loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز، نوشته ی ال. ام. مونتگمری و ترجمه ی سارا قدیانی توسط انتشارات قدیانی به چاپ رسیده است.

داستان در باره آنی شرلی دختر مو قرمز کک و مکی است که هوش سرشار و قدرت خیال پردازانه دارد. او همیشه هیجان زده است و در رویاهایش سیر می کند و در حال داستان سازی است. او در " بولینگ بروک " به دنیا آمده و سه ماه پس از تولد پدر و مادرش را از دست داده است. پس از مرگ والدینش خانم " تامس " با اینکه زن فقیری بود سرپرستی او را عهده گرفت و تا هشت سالگی او را بزرگ کرد. پس از مرگ آقای تامس، مادر آقای تامس پذیرفت خانم تامس و فرزندانش با او زندگی کنند ولی آنی را نپذیرفت. خانم " هموند " سرپرستی او را به عهده گرفت چون می دانست او در بچه داری مهارت دارد و آنی می تواند در نگهداری بچه ها به او کمک کند. پس از مرگ آقای هموند همسرش سرپرستی فرزندانش را به اقوامش سپرد و به آمریکا رفت و آنی مجبور شد به یتیم خانه برود. او چهار ماه در یتیم خانه زندگی کرد تا اینکه خانواده ی کاتبرد برای انجام کارهای مزرعه خود، تصمیم گرفتند سرپرستی یک پسر بچه را به عهده بگیرند. خانم اسپنسر برای آوردن آنی و دختر دیگری به یتیم خانه رفت و او را در ایستگاه قطار به مسئول ایستگاه سپرد. متیو کاتبرد او را به خانه برد و وقتی خواهرش ماریلا او را دید و متوجه شد اشتباهی پیس آمده، تصمیم گرفت او را به خانم اسپنسر بسپارد تا به یتیم خانه بازگردانده شود. خانم اسپنسر پیشنهاد داد که آنی را به خانم " پیتر بلوییت " بسپارند. ماریلا این پیشنهاد را نپذیرفت و او را با خود به مزرعه برگرداند و تصمیم گرفت از او مراقبت کرده و او را تربیت کند. ماریلا و متیو خواهر و برادری هستند که هیچ کدام ازدواج نکرده اند و حالا با ورود آنی دختر پرحرف و خیال پرداز به خانه اشان زندگیشان در حال تغییر است. ماریلا زنی جدی و قانونمند است و متیو مردی آرام و کم حرف و تقریبا غیر اجتماعی است. در همین بین ...

 

 

برشی از متن کتاب


ماریلا بنا به دلایلی که خودش بهتر می دانست، تا بعد از ظهر روز بعد به آنی نگفت که قرار است در گرین گیبلز بماند. او تا قبل از ظهر دخترک را مشغول کرد و خودش مشتاقانه به تماشای او نشست. هنگام ظهر، ماریلا به این نتیجه رسید که آنی، دختر زرنگ و مطیعی است، کارهایش را با علاقه انجام می دهد وهمه چیز را زود یاد می گیرد. البته تنها مشکلش این بود که در حین کار کردن غرق در خیالاتش می شد و همه چیز را فراموش می کرد، تا این که کسی یا چیزی او را از اینحال و هوا بیرون می آورد. وقتی آنی، ظرف های ناهار را شست، ناگهان مانند کسی که خودش را آماده شنیدن بدترین خبر ها کرده باشد، به طرف ماریلا رفت. صورتش سرخ شده بود. بدن لاغرش سر تا پا می لرزید و چشمانش گشاد شده بودند. او دست هایش را به هم قلاب کرد و ملتمسانه گفت: " آه! خانم کاتبرت! خواهش می کنم بگویید مرا نگه می دارید یا نه؟ من از صبح تا حالا سعی کردم صبور باشم، اما دیگر نمی توانم جلو خودم را بگیرم. لطفا به من بگویید چه تصمیمی گرفته اید. " ماریلا گفت: " پس چرا همان طور که گفتم ابر ظرفشویی را با آب گرم نشستی؟ قبل از هر سوالی، برو کارت را تمام کن. " آنی کاری را که ماریلا گفته بود، انجام داد. بعد، دوباره به طرف ماریلا برگشت و به او خیره شد. ماریلا که دیگر هیچ بهانه ای برای سکوت کردن نداشت، گفت: " بسیار خب. فکر می کنم دیگر وقتش رسیده که همه چیز را بدانی. من و متیو تصمیم گرفته ایم تو را نگه داریم؛ البته به شرط اینکه سعی کنی دختر کوچولوی خوبی باشی و به حرف ما گوش کنی. چی شده، بچه؟ " آنی گفت: " دارم گریه می کنم، اما نمی دانم چرا. نمی توانید تصور بکنید، چقدر خوشحالم. آه! خوشحال کلمه ی مناسبی نیست. من از دیدن جاده ی سفید و شکوفه های گیلاس خوشحال شدم، اما الان احساس متفاوتی دارم که کلمه ی خوشحال نمی تواند توصیفش کند. سعی می کنم دختر خوبی باشم، البته فکر می کنم کار خیلی سختی است؛ چون خانم تامس همیشه می گفت که من ذاتا بدجنس آفریده شده ام. اما همه تلاشم را می کنم. شما می دانید چرا گریه می کنم؟ " ماریلا گفت: " فکر می کنم به خاطر این که بیش از حد هیجان زده شده ای. بنشین روی صندلی و سعی کن آرام باشی. مثل این که هر چیزی راحت می تواند تو را به گریه یا خنده بیندازد.َ

 

 

نویسنده


" لوسی ماد مونتگومری " معروف به ال.ام مونتگومری نویسنده و شاعر کانادایی در سال 1874 میالادی در کلیفتون دنیا آمد. وقتی لوسی مود مونتگمری بیست و یک ماهه بود، مادرش بر اثر بیماری سل درگذشت. پدرش او را به خانواده مادری اش، سپرد و به غرب کانادا رفت و در جزیره پرنس آلبرت ساکن شد و مجددا ازدواج کرد. مونتگمری که تنها همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می کرد، به تخیلات و طبیعت و کتاب ها و مخصوصا نوشتن خو گرفت و وقتی که فقط نه سال داشت، شعر می سرود. یک سال نزد پدر و نامادریش در جزیره پرنس آلبرت بود و در همان زمان برای اولین بار، شعری را در روزنامه پاتریوت به چاپ رساند. ظرف یک سال (1892) دوره آموزگاری را در کالج پرنس ولز گذراند و در سه مدرسه جزیره تدریس کرد. یک سال از تدریس دست کشید تا دروس منتخب در ادبیات انگلیسی را در دانشگاه دال هاوس هالیفاکس بخواند و یکی از معدود زنان عصر خود شود که جویای تحصیلات عالی بودند .در سال 1898 پدربزرگش به طور ناگهانی درگذشت و او نزد مادربزرگش رفت تا از او مراقبت کند. طی سیزده سالی که با مادربزرگش زندگی می کرد، به نوشتن و فرستادن شعرها و داستان ها و رمان هایش به مجله های کانادایی و بریتانیایی و امریکایی ادامه داد. در سال 1905 اولین و معروف ترین رمانش یعنی " آنی در گرین گیبلز " را نوشت و دست نوشته اش را به چندین ناشر داد اما پس از چندین بار رد شدن، آن را کنار گذاشت. در سال 1907 دست نوشته اش را پیدا کرد و دوباره خواند و تصمیم گرفت چاپش کند. شرکت پیج بوستون کتاب را پذیرفت و به چاپ رساند. کتاب که خیلی زود به فروش بالایی رسید، سرآغاز موفقیت او به عنوان یک رمان نویس بود. او در  1942 در اونتاریو از دنیا رفت و در قبرستانی نزدیک خانه قدیمی اش در جزیره رویایی پرنس ادوارد به خاک سپرده شد. مونتگمری که تقریبا تمام داستان هایش در جزیره پرنس ادوارد می گذرد، این جزیره را با توصیفات بی نظیرش از طبیعت، زندگی و مردم آنجا جاودان کرده است. هر سال صدها هزار نفر تحت تاثیر روشی که او از زندگی در داستان هایش به تصویر کشیده بود، به پرنس ادوارد می روند تا این جزیره زیبا و رویایی را از نزدیک ببینند.

(کتاب اول) نویسنده: ال. ام. مونگمری مترجم: سارا قدیانی انتشارات: قدیانی

 


ال. ام. مونتگمری


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آنی شرلی در گرین گیبلز (کتاب اول)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل