهر ما سه نفر، نوشته استفانی باند و ترجمه نفیسه معتکف در انتشارات درسا به چاپ رسیده است.

داستان این کتاب در مورد سه زن با سه شیوه ی زندگیِ متفاوت است. یکی از آن ها پزشک، دیگری زنی اجتماعی و اهل معاشرت و سومی رقاصه ای جوان می باشد. شبی هر سه نفر آن ها با یک تماس تلفنی مطلع می شوند که شوهرشان تصادف کرده و در بیمارستان بستری است. حضور این سه زن در بیمارستان، پرده از راز بزرگ مرد بر می دارد و این زن ها متوجه می شوند که شوهر هر سه نفر آن ها، یک نفر است. این مرد به خاطر شدتِ جِراحات ناشی از تصادف، فوت می کند و این سرآغازی برای پیش آمدن ماجراهایی جالب است. این سه زن که از غم از دست دادن شوهرشان غمگین هستند، باید با دردِ فریب کاری و دروغ گویی او هم کنار بیایند. علاوه بر این ها، بازجویی های پلیس که به هر سه ی آن ها مضنون شده را نیز پشت سر بگذارند. "استفانی باند" ماجرای کتاب حاضر را با زبانی ساده و روان نگارش کرده و با طنزی که در میان متن گنجانده، لحظات بسیار شاد و مفرحی را برای خواننده به ارمغان می آورد. ترجمه ی زیبای "نفیسه معتکف" هم به جذابیت های داستان افزوده و کتاب حاضر را به اثری دوست داشتنی و جالب توجه تبدیل کرده است. "شوهر ما سه نفر" در لحظاتی مخاطب را وا می دارد تا با صدای بلند بخندد و از تک به تک خطوط کتاب لذت ببرد.


برشی از متن کتاب


روبی احساس کرد ری درون تابوت خیلی بهتر از آن به نظر می رسد که از مرده انتظار می ‌رود. او اشک چشمانش را پاک کرد. قبلاً جنازه زیاد دیده بود اما هیچ یک از آنها مثل این یکی لبخند به لب نداشت. یک بار با مدیر یک موسسه کفن و دفن دوست شده بود که به او اجازه داده بود وارد محل نگهداری اجساد شود و دوز و کلک هایی را که برای آراستن جنازه به کار می‌برند، ببیند. به عنوان مثال، پلک ها را با چسب به هم می چسباند و لب ها را می دوختند تا وقتی جنازه را برای آخرین وداع به تماشا می‌گذارند، چشم ها و دهان شان باز نشود که مردم بترسند و پا به فرار بگذارند. دوست روبی سعی می ‌کرد مرده را طوری آرایش کند که به نظر برسد در آرامش ابدی فرورفته است. کمی رژ به گونه‌های جنازه می مالیدند و نوری صورتی رنگ به تابوت می تابانند. دوست روبی معتقد بود این کار نوعی هنر است. به هر حال هر کسی ری را آرایش کرده بود، حسابی خبره بود چو ری کاملا خوب و دلچسب به نظر می ‌رسید. روبی دلش می‌خواست با دوربین مستعملی که در کیفش داشت، عکسی از ریموند بیندازد، ولی بئاتریکس مثل اجل معلق بالای تابوت ایستاده بود بی آنکه ذره ای چشمانش نمناک باشد. آن عفریته به او و ناتالی اجازه داده بود قبل از ورود دیگران بیایند و ریموند را در تابوت ببینند و حالا روبی می ترسید فلاش دوربین او را عصبی کند. ناتالی هنوز نیامده بود ولی هنوز یک ربع ساعت به ورود مردم باقی مانده بود. بئاتریکس عده ای از آشنایان خودش را دعوت کرده بود، همچنین چند نفری از همکاران ری را که در کار فروش دست و پای مصنوعی بودند. روبی هم دلش می خواست چند تا از همکاران خودش را که ری را می ‌شناختند، دعوت کند اما وقتی این موضوع را مطرح کرده بود، بئاتریکس نوکش را چیده بود. روبی به تابوت نزدیک تر شد. از برخورد پارچه ی لطیف لباس قرمز ابریشمی تازه اش به پاهای ش لذت می برد. جهت صرفه جویی، خودش تعدادی منجوق به دامن لباس دوخته بود. یکی از دوستانش چکمه های ساق بلند نوک تیزش را به او قرض داده بود. اگر ری او را در این هیئت می ‌دید، به او می بالید. روبی ناغافل آروغی زد. بئاتریکس جا خورد و به او خیره شد. روبی دستش را جلوی دهانش گرفت و زیر لب معذرت خواهی کرد. بارداری دل و روده او را دگرگون کرده بود. صبح امروز بر اثر فشار عصبی نتوانسته بود مثل همیشه کورن فلکس بخورد. بیلی وین  اطمینان داده بود چون باردار است و از این جور چیزها، حتی اگر قانونی زن ریموند نبود باز هم می ‌توانست پول خوبی به جیب بزند. اما او باید صبر می کرد تا بچه به دنیا بیاید و بعد ثابت می کرد ریموند پدر بچه است. اگر هم نمی ‌خواست صبر بکند می بایست اجازه می ‌داد سوزنی به اندازه میل قلاب بافی در نافش فرو کنند و مقداری از مایع درون رحم را برای آزمایش بیرون بکشند.

نویسنده: استفانی باند مترجم: نفیسه معتکف انتشارات: درسا


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب شوهر ما سه نفر - استفانی باند" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل