loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب توسکا - مهدی اخوان لنگرودی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب توسکا نوشته مهدی اخوان لنگرودی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.

کتاب "توسکا" رمانی پر رمز و راز می باشد که شخصیت اصلی داستان آن، "پروفسور شاندو"، مردی غیر ایرانی با شکمی بزرگ و سبیل های پر پشت و پهن است و از طریق شعبده بازی امرار معاش می نماید. وی به طور معمول، هر ساله در اواخر تابستان و اوایل پاییز به شهر زیبای "لنگرود" آمده و به مدت دو هفته در آن جا اقامت می کند. در طول این مدت زمان، با برگزاری نمایش هایی دیدنی، توانایی های خود را آشکار ساخته و سپس به نقاط مختلف دیگر کشور می رود. مردم این شهر، او را مردی رازآلود می پندارند که با ارواح در ارتباط بوده و همواره در پی کشف آب حیات و ملاقات با خضر پیامبر می باشد. در یکی از همین ایام، هنگامی که وی در لنگرود حضور یافته و در حال اجرای نمایش های جادویی اش است، از تماشاچیان اجازه می خواهد تا سر "حسین شمالی"، پسر پر انرژی و دردسرساز شهر را بریده و مجددا آن را بچسباند. اما در مقابل مادر پسر به روی صحنه آمده و با واکنشی تند فرزندش را از آن جا دور می سازد، در این میان بسیاری دیگر نیز، به اعتراض برخاسته و اجازه ی این عمل را به پروفسور نمی دهند. واکنش مذکور، موجب دلخوری و ناراحتی شاندو گشته و شهر را ترک می کند؛ پس از دو سال، مجددا به لنگرود باز می گردد، اما علی رغم روال همیشگی و تصور اهالی، اقدام به برگزاری نمایش نکرده و بنا به دلایلی نامعلوم و سری، مدت زمان بیش تری را در آن جا سپری می نماید و همین موضوع موجب تعجب و شگفتی مردم می گردد.


برشی از متن کتاب


در شهر پرنده پر نمی زد. فقط سکوت بود که به تاریکی دندان می زد. چند مست آخرهای شب تلو تلو خوران به کرکره های مغازه می خوردند و صدای کرکره ها را باد بر می داشت و به دورها می برد. ارابه ای پر سر و صدا ناگهان در خیابان شهر حرکت می کرد. دارد محمد خان را که سیاه مست است به خانه می برد. سر و صدای ارابه نمی پگذاشت شب و سکوت با یک دیگر عالمی داشته باشند. به عشق بازی آن ها خدشه وارد می شود. عبدالله خان راه رفتنش شبیه سید لس می شود. بی حوصله یک پایش را بر زمین می کشد، اما از درون خوش حال است، از این که یک جورهایی شاندو به خفت و خواری کشیده شد. با خودش حرف می زد: «زبانم لال گاهی نذر و نیاز و نفرین کاری نکند. گاهی شمشیر از رو بستن لازم است. شاندو خیال کرده شهری پیدا کرده بی در و پیکر؟ نمی دانست هستند کسانی که نمی گذرند.» سگ ولگردی جلوی عبدالله خان در می آید و او را از خیالاتش بیرون می آورد. «پدر سگ ... عجب سگ گنده ای است ... کیش! کیش!» سگ واق واقی می کند و راهش را می گیرد و می رود. عبدالله خان به خانه می رسد. «کیه؟ ... کیه؟ .. آمدیم ... این وقت شب دیگه چه کسی کار دارد. عبدالله خان نیست فردا میاد ... صبر کن بیام ...» هادی، پسر عبدالله خان، خواب و آلود و تنبل خودش را به در خانه می رساند. وقتی چفت در را می کشد پدرش را می بیند که تنه اش چهارچوب در را پر کرده و حوصله ی حرف زن ندارد. «پدر جان! آخر معلوم هست کجایی؟ سه شب است از تو خبر نداریم. آخر فکر نمی کنی، مادر بی چاره ی ما چه گناهی کرده که باید تمام عمر دلهره داشته باشد که نکند بلایی به سرش آمده! نکند مری شده باشد! نکند برادرهای فلانی، که تازگی برادرشان اجباری رفته او را توی تاریکی آش و لاش کرده اند ... نکند توده ای های از خدا بی خبر ... مدتی نیست که مهدی مرده است .... مادر بدبخت ما آدم نیست؟ فشار خونش هزار بار بالا و پایین می رود. دکتر ابوالهدی هر چه قرص و دوا در دنیا است تجویز کرده.» عبدالله خان با دست، به مهربانی هادی را کنار می زد: «پسر تو هم جا گیر آوردی؟ همین نصف شبی توی این تاریکی می خواهی همه ی غصه هایت را به گوش ما بچپانی؟ تو اگر جای من بودی خواب آن چنان کله پایت کرده بود که هفت پادشاه را خواب می دیدی! راستی هادی! چیزی هست بخورم؟ دلم ضعف میرود. دو سه روز، غذای درست و حسابی نخوردم ... یه وقت مادرت را بیدار نکنی! بی چاره یه عمر فقط حمالی ما را کرد! بشور، بپز، تمیز کن. چه فهمید از دنیا خدا می داند.» هوا کم کمئ به سفیدی می زد. عبدالله خان حال سر پا ایستادن ندارد. باز به مهربانی هادی را کنار می زد تا خودش را به پله و ایوان خانه برساند. زنش چادر به سر از پشت پنجره نگاهش می کند...

نویسنده: مهدی اخوان لنگرودی انتشارات: ثالث


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب توسکا - مهدی اخوان لنگرودی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل