loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب آرتمیس فاول و رمز ابدی - افق

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
72,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

کتاب آرتمیس فاول و رمز ابدی نوشته ی ا این کالفر با ترجمه ی شیدا رنجبر توسط نشر افق به چاپ رسیده است.

داستان درباره ی نابغه ی سیزده ساله ی اینترنتی " آرتمیس فاول " و اتحاد و همکاری او با جن هاست. آرتمیس فاول با استفاده از قطعات کلاهخودها و سلاح هایی که " باتلر " خدمتکار و محافظ وفادارش از اجنه و موجودات زیر زمینی غنیمت گرفته، یک مکعب می سازد؛ که به وسیله ی آن می تواند به تمام سیستم های امنیتی تمام مراکز اقتصادی و امنیتی جهان دست پیدا کند. او تصمیم می گیرد مکعبش را به " جان اسپیرو "، صاحب صنایع که با مافیا سر وسری دارد بفروشد. برای همین با او در یک رستوران در لندن قرار می گذارد. باتلر به آرتمیس هشدار می دهد که هیچ چیز در رستوران عادی نیست و بوی توطئه را حس می کند؛ ولی آرتمیس رفتار او را بدبینانه می داند و به نظرش همه چیز عادی است. آرتمیس برای این که اعتماد " جان اسپیرو " را جلب کند، موبایل اسپیرو را با مکعب اسکن می کند و چند نمونه ی کوچک از کارهایی را که می توان با مکعب انجام داد به اسپیرو نشان می دهد. آرتمیس نهایتا به اسپیرو پیشنهاد می دهد تا یک سال دیگر صبر می کند و در برابر یک تن طلا و فروش صنایع آرتمیس به اسپیرو مکعب را به او می فروشد. ولی اسپیرو حاضر نیست صبر کند و برای همین با آرتمیس درگیر می شود. فاول و باتلر ناگهان خودشان را بین خلاف کارانی که در لباس مشتری و خدمه ی رستوران نقش بازی می کردند، می بینند. باتلر سعی می کند جان آرتمیس را نجات دهد ولی " بلانت " محافظ شخصی اسپیرو، آن ها را هدف تیر اندازی قرار می دهد و در این کشمکش باتلر به شدت زخمی می شود و در آغوش آرتمیس جان می دهد.

آرتمیس با افسر " هالی شورت " اجنه مؤنث تماس می گیرد و از او برای بازگرداندن باتلر کمک می گیرد. در همان زمان به دلیل انفجار شدید در رستوران و نقص در مکعب آرتمیس همه ی سیستم های برق و امنیت اجنه در زیر زمین به هم ریخته و همه چیز از کار افتاده است. در واقع آن ها در شهر خود محصور شده و نمی توانند بفهمند مشکل کجاست. آرتمیس که نجات جان خود را مدیون باتلر می داند سعی می کند با تمام اطلاعات و دانسته های پزشکی که از قبل می داند، جان باتلر را نجات دهد. او باتلر را به یک یخچال سرد در رستوران انتقال می دهد و سر و صورت باتلر را با یخ می پوشاند تا مغز او را سالم نگه دارد. آرتمیس فاول با دوست و همکار قدیمی باتلر، کارآگاه " بری "، در FBI تماس گرفته و از او می خواهد تا باتلر را به مرکز " سرمازایی عصر یخ " در خیابان " هارلی " لندن انتقال دهد. او امیدوار است بتواند با این روش جان باتلر را نجات دهد. در همین وقت آرتمیس شخصا به سراغ " دکتر کانسنس لین " مدیر و صاحب مرکز یخ می رود و از او می خواهد بدن بی جان باتلر را درون آمبولانس در محوطه نگه دارند تا افسر هالی شورت از راه برسد و باتلر را نجات دهد. هالی با همکاری فلی با استفاده از نیروهای اجنه موفق می شود جان باتلر را نجات دهد. آرتمیس ماجرا را برای افسر هالی تعریف می کند و به او می گوید که اسپیرو مرد خطرناکی است و می تواند با استفاده از قدرت مکعب، جهان زیر و روی زمین را تسخیر کند و همه ی جهان را نابود کند. هالی به رییسش روت و فلی خبر می دهد و آن ها در یک جلسه ی مهم تصمیم می گیرند با کمک به آرتمیس مکعب را از اسپیرو پس بگیرند، چون می دانند که زندگی و اسرار موجودات زیر زمینی در خطر است. اسپیرو به شیکاگو بر می گردد و تصمیم می گیرد با استفاده از افراد خبره رمز مکعب را به دست آورد ولی متوجه می شود تنها کسی که می تواند رمز مکعب را به او بدهد، آرتمیس فاول است و برای اولین بار از زنده بودن فاول خوشحال می شود. " کارلا فرزتی " دختر خوانده اسپیرو و مشاورش به او پیشنهاد می دهد که فاول را بدزد و او را مجبور کند تا رمز مکعب به آنها بدهد. " کارلا " به سراغ خلافکاری به نام " لوفرز مگوایر " می رود و از او می خواهد با همکاری " مالچ " که یک دورف است آرتمیس فاول را ربوده و به اسپیرو تحویل دهند. وقتی لوفرز و مالچ به ایرلند می رسند، مالچ با نقشه ای ماهرانه به سراغ آرتمیس می رود و به او می گوید که قصد دارد به او کمک کند. مالچ می خواهد با نیروهای پلیس جن ها در زیر زمین همکاری کند و نگذارد اسپیرو به نقشه هایش دست یابد...

 


برشی از متن کتاب


بهترین نقشه های دنیا عمارت فاول وقت مشورت بود. همان شب، گروه پشت میز اتاق کنفرانس عمارت نشستند و به دو مونیتوری که ژولیت از اتاق نگهبانی آورده بود، چشم دوختند. فلی هم فرکانس مونیتورها را پیدا کرده بود و تصاویر زنده ی فرمانده روت و خودش را برای آن ها پخش می کرد. مالچ با این که تمایلی نداشت، هنوز آن جا بود. تازه می خواست از زیر این لطف آرتمیس در برود که هالی برگشت و با سیلی او را روی صندلی انداخت. دود سیگار روت تمام صفحه را پوشانده بود. - مثل این که تمام اراذل و اوباش این جا جمع اند. روت برای صحبت کردن به انگلیسی از همان زبان موروثی جن و پری ها استفاده کرد. -حالا حدس بزنید که چی؟ من از اراذل و اوباش خوشم نمی آد. هالی گوشی و چشمی اش را در وسط میز کنفرانس گذاشته بود، برای همین تمام کسانی را که در اتاق حضور داشتند، می شد دید. - فرمانده، من می تونم توضیح بدم. - البته، شرط می بندم که خیلی هم خوب می تونی توضیح بدی. اما عجیبه، نمی دونم چرا احساس می کنم که توضیحات تو اصلا نمی تونه روی من تأثیری داشته باشه و بالاخره من آخر این شیفت، درجه ی تو را می اندازم توی کمدم. آرتمیس سعی کرد وساطت کند. -در واقع، فرمانده، هالی ... سروان شورت این جاست چون من با یه ترفتد کشوندمش بالا. - ا، راست می گی؟ پس ممکنه بفرمایید چرا ایشون هنوز اون جا مونده اند؟ می خوان ناهار میل کنند؟ - فرمانده، الان وقت گوشه و کنایه زدن نیست. موقعیت حساسیه. هر آن ممکنه فاجعه ای به بار بیاد. روت ابری از دودی سبز رنگ را بیرون داد. - کارهای شما آدمیزادها به خودتون مربوطه. ما پلیس شخصی جناب عالی نیستیم، آقای فاول. فلی سینه اش را با سرفه ای پاک کرد و گفت: "ما چه بخوایم، چه نخوایم، درگیر شده ایم. آرتمیس همون کسیه که ما رو بیب بیب کرد. تازه جولیوس، از این بدتر هم هست." روت برگشت و به سنتور نگاه کرد. فلی او را با اسم کوچک صدا کرده بود. پس حتما مسئله جدی بود. - خیله خب، سروان. مختصر و سریع توضیح بده. هالی در کامپیوتر مچی اش فایل یک گزارش را باز کرد. - دیروز من در پاسخ به یکی از مکالماتی که توسط سیستم هشدار دهنده ی پاسدار ضبط شده بود، برای انجام مأموریتی به سطح زمین اومدم. پیام رو آرتمیس فاول آورده بود، همون خاکی که در جریان سرکوب شورش باند کل با پلیس موجودات زیر زمینی همکاری کرده بود. باتلر، همکار فاول، به دستور یک خاکی دیگه، به اسم جان اسپیرو، به شدت زخمی شده بود و فاول از من برای شفای اون، تقاضای کمک کرده بود. - که شما رد کردید و طبق مقررات، تقاضای مراحل حقوقی برای به اجرا گذاشتن خاطره شویی رو کردید. هالی حاضر بود قسم بخورد که صفحه ی مونیتور داغ کرده است. - خیر. با توجه به همیاری های چشم گیر باتلر در جریان کودتای گابلین ها، من شفا رو انجام دادم و بعد، باتلر و فاول رو به محل سکونتشون برگردوندم. - فقط خواهش می کنم نگو که اونها رو پرواز دادی. - چاره ای نبود قربان. اونا رو توی ورقه ی آلومینیومی استتار کاملا پوشوندم. روت شقیقه هایش را مالید. - فقط یک پا. اگر فقط یکی از پاهای اونا بیرون مونده باشه، تا فردا همه مون توی اینترنتیم. هالی! چرا؟ چرا این بلاها رو سر من می آری؟ هالی جواب نداد. چه می توانست بگوید؟ - باز هم هست قربان. ما یکی از حقوق بگیرهای اسپیرو رو هم گیر انداخته ایم. یه عوضیه. - تو رو دیده؟ - خیر. اما شنیده که مالچ گفته یه دورف کوتوله است. فلی گفت: "مهم نیست. اونو یه خاطره شویی بکن و بفرست خونه." - به این سادگی ها هم نیست. این مرد یه آدم کشه. احتمالا دوباره بر می گرده تا کارشو تمام کنه. به نظر من باید بفرستمش یه جای دیگه، نمی شه همین طوری ولش کرد. فلی گفت: باشه. یه آرام بخش بهش بزن، بعد خاطره شویی کن و هر چیزی رو که باعث می شه این ماجرا رو به خاطر بیاره از ذهنش پاک کن. بعد بفرستش یه جایی که کاری از دستش برنیاد." فرمانده برای این که آرام شود، چند پک محکم به سیگارش زد. - خیر. این آدمیزاده که شرکت داره، جان اسپیرو، یکی از فناوری های اجنه رو از آرتمیس دزدیده. فلی گفت: "که آرتمیس هم قبلا از ما دزدیده بود." - این جناب اسپیرو شدیدا دنبال به دست آوردن رمز این فن آوریه و اصلا براش مهم نیست از چه راهی این کارو بکنه. - و کی رمز رو می دونه؟ - آرتمیس تنها کسیه که می تونه مکعب بین دو راه بیندازه. - کسی این جا هست که به من بگه این مکعب بین چیه؟ فلی این کار را به عهده گرفت. - آرتمیس یه چیزهایی از وسایل قدیمی نیروی ویژه رو وصله پینه کرده و یه ریز کامپیوتر ساخته. بیش تر قطعات این کامپیوتر در زیر زمین دیگه خیلی قدیمیه، اما در مقایسه با استانداردهای آدمیزادها، می شه گفت که تقریبا پنجاه سال از پیشرفته ترین فناوری های اونا جلوتره. فرمانده اضافه کرد: "و بنابراین، میلیون ها می ارزه." فلی حرف او را تأیید کرد. - و بنابر این، قطعا میلیون ها می ارزه. روت بالاخره یک نفر را پیدا کرد تا سرش داد بزند و خودش را خالی کند. - دهن تو ببند، زندانی! این به تو مربوط نیست. تو بهتره فعلا حواست به این باشه که از این چند نفس آخرت در هوای آزاد لذت ببری، چون فردا همین موقع داری به هم سلولیت توی زندان دست می دی. که امیدوارم یه ترول باشه. اما مالچ دهانش را نبست. - هی، جولیوس، یه کمی یواش تر. یادت باشه، هر وقت پای فاول به میون بیاد، اون کسی که باعث می شه تو از زیر خجالت معذرت خواهی قسر در بری، منم. شک ندارم هر نقشه ای که از آرتمیس بریزه، منم حتما توی اون نقش دارم. و احتمالا خطرناک ترین قسمتش هم مال منه. رنگ صورت روت از قرمز به سرخ آتشین تغییر کرد. - خب، آرتمیس، تو برنامه ات اینه که از این زندانی هم استفاده کنی؟ - بستگی داره. - به چی؟ - به این که تو هالی رو به من بدی یا نه. سر روت در پشت مهی از دود سیگار ناپدید شد. با آن سر فروزان سیگار، شبیه یک قطار بخاری شده بود که از داخل یک تونل بیرون بیاید. سنتور گفت: "اصلا علامت خوبی نیست." سر انجام، روت آن قدر آرام شد تا بتواند حرف بزند. - هالی رو به تو بدم؟ خدایا به من صبر بده. هیچ می دونی برای این که این میز گرد تشکیل بشه، من چه قدر از سلسله مراتب اداری رو زیر پا گذاشته ام؟ - فکر کنم، خیلی زیاد. - به اندازه ی یک کوه. می فهمی، آرتمیس؟! به اندازه ی یک کوه. اگر به خاطر جریان باند کل نبود، حتی نمی تونستم با تو حرف بزنم. اگه این موضوع درز پیدا کنه، منو یک راست می فرستند به فاضلاب های آتلانتیس. مالچ چشمکی به صفحه ی مونیتور زد و گفت: "احتمالا من نباید این چیزها رو می شنیدم." فرمانده توجهی به او نکرد. - فقط سی ثانیه وقت داری، آرتمیس منو قانع کن. آرتمیس بلند شد و درست جلو مونیتور ایستاد. - اسپیرو فناوری اجنه رو در اختیار داره. بعیده که بتونه از اون استفاده کنه، ولی محققین اون رو با فناوری یونی آشنا می کنه. این مرد بیماری خود بزرگ بینی داره. هیچ احترامی برای انسان های دیگه و یا محیط زیست قائل نیست. خدا می دونه با استفاده از این اطلاعات، چه دستگاه وحشتناکی بسازه. تازه، بی برو برگرد این امکان هم وجود داره که این فناوری جدید باعث بشه اون پناهگاه شما رو پیدا کنه، و اگر چنین اتفاقی بیفته، زندگی تمام موجودات، چه روی زمین و چه زیر زمین، به خطر می افته. روت صندلی چرخدارش را حرکت داد و از دیدرس دوربین خودش خارج شد و در مونیتور فلی ظاهر شد. سرش را نزدیک گوش سنتور گرفت و با صدای بسیار یواشی چیزی زمزمه کرد....

نویسنده


" ااین کالفر " در سال ١٩6٥ در شهر وکسفرد واقع در شمال شرقی ایرلند متولد شد و همراه با چهار برادرش دوران کودکی خود را در آنجا سپری کرد. پدرش هنرمند و تاریخدان بود و به تدریس در مدارس ابتدایی می پرداخت. مادرش معلم درام بود. اولین بار که او به نوشتن داستان علاقه مند شد در مدرسه ی ابتدیی بود که با الهام گرفتن از درس تاریخ داستان های هیجان انگیزی درباره ی وایکینگ ها نوشت. او بعد از اینکه مدرسه اش را تمام کرد، در دانشگاه دوبلین مدرک گرفت و به معلمی در مدرسه ی ابتدایی پرداخت. او برای کار کردن به وکسفرد برگشت. درسال١٩٩١ ازدواج کرد و همراه با همسرش در حدود چهار سال به کار کردن درکشورهای عربستان سعودی، تونس و ایتالیا گذراند. وی تا پیش از اینکه نویسنده ی حرفه ای شود، سال ها در عربستان سعودی، تونس، ایتالیا و ایرلند معلم بود. نخستین کتاب او بنی و عمر که در سال ١٩٩٨ منتشر شد، بسیار مورد توجه خوانندگان ایرلندی قرار گرفت و توانست به لیست کتاب های منتخب دفتر بین المللی کتاب های نوجوانان راه یابد.

  • جلد سوم
  • نابغه ی 13 ساله ی اینترنتی در اتحاد با جن ها
  • برنده ی 5 جایزه ی بزرگ
  • نویسنده: اَاین کالفر
  • مترجم: شیدا رنجبر
  • انتشارات: افق


ثبت دیدگاه


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آرتمیس فاول و رمز ابدی - افق" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل