loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر - افق

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر، اثر لوئیس سَکِر و ترجمه ی پروین علی پور از نشر افق به چاپ رسیده است.

این اثر رمانی است ویژه ی نوجوانان و داستان پسری به نام برادلی چاکرز را بیان می کند. برادلی پسری است که در تمام درس هایش ناموفق است و به تمام هم کلاسی ها و معلمش و اعضای خانواده دروغ می گوید و بچه های هم سنش را اذیت می کند و آن ها را می زند. کسی حاضر نیست با او دوست شود و به تنهایی در انتهای کلاس، ردیف آخر و صندلی آخر می نشیند. او سال چهارم را رفوزه شده است و اکنون که در کلاس پنجم است در هیچ درسی وضعیت خوبی ندارد و تمام امتحاناتش را خراب می کند. او تمام برگه های امتحانی اش را با قیچی خرد می کند و زمانی که معلم در کلاس شروع به درس دادن می کند، سرش را با کارهای دیگری مثل خرد کردن کاغذ و چسباندن آن ها گرم می کند و توجه ای به درس ندارد، اما در خانه خودش را شاگرد اول معرفی می کند و به مادرش می گوی که برگه های امتحانی اش را معلم به دیوار کلاس می چسباند. تا این که شاگرد جدیدی به نام جف فیش کین از واشنگتن.دی.سی به مدرسه ی آن ها می آید و از آن جایی که در کلاس جایی برای نشستن وجود ندارد به اجبار او در کنار برادلی می نشیند و این سرآغاز دوستی این دو می شود. مادر برادلی توسط خانم ایبل که معلم پسرش است از وضعیت درسی او آگاه می شود و به پیشنهاد خانم معلم، برادلی را به کارلا دیویس که مشاور مدرسه و خانم جوان و پر انرژی است معرفی می کند. خانم مشاور و جف سعی می کنند به برادلی کمک کنند اما او به شدت در مقابل تغییرات ایستادگی می کند تا این که ... .

 


برشی از متن کتاب


25 برادلی فکر کرد: می خواهم پسر خوبی بشوم. بعد ...وقتی همه دیدند که چقدر خوبم، می فهمند که هیولا نیستم. رانی گفت: «تازه ... خانم ایبل هم یک ستاره ی طلایی بهت می دهد.» برادلی چنان هیجان زده بود که نفهمید جورابش لنگه به لنگه است، یک لنگه آبی و یک لنگه سبز! بند کفشش را بست، به دستشویی رفت و خود را در آینه تماشا کرد. کبودی دور چشمش تقریبا از بین رفته، قهوه ای مایل به زرد شده بود. برادلی با عجله به سراغ صبحانه اش رفت. مادرش برایش فرنی درست کرده بود. برادلی غر زد: «از فرنی گرم، متنفرم!» پدرش گفت: «اینجا رستوران نیست. هرچی جلویت می گذارند می خوری!» برادلی اخم کرد، البته نه برای آنکه ناچار بود فرنی اش را بخورد، به این علت که متوجه شد نباید می گفت از آن متنفر است. متنفر بودن، حرف برادلی بد بود. برادلی خوب فرنی گرم و رویه بسته را دوست داشت. یک قاشق پر فرنی برداشت، به دهان گذاشت، قورتش داد و گفت: «مامان،چه خوشمزه است!» اما همین که قاشق را از دهانش کنار زد، آرنجش به لیوان آب پرتقال خورد! کلودیا جیغ کشید و از جا پرید. مادرش گفت: «وای برادلی!» و پدرش با عصبانیت نگاهش کرد. برادلی شروع کرد: «این، یک اتفا...» ولی ادامه نداد، یادش آمد که کارلا به اتفاق عقیده ندارد. حسابی گیج شده بود! سر در نمی آورد که چرا باید عمدا بخواهد آب پرتقالش را بریزد؟ او که عاشق آب پرتقال بود! اگر بنا بود چیزی را بریزد باید فرنی اش را می ریخت! پدرش پرسید: «چرا خشک زده؟ نمی خواهی به مادرت کمک کنی اینجا را تمیز کند؟» برادلی دستمال را برداشت که میز را تمیز کند، ولی مادرش گفت از سر راهش کنار برود. گفت: «بیشتر گند می زنی.» همین که بلند شد به اتاقش برود، کلودیا از خنده غش کرد. برادلی پرسید: «چی اینقدر خنده دار است؟» کلودیا خنده کنان گفت: «یک نگاه به جوراب هایت بینداز!» برادلی به پاهایش و بعد ... به خواهرش که نیشش را تا بناگوش باز کرده بودنگاه کرد. ....

نویسنده: لوئیس سَکِر مترجم: پروین علی پور انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب ته کلاس ردیف آخر صندلی آخر - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل