loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب بمبئی رقص الوان است - شیروانی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب بمبئی رقص الوان است (بمبئی به روایت مسافران قاجار) پنجمین جلد از مجموعه تماشای شهر به اهتمام علی‌اکبر شیروانی توسط نشر اطراف به چاپ رسیده است.

شهرها صندوقچه ی خاطرات ساکنان و مسافرانی‌اند که اشک‌ها و لبخندهایشان را در گوشه و کنار آنها جا گذاشته‌اند. این کتاب کلید صندوقچه خاطرات مسافران قاجاری است که بمبئی ردپاهای آنان را هنوز بر پیکره خود احساس می‌کند. شما در این کتاب مجموعه‌ای گردآوردی شده‌از سفرنامه‌های ایرانیانِ سال‌های دور را خواهید خواند و بمبئی را از دید آنان به نظاره می‌نشینید. ازآنجاکه این سفرنامه‌ها مربوط به قرن‌های گذشته‌اند، درک افکار و نوع نگاه افراد گذشته از جذابیت‌هایی است که کتاب برایتان به ارمغان می‌آورد. توصیفات و تصویرسازی‌هایی که توسط افرادی همچون؛ محمد علی بهبهانی ، حاجیه خانم علویه کرمانی و ... از شهر بمبئی در کتاب آورده شده است، ما را به قلب این شهر در گذشته‌ها می‌برد. این کندوکاو در فرهنگ و آداب و رسوم هندوستان از زاویه‌ی دید ایرانی‌ها برای علاقه‌مندان سفر ، جهانگردی و جغرافیای ملل خواندنی خواهد بود. آنچه که بر جذابیت این روایت افزوده نوع ادبیات به‌کار گرفته شده توسط راویان آن است که ما را به ایرانِ روزگار دور برده و با خواندن آن حال و هوای آن روزگاران بر ما مستولی می‌شود. البته لازم به ذکر است که در انتهای کتاب شرح کلمات وجود داشته تا یاریگر خواننده در فهم بهتر این نوع نثر باشد. شیروانی در مقدمه کتاب می‌گوید : ((در ارائه‌ی کارنامه خودشناسانه مسافران دوره قاجار کوشیده‌ام بیش از اهتمام به دغدغه‌های صلب و سخت مورخان و پژوهشگران، به روایتی برسم که خواندنش برای مخاطب شیرین و خیال‌انگیز باشد.)) همین موضوع سبب می‌شود تا این کتاب از حالت تاریخ‌نگاری خارج شده و خواندن آن برای خواننده لذت‌بخش و بی‌دغدغه باشد.


فهرست


این رشوه‌ی بی انصاف... سید محمد حسن زنان عاقله حسینه ... میرزا ابوطالب خان سلسله فارسی ... حاجی پیرزاده سرخ عبیرآمیز جگری‌فام ...  محمدعلی بهبهانی بسیار عالی جناب ... میرزا عبدالرئوف در زمره عفایف... نایب الصدر شیرازی جور به جور ... حاجیه خانم علویه کرمانی منابع شرح کلمات مکان‌ها نام‌ها

برشی از متن کتاب


جور به جور ... حاجیه خانم علویه کرمانی صبح یکشنبه بیست و دوم از خواب برخاستیم، چای خوردیم صاحب می‌گوید سی فرسخ راه تا بمبئی داریم. عمق دریا هم اینجا نیم فرسخ است. نگاه کردیم، روی دریا قریبا هزار جلد بود و بکاره و بغله و کشتی کوچک -انواع و اقسام- روی دریا پهن بودند، به اطراف می‌رفتند از بمبئی به بصره، به کراچی، به مسقط، به بندرات هزار جا می‌گویند. فی‌الواقع آدم تا نبیند نمی‌فهمد، عقل من که سهل است خیلی با عقل و با شعورها نمی‌توانند تصور یک کار فرنگی‌ها را بکنند. دو - سه هزار من در اینها میگذارند و سه - چهار نفر همدوی سیاه روی اینها می‌نشینند - دِ برو- به اطرف می‌روند- تا ظهر تماشا کردیم. نهار آوردند، کشک بادنجان و برشتو داشتیم، خوردیم. امروز فرصت خواب نشد. بمبئی برابر شد، قریب صد جهاز و غیره، چه می‌رفتند و چه در نزدیکی بمبئی لنگر انداخته‌اند. سبحان الله آدم دیوانه می‌شود، نمی‌داند نگاه به چه بکند، چه ببیند. آمدیم رسیدیم به بمبئی. کشتی ما را هم آوردند جفت کردند به زمین بمبئی به طوریکه پا از توی کشتی برمی‌دارند روی زمین می‌گذارند. یک ساعت و نیم به غرروب مانده رسیدیم- همه مات و متحیر_ نمی‌دانیم نگاه به کدام طرف بکنیم، چه چیز را تماشا کنیم. قریب هزار نفر آدم به لب دریا ایستاده، ماها را تماشا می‌کردند-  از هندو، فرنگی، گبر، مسلمان ما هم اینها را تماشا می‌کردیم. امشب که ما از کشتی پیاده نشدیم راه به جایی نمی‌بردیم. الان دو ساعت از شب رفته  است. از وقتی که ما وارد شدیم تا حال قریب هزار کالسکه و درشکه و بارکش و ماشین دودی از پیش روی ما رفته است. شام آوردند، خوردیم- شام چلو و فسنجان داشتیم. تا صبح از صدای هیاهوی مردم و صدای کالسکه‌ها خواب نکردیم، همه اهل این شهر تا صبح بیدار هستند و کار میکنند- از یک طرف صدای مزغان، از یک طرف هندوها جمع شدند می‌خواندند، از یک طرف صدای سوات کشتی‌ها. قریب سی کشتی دودی دور ما لنگر انداختند. صبح جمعه برخاستیم سر کار خان تشریف بردند حمام، بنده و سرکار خانم رفتیم گردش. هوش از سر فلک بیرون می‌رود، نمی‌دانم بنویسم چه وضع است. عمارت‌ها دو طرف هفت طبقه بالا رفته از سنگ و چوب، میانه خیابان که متصل گاری و ماشین می‌رود، تمام بازار زنهای هندو نشسته اند میوه می‌فروشند. بازار قصابی رفتیم، مسلمان‌ها گوسفند می‌کشنذ میفروشند، زنهای هندو ماهی سرخ کرده ریزه که اصل ماهی را از مسقط بار می‌کنند می‌آورند- بسیار متعفن. میگوی سرخ کرده، جانور دیگر شبیه به دو ماهی بزرگ- در این بازار به جز اینها چیز دیگر نمی‌فروشند. رفتیم بازار میوه فروشی- مردهای هندو موز انبه انار انجیر نارنگی نارنج چند جور دیگر بد که نشناختم ولی خیلی گران، نارنگی پنج دانه یک قران خودمان و هم چیزهای دیگر. تا ظهر گردش کردیم، هوش از سر فلک بیرون می‌رود. برگشتیم آمدیم در غراب. سر منزل نان کباب سکنجبین خریدیم آمدیم خوردیم ولی باز خواب موقوف است بس که صدای بار کشیدن  بالا- پایین کشتی‌ها می‌آید و صدای گاری‌های متصل- خیال کنید توپ تفنگی خالی می‌کنند. از صدای چرخ کشتی‌ها نمی‌دانم چه بنویسم، مانده‌ام متحیر. عصری سرکار خان تشریف آوردند. نشسته‌ایم تماشا، متصل زن و مرد هندو گبر و فرنگی می‌آیند، می‌روند، چه در گاری‌ها و چه پیاده. شب شد تمام چراغ‌های بازار را روشن کردند، تا صبح نگذاردند خواب به چشم ما برود.

(بمبئی به روایت مسافران دوره قاجار) نویسنده: علی اکبر شیروانی انتشارات: اطراف

علی شیروانی

سایر آثار نویسنده

مشاهده بیشتر

ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بمبئی رقص الوان است - شیروانی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل