کتاب خود مشت مالی - باستانی پاریزی

کتاب خود مشت مالی اثر محمدابراهیم باستانی پاریزی در نشر علم به چاپ رسیده است.

باستانی در این کتاب مسیر درست تحقیق و پژوهش را به پژوهشگران علوم انسانی و محققان نشان داده و روش صحیح تحقیق در تاریخ باستان را آموزش می دهد. "خود مشت مالی" در واقع مشت مال خود نویسنده است که خود را مشت مال می دهد و آثارش را نقد می کند. باستانی  اعتراف می کند در کجا اشتباه کرده و در کجا خوب عمل کرده است و اشتباهاتش را قبول می کند. کتاب سازی و سرقت آثار ادبی یکی از معضلات یک نویسنده و ناشر است که امروزه بسیار رواج یافته  و نویسنده نظرات خود را درباره این موضوع در این کتاب بازگو کرده است. "خود مشت مالی" با ارائه داستان های تاریخی باعث جذابیت متن تاریخی کتاب می شود. نویسنده با بیانی طنز آمیز و ادیبانه تاریخ  و داستان هایی از بهرنگی، ملانصرالدین، کمال الملک را بازگو می کند.

نویسنده

محمد ابراهیم باستانی پاریزی" متولد 3 دی سال 1304 در روستای پاریز شهرستان سیرجان است. باستانی فارغ التحصیل دکتری رشته تاریخ از دانشگاه تهران است. باستانی نویسنده، شاعر، تاریخ شناس، پژوهشگر، استاد دانشگاه تهران، روزنامه نگارو موسیقی پژوه می باشد. آثار تاریخی او پر از داستان ها، ضرب المثل و حکایت است که متن را دلپذیرتر می کند. باستانی برنده جایزه نشان افتخار فرهنگ و هنر می باشد. باستانی 5 فروردین سال 1393 در بیمارستان مهر تهران بر اثر بیماری کبدی در گذشت. برخی آثار او عبارتند از: 1- مجموعه هفتی شامل هشت جلد 2- یاد بود من 3- صحیفه الارشاد 4- وادی هفت ولد 5- یاد و یاد بود 6- تلاش آزادی 7- از پاریز تا پاریس 8- شاهنامه آخرش خوش است 9- تن آدمها شریف است 10- هزارستان.  

برشی از متن کتاب

یک شب در مجله ی یغما بودیم، مردی اهل صلاح و شاعر، کتابی زیبا چاپ کرده بود و نسخه ای برای مجله ی یغما آورده، یغمایی مرا معرفی کرد. مردِ ((مسجدی مومن)) همینکه نام مرا شنید، برافروخته شد و دوباره سوال کرد: آن باستانی پاریزی که کتاب پیغمبر دزدان را چاپ کرده توئی؟ گفتم آری، و گمان می کردم می خواهد تشویق و تاییدم کند. فریاد زد که: تو این خُزَعبلات ابن دیلاق را در آن چاپ کرده ای؟ بازی با... من دیدم هوا خیلی پس است. حرف خیلی زده شد، فحشها بود که ظاهراً نثار گوینده ی اصلی و اولیه می شد- و باطناً ((رسد)) خود بنده بود، مدتی طول کشید تا مرد آرام شد. او گفت: اگر شعرِ مرگِ محمدِ مسعود را نگفته بودی- هرگز با تو آشتی نمی کردم و می دیدی آنچه بایست دید! این یک نتیجه ی تحقیق درباره ابن دیلاق بود. اما مساله ابن دیلاق هنوز دنباله داشت: یک روز در دفتر مجله ی دانشکده ی ادبیات نشسته بودم. استاد محمد مقدّم به درون آمد، عرض سلام کردم. گفت: فلانی، تو با بهروز چه خرده حسابی داشته ای؟ گفتم: هیچ. گفت: پس گوش کن؛ من در اطاق بهروز بودم، متوجه شدم که به یک وکیل دادگستری تلفن می کند و با او در باب دعوتِ تو به محاکمه مشورت دارد. دکتر مقدم گفت: من پرسیدم که محاکمه ی این آقای برای چه؟ بهروز گفت: این فلان فلان شده، معراجیه را به نام من در کتابش چاپ زده، می خواهم اعاده ی حیثیت کنم؛ زیرا مطمئناً او قصد داشته مرا بد نام کند.

فهرست

1- خود مشت و مالی 2- نگارش تاریخ و بنای ساختمان 3- تخصص در کار کرمان 4- دادگاه تاریخ 5- آزمایشگاه تاریخ 6- مورخ،یک طبیب 7- ترجمه پشت و روی قالی 8- جغرافیا،همزاد بزرگ تاریخ 9- زبان شناسی و باستان شناسی 10- باز هم علوم کمکی 11- تکرار تاریخ و ماوراء الطبیعه 12- تاریخ سازها و تاریخ بازها 13- سال شماری 14- آب انباری در بیابان 15- مجموعه آثار 16- با کارگران سرب کار شوخی نباید کرد 17- غرور شکن لازم است 18- پیلوارها حق التالیف 19- وقتی بیل استاد گِل بر نمیدارد 20- پادشاهان و تاریخ 21- یادت نره-ها 22- برخاست خواسته ی ناخواسته

نویسنده: محمدابراهیم باستانی پاریزی انتشارات: علم