loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب در مدرسه کرم ها این چیزها را درس نمی دهند! - ایران بان

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب در مدرسه ی کرم ها این چیزها را درس نمی دهند! با نویسندگی و تصویرگری سیمون لیا و ترجمه ی فرمهر منجزی توسط نشر ایران بان به چاپ رسیده است.

مارکوس یک کرم است و در زیر زمین زندگی می کند. او عاشق گِل است و از هر چیزی که رنگش مثل گِل قهوه ای باشد، خوشش می آید. یک روز وقتی مشغول کندن سوراخی در زیر زمین بود، خوابش می برد و خواب می بیند که گوشه ای از لانه‌ی یک پرنده نشسته و پرنده ای چاق و ژولیده به او زُل زده! وقتی از خواب بیدار می شود، در نهایت شگفتی متوجه می شود که خوابش واقعیت داشته و داخل ظرف غذای یک پرنده است! او نمی داند که چگونه از آنجا سر در آورده، فقط این را می داند که پرنده ها کرم دوست دارند و دیر یا زود توسط آن پرنده خورده می شود؛ او باید هرطور شده خودش را از این خطر نجات دهد؛ مارکوس با زیرکی پرنده را به حرف می گیرد تا راه چاره ای بیابد؛ پرنده جذب خوش صحبتی های او شده و با او گفت و گو می کند. پرنده ادعا می کند، که یک فلامینگو است (اما در واقع او یک پرنده‌ی چاق و ژولیده است که هیچ شباهتی به فلامینگوها ندارد.) و دلش می خواهد به زادگاه اصلی فلامینگو ها که در کنیا است برود! ولی قادر به پیدا کردن مسیر از روی نقشه نیست و برای این کار احتیاج به یک نقشه خوان دارد. پرنده از مارکوس که راجع به حس راه یابی قوی اش در زیر خاک حرف زده، می خواهد در سفر به کنیا او را همراهی کند و نقشه‌ی راه را برایش بخواند. مارکوس هم که راهی برای فرار پیدا نمی کند، مجبور می شود پیشنهاد او را بپذیرد و راهی سفری ناشناخته می شود.

 


برشی از متن کتاب


همین طور که به حرف های گِوِندا گوش می کردم، فهمیدم لارنس فکر کرده گوندا منم و یک جورهایی داشته پیشنهاد می داده من را برگرداند خانه. می خواستم تمام فکرهای وحشتناکی را که درباره ی او کرده بو م؛ پس بگیرم. آرزو کردم ای کاش به او نگفته بو‌دم، رذل و بدجنس. یک دفعه دیدم واقعاً دوباره لارنس را دوست دارم و آرزو کردم ای کاش اینجا بود. لارنس مهربان بود. می خواستم تلاش کنم شبیه او باشم. با خودم فکر کردم، اگر اینجا بود، نمی گذاشتم من را برگرداند خانه، مطمئناً هر دویمان را راهنمایی می کردم تا به دریاچه ی ناکارو برسیم. تمام چیزی که او می خواهد همین است. گوندا همین طور حرف می زد. (و بعد او گفت"مارکوس، صدایم را می شنوی؟ مارکوس، مُردی؟ و گفتم"من مارکوس نیستم، گوندا هستم.") "و همان موقع بود که تعادلم را ازدست دادم و از آسمان افتادم پایین. انبوه شاخه هایی که با آنها نوشته بودید "برگرد گوندا" را دیدم و یک جورهایی برنامه ریزی کردم که به طرف آنها پرواز کنم. مطمئناً بهترین قسمت این تجربه ی وحشتناک، همین بود. اگر بخواهم با شما رو راست باشم، باید بگویم از نظر من اشکالی ندارد اگر بخواهم این قسمت تکرار کنم. نزدیک بو بیفتم و او همین طود حرف می زد! اول برای اینکه من را دزدیده بود عذر خواهی کرد و بعد پرتم کرد. او گفت اگر مارکوس را دیدی، به او بگو لارنس منتظرته." همه به من نگاه کردند. همه یک صدا گفتن"باید لارنس را پیدا کنی!" آهی کشیدم. "چطور می توانم پیداش کنم؟ نگاهی به آسمان بندازین، خیلی پهن و بزرگه. دنیا بزرگه و من فقط یک کرم ریزه میزه و کوچولوام. حتی اگر تلاشی هم‌ بکنم چیزی به دست نمیارم." دوباره آهی کشیدم. این بار خیلی بلندتر. کرمی که دوستم بود و زیر زمین سر و ته تاب می خورد، گفت: "باید یک کلمه بهت بگم. رابرت بروس." نمی خواستم اشتباهش را اصلاح کنم و بگویم یک کلمه نبود و دو کلمه بود. می دانستم منظورش این بود که نباید نا امید و تسلیم بشوم. "در این دنیای بزرگ تو تنها نیستی و ما را داری. ما می خواهیم کمکت کنیم." واقعا خیلی خوشحالم که این کرم های فرانسوی را ملاقات کردم.آنها مهربانند و کمک می کنند. با این که عجیب و غریب هستند، دوستشان دارم. فصل هفت بالای یک برج غیر معمول بودم. کرم های فرانسوی که دوستانم بودند برای ای که در پیدا کردن لارنس کمکم کنند، نقشه ای کشیدند. اگر به خانه برگشته بودم، امکان نداشت بتوانم چنین نقشه‌ی عجیب و غریبی را عملی کنم. اما یک چیز درباره‌ی این کرم ها هست. آن هم باور جدی آنها به این که همه چیز ممکن است. این باور به من اطمینان داد همه چیز عملی می شود. یکی از کرم های تاجی از شاخه ها روی سرم گذاشت. نمی دانم آیا لارنس این کلاه شیک جدیدم را دوست دارد یا نه. درست زمانی که داشتم به این موضوع فکر می کردم، صدای بلند چلپ چلوپی شنیدم، ناگهان در هوا بالا رفتم و حالا در منقاد یک پرنده بودم. تمام نیرویم را به کار بردم تا دور خودم بچرخم و ببینم پرنده ای که بلندم کرده کی بود..‌‌.    

نویسنده و تصویرگر: سیمون لیا مترجم: فرمهر منجزی انتشارات: ایران بان


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب در مدرسه کرم ها این چیزها را درس نمی دهند! - ایران بان" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل